جلسه دوازدهم از دوره سی و چهارم کارگاههای آموزشی عمومی مسافران و همسفران کنگرۀ 60، نمایندگی فردوسی مشهد، با استادی مسافر هادی، نگهبانی مسافر علی و دبیری مسافر محمدرضا با دستور جلسه «وادی اول و تاثیر آن روی من» پنجشنبه 16 فروردین ماه 1403 ساعت 16 شروع به کار کرد.
سلام دوستان هادی هستم یک مسافر
دستور جلسه وادی اول که وادی تفکر است و تأثیر آن روی من
من در زمان مصرف هر کاری انجام میدادم اصلاً برایم مهم نبود که عاقبت آنچه میشود و اگر آخر کار مشکلی پیش میآمد تقصیر را یا گردن دیگران و یا به قضا و قدر ربط میدادم و همیشه اول کار را انجام میدادم و بعد دنبال عیب و ایرادهای آن میگشتم، ولی از وقتیکه کنگره آمدم یاد گرفتم که قبل از انجام هر کاری تفکر میکنم. در ابتدا که وادی اول را دیدم با خودم گفتم این دو صفحه نوشته که چیزی نیست و خیلی راحت از آن عبور کردم درحالیکه گذشت زمان مشخص میکند که وادی اول چه اهمیتی دارد و در هر مقطع از طول سفر با خواندن آن اطلاعات جدیدی دستگیرمان میشود.در پاراگراف اول وادی میگوید که با تفکر همهچیز پیدا و پدیدار میشود منظور از همهچیز چیست؟ مثلاً آیا برای تازهواردان همهچیز ازنظر آنها دارویی هست که حالشان را بهتر میکند که بعداً متوجه شدم همهچیز من خودم هستم، من خودم را گمکردهام و با مصرف مواد مخدر درپوشهای زیادی روی حسهای خود گذاشته بودم و دنبال هزار و یکچیز دیگر میگردم بهجز خودم که باید خودم را پیدا کنم
پس اولین قدم برای پیدا شدن فکر کردن است و اگر یک مقداری تفکر کنیم میفهمیم که یک سری صفات هست که داریم با خودمان حمل میکنیم و این صفات آنقدر به ما غالب شدهاند که قدرت آن صفات خیلی از ما بیشتر شده و ما خودمان را گم کردیم
در ادامه القاء و احیاء و تحرک داریم، من اولین القاء که از کنگره گرفتم این است که یک دوستی داشتم که با همدیگر مصرف میکردیم و بعد که ایشان کنگره آمد و من تغییرات وی را دیدم که در مکان مصرف هیچ عکسالعملی به مواد نداشت در من این القاء اتفاق افتاد و اینجا که آمدم و در کنگره کمک راهنمایان و خدمتگزاران بودند که به من القا ء مثبت میدادند و البته افرادی هم هستند که القاء منفی میدهند و من مسافر باید حواسم باشد که بقیه و یک سفر اولی از من چیزی را اشتباه برداشت نکند و کار اشتباهی انجام ندهم و در ادامه احیاء یعنی زنده شدن و من در کنگره زنده شدن را به معنای واقعی آموختم وزنده شدن با تغییر دید و نگاه اتفاق افتاد که من در تولد فرزند اولم تا سهسالگیاش چیزی نفهمیدم و اما در تولد دختر دومم که در کنگره بودم از صفرتا صد متوجه همهچیز بودم .
یکدانه گندم که کاشته میشود از دل خاک، پوستهاش را میشکافد و از دل تاریکی بیرون میآید و خودش را به سمت نور میرساند و من که آمدم کنگره زمین من همین بستر و این مکان بود، نور خورشید را هم که من اگر مثال بزنم همان راهنما بود و سایر افراد و آن آب که برای آبیاری لازم است همین آموزشهای کنگرهاست و کسی که واقعاً درست سفر کند حتماً پوسته خود را خواهد شکافت و کسی که ضعیف باشد ناخواسته از زمین به بیرون پرت خواهد شد در ادامه راجع به این صفحه سفید نقاشی در مورد خود من این صفحه اینقدر تاریک و مات و کدر بود که من هیچ جای آن نمیتوانستم هیچ شکل دیگری بکشم و من فکر میکردم که در کار وزندگی بهترین هستم و این صفحه بهقدری از هزار و یک صفت منفی کدر بود که هیچ کاری نمیتوانستم بکنم و اصلاً توجه نمیکردم که صفت بهتری هم هست میگفتم نه این صفت من ، بهترین صفت است کنگره به من یاد داد که اگر میخواهی در این صفحه نقاشی که سیاه شده است، کاری انجام بدهی، باید کمکم آن صفات بد خود را کم کنی تا بشود روی این صفحه یک طرح جدیدی کشید .
وقتی وارد کنگره شدم مسیر زندگیام عوض شد ، قبلا تصویر زشت و زیبا را نمیتوانستم از هم تشخیص بدهم و مثلاً فیلتر سیگار و یا زباله را از ماشین بیرون پرت میکردم و میگفتم که زشت است که کف ماشین آشغال داشته باشد آشغالها را بیرون بریزید ولی الآن دیدگاهم کاملاً تغییر کرده است و جای اینها عوض شده است .
به امید اینکه همه ما با تزکیه و پالایش به درجهای از آرامش برسیم و به آنجایی برسیم که ازآنجا انشعاب یافتهایم
ممنون از اینکه به صحبتهای من گوش کردید.
اهدای لوح لژیونهای سردار
تایپ : مسافر فرهاد لژیون پنجم
تصویر بردار : مسافر محسن لژیون پنجم
ارسال خبر : مسافر محمد لژیون پنجم
- تعداد بازدید از این مطلب :
290