مسافر مجدیان با آنتی ایکس تریاک، قرص و تزریق مورفین بود وارد کنگره 60 شدند. ۱۳/۵ ماه با داروی اپیوم و روش DST با راهنمایی مسافر ترابخانی سفر کردند و در حال حاضر حدود 22 سال است که از دام اعتیاد آزاد و رها هستند. ایشان پس از تجربه جایگاههای مختلف خدمتی اکنون در جایگاه دیدهبان مرزبانان و ساختوساز کنگره 60 مشغول فعالیت هستند. گفتگوی صمیمانه ما با ایشان تقدیم نگاه پرمهرتان.
آیا شما دوره مرزبانی را گذراندهاید؟
بله! جایگاهی که آن زمان برای مرزبانی تعریفشده بود را در نمایندگی سهروردی قدیم و آکادمی فعلی در سال اول رهاییام تجربه کردم. سال ۸۱ یک روز آقای مهندس من و چند تا از دوستان را صدا زدند و فرمودند: میخواهیم یک ساختاری را شروع کنیم که چنین شرح وظایفی دارد که در این زمان همه مشاهده میکنیم. آن زمان یک مقداری مختصرتر بود. این شرح وظایف را آقای مهندس برای ما توضیح دادند و من و ۴ نفر از دوستان را بهعنوان مرزبان انتصابی انتخاب کردند و فرمودند: شروع کنید به انجام کار. دو دوره من مرزبان بودم و جایگاههای مختلف مرزبانی را نیز در همان دو دوره گذراندم، نگهبان مرزبانی، مرزبان مالی و جایگاههایی که آن زمان بود؛ مثلاً آن زمان مرزبان انضباطی نبود.
آیا در طول دوره مرزبانی به چالشهایی برخورد کردید؟
بله قطعاً! دورههای مرزبانی حتماً چالش دارد. یک راهنما با تعدادی رهجو سروکار دارد و با این تعداد کم هم به چالش برمیخورد، حالا چه برسد به مرزبانی که با دویست، سیصد نفر سروکار دارد. هم در داخل کنگره و هم در بیرون از کنگره. فرض کنید یک مأموری از یک ارگانی به شعبه مراجعه میکند، این مرزبان است که باید برود و با او صحبت کند. قبل از اینکه جایگاه مرزبانی تعریف بشود تمام مسئولیت آن روز جلسه به عهده نگهبان جلسه بود؛ حالا شما تصور کنید نگهبان که ساعت ۳ بعدازظهر پشت میز مینشیند برای اجرای کارگاه آموزشی، چطور میتواند مسئولیت کل شعبه را داشته باشد؟ مثلاً بیرون که دو نفر باهم دعوا میکنند یا یک نفر به مشکلی برمیخورد چگونه میتواند رسیدگی کند؟ به دلیل همین سختیها جایگاه مرزبانی را طراحی کردند. درواقع نگهبانی که میخواست هم کار اجرایی را داشته باشد و هم مسئولیت شعبه را؛ اولاً که یک نفر بود، ثانیاً واقعاً سخت بود؛ بنابراین گروه مرزبانی چند نفر شدند تا بتوانند بهراحتی هم به مسائل درون شعبه و هم به مسائل بیرون رسیدگی کنند. این مشکلات را مرزبانی به عهده گرفت. من هم در دوره مرزبانی با اینجور مسائل خیلی برخورد کردم و امروزه کنگره خیلی اصلاحشده است نسبت به آن روزها که من مرزبان بودم. آن زمان اعضاء با اپیوم سفر میکردند و خیلی پیش میآمد که ممکن بود یک موادفروش وارد کنگره شود. درواقع به اسم درمان میآمد، ولی موادفروشی میکرد و بقیه هم از خدا میخواستند که راحت موادشان را تهیه کنند. ما که مرزبان بودیم این را متوجه میشدیم. حالا باید چطوری با این فرد برخورد میکردیم؟ شاید هم چنددرصدی برای درمان آمده بودند، باید طوری برخورد میکردیم که اولاً زده نشوند، ثانیاً کار ناشایستی را که دارند انجام میدهند را مدیریت کنیم و درواقع کار بسیار سختی بود نسبت به چالشهای امروز؛ البته شاید هم شکلش عوضشده است.
آیا برای واردشده به جایگاه دیدهبانی هم باید اذن از طرف خداوند صادر شود یا بستگی به عملکرد شخص دارد؟
بله! اذن هر کاری باید از طرف خداوند صادر شود. ما در آموزشهای کنگره یاد گرفتهایم که برای حل هر مسئله به یک مثلثی نیاز داریم که یک ضلع این مثلث خواست و ضلع دیگر آن تقدیر و قاعده آن فرمان است، پس ما به تقدیر کاری نداریم. باید خودمان تلاش کنیم و اگر در تقدیرمان و فرمان هم صادرشده باشد انجام میشود. حالا چون روی فرمان و تقدیر نمیتوانیم حساب کنیم؛ بنابراین روی خواست خودمان تلاش میکنیم. در دیدهبان شدن بههیچعنوان خواست شخص نقشی ندارد، چه کسانی که قبل از ما در این جایگاه خدمت کردند و چه کسانی که در حال حاضر در این جایگاه خدمت میکنند هیچکدام حتی به این جایگاه فکر نمیکردند، چون اگر بخواهیم به این جایگاه فکر کنیم در فرد توقع و انتظار ایجاد میشود که من همه تلاش خودم را کردم و تمام این پارامترها را به دست آوردم؛ پس چرا من را انتخاب نمیکنید و همین مسئله حالش را بد میکند و زمانی که حالش بد شود؛ کمکم از این جایگاه فاصله میگیرد.
جایگاه دیدهبانی با دیگر جایگاهها متفاوت است. در جایگاه راهنمایی شخص خواسته دارد تلاش میکند و امتحان میدهد و زمانی که قبول شد دیگر کسی نمیگوید: حالا صبر کن تا ببینیم که آیا تو شایسته این جایگاه هستی یا نه؟ مرزبانی هم به همین صورت است؛ چهارچوب و تعریف مشخصی دارد و یک خطکش مشخص که شما طبق این خطکش اندازهگیری میشوید، اگر جا شدید در این جایگاه قرار میگیرید، ولی اگر جا نشدید، قرار نمیگیرید و این خطکش برای همه مشخصشده است. در جایگاه دیدهبانی زمانی که یک شخص از طرف یکی از دیدهبانها معرفی میشود به دیگر اعضا، شاید ازنظر من خیلی از پارامترها را داشته باشد، ولی ازنظر دیگر اعضا نداشته باشد، پس اینجا خیلی پارامترها را باید در نظر گرفت تا شخص بتواند در جایگاه دیدهبانی خدمت کند.
آیا این جایگاه در زندگی شخصی شما تأثیری داشته است؟
بله! قطعاً داشته. وقتی ما میگوییم که هر چیزی که بار معنوی دارد حتماً بار مادی هم به همراه دارد و اگر میگوییم اگر در مسیر درست حرکت کنید برکت آن کار به زندگی شما برمیگردد. حالا ممکن است این برکت مادی نباشد و به خیلی از شکلهای دیگر باشد مثلاینکه من وقت کمتری برای کارم میگذارم، ولی درآمد بیشتری کسب میکنم و یا ممکن است درآمد کمتری کسب میکنم، ولی دوام بیشتری داشته باشد. وقتی من در مسیر درست درحرکت هستم افرادی سر راه من قرار میگیرند که این گرهها به دست آنها باز میشود و خیلی از این گرهها را من اصلاً متوجه نشوم که چطوری بازشده است.
برای من همسفر و یا مسافرانی که در جایگاه مرزبانی قرارگرفتهاند یک نکته آموزشی و کاربردی بفرمایید.
یک نکته مهمی که در همه جایگاههای خدمتی باید در نظر بگیریم این است که هرکدام ما باید بدانیم که به خودمان خدمت میکنیم و نباید در این فکر باشیم که آمدهام به دیگران خدمت کنم یا بگوییم من آمدهام که دین خودم را به کنگره ادا کنم، نه اصلاً! ما هیچ دینی به کنگره نداریم. به فرموده آقای مهندس: نه طلبی داریم و نه دینی. کسانی که برای رهایی ما زحمت کشیدند، هیچ توقعی از ما ندارند. من امروز به رهایی میرسم، هیچ حسابی با کنگره ندارم، حسابم صفر است، دوست دارم میمانم و خدمت میکنم؛ دوست ندارم میروم دنبال کار خودم. آقای مهندس همیشه میفرمایند: «نگو برای خدا خدمت میکنم و خدایا به خاطر تو، چون ما در حد و اندازه خدا نیستیم که بخواهیم به خاطر او خدمت کنیم. ما وقتی این را با خود بگوییم گویی داریم باخدا معامله میکنیم که خدایا من این خدمت را انجام میدهم که تو فلان گره را از زندگی من بازکنی و این میشود معامله که ما باخدا دو تا مقام همسطح شدیم و روبروی هم قرارگرفتهایم تا با او معامله کنیم و این اصلاً درست نیست» و باز میفرمایند: «برای بندهها هم خدمت نکنید؛ نگویید من دارم دینم را ادا میکنم، چون اینطوری که خدمت کنید، توقع هم از مردم پیدا میکنید»؛ به این صورت که شما که پشت این میز قرار میگیرید، هر شخصی که از این دربیاید و با شما کمی بالا و پایین صحبت کند، از او طلبکار میشوید و میگویید که مرا ببین که به خاطر اینها آمدم و اینها قدر مرا نمیدانند.
ایشان میفرمایند: برای خودت خدمت کن و اگر دوست نداری خدمت نکن، مثلاینکه من از شما بپرسم که چرا قورمهسبزی را دوست داری؟ آیا شما میتوانی به من جوابی بدهی؟ خوب هیچ دلیلی ندارد و شما دوست داری. کسی هم که دوست دارد خدمت میکند. همان حسی که از یک غذای خوب به آدم دست میدهد مثل همان است. چرا شما آن غذا را مدام تکرارش میکنی؟ چون حس خوبی پیدا میکنی و این هم همینطور است، اگر به این صورت باشد شما قطعاً در طول این جایگاه خدمتی آموزش میگیرید. آموزشها همیشه هست. اگر شما اینطوری طلب کار باشید، آموزشها روی شما هیچ تأثیری نمیگذارد، چون شما خودتان را بینیاز میبینید و با خودتان میگویید که من آمدم برای دیگران خدمت کنم و خودم را وقف بقیه کردم، ولی اگر برای خودت آمدی که خدمت کنی؛ آموزش میگیری و انرژی کسب میکنی. من همیشه این مثال را میزنم که ما سوار یک قایق بزرگی شدهایم و داریم بهطرف یک مقصدی پارو میزنیم، من اگر دارم پارو میزنم به خاطر این نیست که شما را به مقصد ببرم، به خاطر خودم است و ممکن است که در اثر این پارو زدن من، شما هم به مقصد برسی، ولی من به خاطر شما پارو نمیزنم. اگر در آب بیفتم، آیا باز حاضرم به خاطر شما پارو بزنم؟ قطعاً نه!
یک شعبه نمونه ازنظر شما چه شعبهای است؟
باید بگویم که شعبه نمونه نداریم. یک سری استانداردها وجود دارد که اگر این استانداردها در سطح خوبی باشد آن شعبه، شعبه درجهیک محسوب میشود؛ اما اگر در سطح پایینتری باشد شعبه درجهدو محسوب میشود. شعبه خوب فاکتورهایی دارد؛ مانند تعداد رهاییها، تعداد لژیونها، سقف لژیونها، آمار فروش نشریات، آمار شرکتکنندگان در جایگاههای خدمتی، تعداد افرادی که در امتحان راهنمایی شرکت میکنند و الیآخر. این پارامترهایی است که ازنظر کمیت میشود اندازهگیری کرد و یک سری پارامترهای دیگر هم هست که نمیشود اندازهگیری کرد و آن حس و حالی است که در یک شعبه در جریان است. اگر حس شعبه مثبت باشد وقتی یک فردی قدیمیتر قدم به آنجا میگذارد احساس خوبی پیدا میکند و در شعبه هم ممکن است بااحساس خوب وارد شوید و آن حس خوب فروکش کند؛ این موضوع نشانگر آن است که شعبه در حال رشد است یا رو به افول است.
هماهنگی بین مرزبانان و راهنمایان به چه طریق توصیه میشود؟
در قسمت مسافران ازنظر سازمانی کنگره ۶۰، مقام بالادست مرزبان، ایجنت شعبه است و درواقع ایجنت راهنمای لژیون مرزبانی است. مقام بالادست راهنمایان شعبه هم ایجنت شعبه است؛ بنابراین راهنمایان و مرزبانان بهصورت مستقیم نباید باهم ارتباط داشته باشند و این نکته مهم به خاطر حفظ جایگاهها در کنگره است. اگر مرزبانی قصد دارد که مطلبی را به راهنمایی بگوید، بهتر این است از طریق ایجنت پیام را به راهنما برساند. ایجنت پُل ارتباطی بین راهنما و مرزبان است. اگر راهنما هم مطلبی را میخواهد انتقال بدهد؛ باید این کار را توسط ایجنت انجام بدهد و مرزبان اگر مستقیم خطاب قرار گرفت، باید از راهنما بخواهد که پیامش را از طریق ایجنت برساند تا احترام بین اعضا حفظ شود. دیدهبان رابط نیز مقام بالادست ایجنت بهحساب میآید، دیدهبان رابط میتواند در تخلفات ورود کند و قانون را اجرا کند.
راز ماندگاری شما در کنگره ۶۰ چیست؟
ماندگاری در کنگره ارتباط مستقیمی با قانون کتاب دارد که میگوید: عاقبت، جامهای خالی و نیمهپر، پُر خواهند شد. دوستان قدیمی هم این مطلب را تائید میکنند که در ابتدای ورود همه به فکر درمان هستند؛ میآيند تا درمان بشوند و بروند دنبال زندگی خودشان و هیچکس قصد ماندن در کنگره را ندارد؛ اما کمکم با پُر شدن جام خالی، انگیزه به وجود میآید و آن خواستهها تغییر میکند. بعد از سفر اولم، احساس کردم باید بمانم و خدمت کنم تا مستحکمتر بشوم. شما هر جایگاه خدمتی که به دست میآورید، متناسب با آن آموزشهای لازم را دریافت میکنید، تغییر به وجود میآید و شما تبدیل به عضوی از آن جایگاه میشوید. برای مثال در جایگاه مرزبانی، پایان دوره خدمتتان تازه تبدیل به مرزبان میشوید و درمییابید که چگونه باید مرزبانی کنید و به همین دلیل پیمان در آن روز بسته میشود. در زندگی نیز این اتفاق میافتد و زمانی که ملکالموت میآید تا نفس انسان را تحویل بگیرد از او میخواهد که آیا من میتوانم لحظه دیگری هم زندگی کنم؟ تازه متوجه شدهام که چه باید کنم. متناسب با جایگاهتان آموزش دریافت میکنید، تبدیل و سپس از آن جایگاه، ترخیص میشوید و به خاطر آموزشی که ديدهايد سطح دانایی شما تغییر میکند و بهواسطه آن، ادراک شما نیز تغییر میکند و بعدازآن نیاز به یک جایگاه خدمتی دیگری پیدا میکنید و این یک چرخه است که هرکدام پیشنیاز دیگری است. به عقیده من راز ماندگاری در کنگره این مطلب است.
نکته آموزشی که از جناب آقای مهندس (درواقع شما از سرچشمه، آموزشهای خود را دریافت میکنید) در زندگی خود کاربردی کردهاید تا به امروز چیست؟
فرمانبرداری. شاید در این مدت بیستوچند سالی که در خدمت ایشان هستم هنوز هم دارم در این زمینه تغییر میکنم. برای مثال: آقای مهندس به من میگوید که وسایلت را جمع کن و اتاق را تحویل بده، من باید یکلحظه هم در موردش فکر نکنم و سریع باید بگویم: چشم وسایلم را جمع میکنم و میبرم بیرون. چند روز بعد بازمیگوید: وسایلت را جمع کن ببر فلان اتاق. بازمیگویم چشم و این یک آموزش مستقیمی است برای اینکه به چیزی نباید وابسته شویم و این آموزش را به افرادی که به ایشان خیلی نزدیک هستند میدهد. من بارها و بارها این را دیدهام و اوایل برایم خیلی سخت بود. سؤال میشد که چرا؟ فرض کنید من میروم مقدمات کارها را فراهم میکنم، آموزش لازم را میبینم و نیروهایی که باید در این زمینه به من کمک کنند را منظم میکنم و استارت کار را میزنم و آقای مهندس بعد از یک هفته میفرمایند که نه، لازم نیست که انجام بدهی و خیلی برایم از این قبیل اتفاقات افتاده؛ حتی در پروژههای ساختمانی، کارهایی مثل کار برقی. یکزمانی بود که فرمودند: هر کس در کنگره میخواهد وسیله برقی بخرد به تو مراجعه کند و بازمیگفتند: تو هم باید به من بگویی. گفتم آقای مهندس اگر شما اختیار کار را به من بدهید من این کار را انجام میدهم؛ ولی فرمودند: نه، بیا به من بگو. پس از مدتی این اختیار را به من دادند و پس از مدتی باز فرمودند که هر کس که میخواهد وسیله برقی بخرد خودش برود و بخرد و اینها همه برای من سؤال بود که چرا این اتفاقات میافتد؟
پس از مدتی دوباره فرمودند: مگر من و تو تا کی زنده هستیم که به اینها مثل بچه بگوییم این را بخر و آن را نخر، خودشان عقل دارند بروند و خودشان تصمیم بگیرند. گفتم آقای مهندس میروند و ضرر میکنند و یا جنس قلابی به آنها میاندازند. فرمودند: بگذار بیندازند و ضرر کنند. یکدفعه این بلا سرشان میآید، ولی خودشان یاد میگیرند و الآن دارد این اتفاقات میافتد. اگر من بهعنوان یک سرباز، فرمانبردار خوبی باشم، قطعاً میتوانم فرمانده خوبی باشم و برای ما در همهجا و حتی زندگی شخصی این قانون صدق میکند.
انجام مصاحبه: مرزبانان خبری همسفر زهره و مسافر علیرضا
عکس: مرزبان خبری همسفر زهره و مسافر علیرضا
تایپ: همسفر زهره و مسافر محسن
ویراستاری و ارسال: همسفر زهره رهجوی راهنما همسفر شهناز (لژیون سوم)
همسفران نمایندگی صفادشت
- تعداد بازدید از این مطلب :
1151