English Version
English

بشکافید آنچه شکافتنی نیست

بشکافید آنچه شکافتنی نیست

پنجمین جلسه از دوره دوازدهم کارگاه‌های آموزشی خصوصی کنگره ۶۰ نمایندگی اردبیل، به استادی ایجنت محترم مسافر طیب، نگهبانی مسافر وحید و دبیری مسافر سعید با دستور جلسه "وادی چهاردهم و تاثیر آن روی من" یکشنبه ۲۰ اسفند ماه ۱۴۰۲ ساعت ۱۷ آغاز به کار کرد.

خلاصه سخنان استاد:

دستور جلسه وادی چهاردهم است، آنچه باور است محبت است و آنچه نیست، ظروف تهی است. من که می‌گویم،  کلام خود نیست: بلکه فردی است در جمع بیکران هستی که باورش کار هرکس نیست؛ مگر معنای آن، بداند که آن چیست. ارابه ها را در بیکران به حرکت در آورید که نگهبانان ماوراء به آنچه در زمین می گذرد،نیازمندند. بشکافید آنچه شکافتنی نیست، در دل سنگ بروید و ترکیب هارا جدا نمایید.
این در اول  وادی است و واقعا سخنانی است که من خودم متوجه اش نیستم اما سعی می کنم یاد بگیرم،  سخن از وادی چهاردهم گفتن واقعا راحت است اما عمل کردن به نظر من هم سخت است هم سهل است ، در اول وادی عنوانش است در دل سنگ بروید، من همیشه فکر می کردم سنگ ،سنگ بیرون است و سخت است اما وقتی آمدم کنگره شصت فهمیدم به مرور زمان که این سنگ دل من بوده است، من که یک مصرف کننده بودم از کل دنیا تنها کسی که بهش اهمیت می دادم خودم بودم و مصرف خودم بود، نه به خانواده ام ارزش قائل بودم، نه اطرافیانم برایم مهم بود نه جامعه، فقط و فقط به مصرف مواد مخدر و فقط به خودم فکر می کردم، اما وقتی در مسیر درمان قرار گرفتم دیدم نه من بایستی به اطرافیانم اهمیت بدهم، به عزیزانم ، خانواده ام اهمیت بدهم، آنها می‌دیدند که من دارم پرپر می شوم اما برای من مهم نبود و بیرون از کنگره هم افرادی بودند که واقعاً از آدم سواستفاده می کردند، آقای مهندس همیشه می فرمایند دیوار مصرف کننده خیلی کوتاه است ودیوارمن خیلی کوتاه بود و هر کسی رد می‌شد، اما به لطف خداوند و به واسطه کنگره شصت توانستم به آرامی این دیوار را بلند بکنم و اجازه ندهم هر کسی از آن دیوار رد بشود و این هم با یک چیز برای من امکان پذیر می شد آن هم محبت بود، من اولین روزی که رفتم تبریز، همین که آقا حجت محبت‌اش داشت خیلی وقت بود یعنی بیشتر از یک سال بود که پرپر می زد که من را ببرد کنگره، دوست بودیم شاید عزیزترین کس آدم را ول می کرد، حال رفتم کنگره و کسانی به من مشاوره دادن که من اصلأ  این افراد را نمی شناختم ، اولین روز مشاوره تازه واردین من آقا حسام بود حال هر جا هستن خدا حفظشان بکند، یعنی دقیقاً یادم است نزدیک هفت سال پیش، چون محبت کرد، یادم است اول مرزبانی سمت آذرشهر بود، رفتم یک چای به من  دادند من هم با حالم خراب  بود، من عشق و محبت را معنایش راآموختم، خیلی از عزیزانم فهمیدن اعتیاد دارم از من دور شدند، خیلی از فامیل های درجه یک، حتی خیلی از دوستانم، دوستانی که واقعاً جانم را برایشان میدادم، اما از آن همه دوستانم فقط آقا حجت ماند و خیلی کمکم کرد،  و بعد خانواده ام، خانواده ام می دیدند آقا حجت درمان شده است، وقتی می‌گویم درمان شده یعنی خدمت گذار می شود، افرادی که سفر دوم هستند می‌بینید که درمان شده اند، حال کسی می‌تواند باور کند مثلاً آقا وحید ، سعید که اینها یک روز مصرف کننده بودند درمان شدند والان دارند خدمت می کنند، من میگم راجب عشق حرف زدن خیلی راحت است اما عمل کردن به آن سخت تر است، با عمل کردن و با خدمت کردن می‌شود به حال خوش رسید.

من همیشه فکر می‌کردم عشق فراتر از انسانهاست، بایستی یک موجود ماوراءی باشد، نه این چنین نبود آقای مهندس عشق را برایم آموزش دادند و فرمودند که عشق خالق از عشق مخلوق می گذرد منی که نتوانستم انسان ها را دوست داشته باشم حیوانات و گیاهان همه نعمت ها، چطور می توانم خداوند را دوست داشته باشم، عشق هم با آموزش به دست میاد، عشق مثلثی دارد به نام ایمان و عقل ،عشق بدون ایمان اصلأ ارزش ندارد و ایمان و عشق بدون عقل هم ارزش ندارد آن موقع می شود خود شیدایی مستان. تنهاا یمان هم به درد نمی خورد واین افراد عاشق افراد با ایمان هستند حتی افراد با ایمان افراد عاقلی هستند. تک بعدی ندارند و کسانی هستند که به نظر من امروز بعد رهایی خدمت می کنند انسان های عاشقی هستند و هم عاقل ، خدمت می کنند چرا چون چیزی برداشت می کنند آموزش میگیرند و آن را در  بیرون کاربردی می کنند و من هم سعی می کنم دراین چرخه قرار بگیرم یاد بگیرم وآن آموزش های که آموختم عملیش بکنم.

مرزبان خبری: مسافر ناصر
تایپ متن: مسافر سعید
ویرایش، تهیه و ارسال گزارش: مسافر یاشار

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .