English Version
This Site Is Available In English

عاشق را حساب با عشق است

عاشق را حساب با عشق است

در خدمت همسفر امیره، همسفر مژگان و همسفر آیسان، کمک‌راهنمایان لژیون هفتم ، هشتم  و نهم نمایندگی عرب‌زاده که به تازگی شال خود را از دستان پر مهر آقای مهندس دریافت کرده‌اند و تشکیل لژیون داده‌اند هستیم.

گروه سایت همسفران عرب‌زاده ضمن عرض تبریک همراه با آرزوی توفیق‌روز افزون برای این عزیزان، گفت‌وگویی را با این بزرگواران ترتیب داده‌ایم که در ادامه نگاه زیبای شما را به خواندن آن دعوت می‌کنیم. امیدواریم که مورد توجه همسفران و مسافران قرار گیرد.

 

لطفاً خودتان را به ‌رسم کنگره معرفی کنید.

سلام دوستان امیره هستم یک همسفر؛

مسافر من هم با تخریب بیش از 10 سال وارد کنگره شدند، آخرین آنتی‌ایکس مصرفی تریاک و 10 ماه و 6 روز سفر کردند به روش DST همراه با داروی  OT به راهنمایی آقای مهدی صدیقی و راهنمای عزیز خودم خانم رویا و در حال حاضر 1 سال و۶ ماه است که با دستان پر محبت آقای مهندس آزاد و رها هستیم. ورزش در کنگره بدمینتون و فوتبال.

قبل از ورود به کنگره خدمت کردن برایتان چه معنایی داشت و در حال حاضر با آموزش‌های کنگره چگونه است؟

من قبل از ورود به کنگره همیشه دوست داشتم به انسان‌ها کمک کنم و زمانی که می‌تواستم کاری برای کسی انجام دهم، دریغ نمی‌کردم حتی از خود گذشتگی می‌کردم؛ گاهی از دیگران توقع داشتم که خوبی و کمک من را جبران کنند و اگر دیگران قدر کاری که انجام داده بودم را نمی‌دانستند غمگین می‌شدم؛ با آموزش‌های ناب کنگره آموختم، خدمت به خلق باید صادقانه، بلاعوض و اول برای بهتر شدن حال خودم باشد و انتظاری از دیگران نداشته باشم؛ چراکه خداوند در همه حال ناظر بر احوال من است و هرکه نداند خداوند می‌داند.

خدمت به انسان‌ها زمانی ارزشمند است که در جای درست و زمان درست انجام شود. آقای مهندس به من آموختند که عاشق را حساب با عشق است، پس بدون چشم‌داشت خدمت می‌کنم و از این خدمت شیرین قبل از هرچیز خودم لذت خواهم برد.

با توجه به مدت‌زمانی که در کنگره حضور دارید چه زمانی احساس کردید باید عزم خود را جزم کنید و در جایگاه کمک‌راهنمایی خدمت کنید؟

زمانی که من به کنگره آمدم مسافرم در آستانه رهایی بود با ورودم به کنگره حس‌های بسیار زیبا از کمک‌راهنما عزیزم و سایر عزیزان کمک‌راهنما دریافت کردم و از همان روزهای اول با خودم عهد بستم تلاش کنم تا بتوانم در جایگاه کمک‌راهنمایی، به انسان‌های دردمند و آسیب‌دیده از اعتیاد کمک کنم. حس و کششی درونی مرا به‌سوی این خدمت زیبا ترغیب می‌کرد. خداوند متعال را شکر می‌کنم که امروز این احساس زیبا را تجربه می‌کنم.

لطفاً از حس و حالتان زمانی که اسم شما جز قبول‌شدگان آزمون کمک‌راهنمایی اعلام شد و زمانی که شال مقدس کمک‌راهنمایی را از دستان پرمهر آقای مهندس دریافت کردید را برایمان بیان کنید؟

به‌جرئت می‌توانم بگویم یکی از زیباترین و بی‌نظیرترین لحظاتی که شادی عمیق درونی را تجربه کردم لحظه‌ای بود که خبر خوب قبولی در آزمون را به من دادند و زیباتر از آن موقعی بود که این شال زیبا را به نشان خدمت از دستان پرمحبت استاد عشق دریافت کردم؛ گویی برای یک‌لحظه همه شادی جهان در قلب من بود، لحظه‌ای وصف‌ناپذیر و سرشار از حسی ناب و زندگی‌بخش را تجربه کردم و خداوند را هرروز برای این حس‌های ناب شکر می‌کنم.

در کنگره ۶۰ گفته می‌شود راهنما در رهجو خودش را می‌بیند با توجه به این جمله زمان تشکیل لژیون و جذب رهجو چه حس و حالی داشتید؟

روزی که اجازه تشکیل لژیون به من داده شد حسی بسیار شیرین در وجودم بود، پر از شوق بودم  برای حضور عزیزانی که با حس زیبایشان در کنار من قرار گرفتند از خداوند خواستم یاری‌ام کند تا هر آنچه در توان دارم برای حس خوب این عزیزان به کار بگیرم.

حس می‌کنم هرکدام از این عزیزان خود من هستند که باید به حال خوش و آرامش برسند. می‌دانم حکمتی در حضور این عزیزان در کنار من است؛ این موضوع مسئولیت مرا چندبن برابر می‌کند. ان شاءالله بتوانم خدمتگزار لایق برای کنگره باشم و همسفران عزیزی که در کنار من قرار می‌گیرند با حال خوب و آرامش سفرشان را به پایان برسانند.

در پایان از زحمات کمک‌راهنمای عزیزم خانم رویا بسیار ممنونم و امیدوارم حس‌های ناب و عشق زیبایی که درونشان است همواره پایدار و ماندگار باشد.

سپاس از شما عزیزان که به من فرصت خدمتگزاری دادید.

 

 

لطفاً خودتان را به ‌رسم کنگره معرفی کنید.

سلام دوستان مژگان هستم یک همسفر؛

آخرین آنتی‌ایکس مصرفی مسافرم، قرص، شیره و تریاک، مدت 12 ماه و 12 روز سفر کردند به روش DST همراه با داروی OT  و راهنمایی آقای مهدی و کمک راهنمای خودم خانم رویا و د رحال حاضر هم به لطف خداوند 5 سال و 4 ماه است که آزاد و رها هستیم. در ادامه سفر نیکوتین داشتیم به راهنمایی آقای نامداری به لطف خداوند رهایی نیکوتین چهار سال و شش ماه است، ورزش در کنگره بدمینتون و دارت

قبل از ورود به کنگره خدمت کردن برایتان چه معنایی داشت و در حال حاضر با آموزش‌های کنگره چگونه است؟

بنی‌آدم اعضای یک پیکرند

که در آفرینش زیک گوهرند

چو عضوی به درد آورد روزگار

دگر عضوها را نماند قرار

من فکر می‌کنم همه انسان‌ها، عاشق خدمت کردن هستند و شاید روش درست خدمت کردن را ندانیم؛ من هم قبل از ورودم به کنگره می‌گفتم ای‌کاش من هم داشتم تا کمک می‌کردم بارها پیش‌آمده بود، کمک کنم ولی هر بار که به کسی کمک می‌کردم منتظر بودم برکت خدمت به سمت من سرازیر شود ولی نمی‌شد بعد از ورودم به کنگره اموزش گرفتم خدمت باید بلاعوض باشد و برای دل خودت باشد نه اینکه شیپور دست بگیری و بگویی من این کار را انجام دادم. با آموزش‌های ناب کنگره آموختم درهرکاری باید تعادل داشته باشیم. اگر کاری کردم طلب‌کار خداوند نباش چر ا که خدا احتیاج ندارد ما یادآوری کنیم چه‌کار کرده‌ایم. باید برای دل خودمان و به دست آوردن حال خوش خودمان خدمت کنیم آن هم از نوع بلاعوض.

با توجه به مدت‌زمانی که در کنگره حضور دارید چه زمانی احساس کردید باید عزم خود را جزم کنید و در جایگاه کمک‌راهنمایی خدمت کنید؟

در بدو ورودم به کنگره حس می‌کردم همه مطالب رامی‌دانم و مهم نیست چقدر می‌دانیم؛ بلکه مهم این است که آموزش‌ها را کاربردی کنیم. با ورود به سفر دوم و با آموزش‌هایی که از کمک‌راهنمای عزیزم خانم رویا گرفتم حس خدمت در این جایگاه درمن به وجود آمد. من عاشقانه خدمت کردن و مشق عشق را از راهنمای عزیزم آموختم. احساس دوست داشتن داشتم ولی ثابت‌قدم نبودم.

حس و حال عزیزانی که در آزمون قبول شدن را می دیم ولی درک نمی‌کردم. تا اینکه مسافرم در آزمون قبول شدند حس خاصی داشتند. ازآنجا به بعد خدمت در این جایگاه برای من مثل یک آرزو بود. تلاش کردم، از کوتاه‌ترین زمان‌هایم استفاده کردم به نقطه‌ایی رسیدم که درجشن کمک‌راهنمایی سال گذشته من گریه می‌کردم و ازخداوند می‌خواستم لیاقت خدمت در این جایگاه را نصیب من کند. با شنیدن خدمت کمک راهنمایی لرزه به جانم می‌افتاد سراسر وجودم وجانم احساس نیاز می‌کردند دائم تصویرسازی می‌کردم و خودم را در این جایگاه می‌دیدم، شبها چشمانم را می‌بستم و لحظه گرفتن شال را می‌دیدم.

لطفاً از حس و حالتان زمانی که اسم شما جز قبول‌شدگان آزمون کمک‌راهنمایی اعلام شد و زمانی که شال مقدس کمک‌راهنمایی را از دستان پرمهر آقای مهندس دریافت کردید را برایمان بیان کنید؟

از لحظه که امتحان دادم روزها و شب‌ها هرلحظه منتظر نتایج آزمون بودم. شاید روزی چند بار به سایت سر می‌زدم. تا اینکه 4 آذرماه روز دوشنبه جلسه خصوصی همسفران؛ آن روز من در شعبه نبودم ساعت 4 بعدازظهر راهنما عزیزم تماس گرفتند و این خبر را به من دادند حال عجیبی داشتم؛ درحالی‌که اشک می‌ریختم دخترم را در آغوش گرفته بودم و می‌چرخیدم دخترم بهت‌زده به من نگاه می‌کرد، به او گفتم روزی برایت با دل‌وجانم خواهم گفت که خداوند چه لطفی به من کرده است.

لحظه گرفتن شال میان زمین و آسمان بودم این لحظه را برای تمام عزیزانی که خواستار این خدمت هستند، آرزومندم.

در کنگره ۶۰ گفته می‌شود راهنما در رهجو خودش را می‌بیند با توجه به این جمله زمان تشکیل لژیون و جذب رهجو چه حس و حالی داشتید؟

روزی که در جایگاه کمک‌راهنمایی در لژیون قرار گرفتم، احساس کردم من مژگان قبل نیستم. جلسه اول را باحال خوش تنها بودم ولی جلسه دوم اولین رهجو وارد لژیون شد از خداوند خواستم به من توان دهد تا بهترین کلام بر زبانم جاری شود، چون می‌دانم کلام ما عصای معجزه‌گر ما است. از قدرت مطلق خواستم که با تمام وجودم اول گره‌های خودم را حل کنم که بتوانم مانند کمک‌راهنمایان کنگره، درست، محکم و پرقدرت در این جایگاه حرکت کنم. به امید روزی که من هم شاهد رهایی رهجوهای لژیون هشتم شعبه دکتر عرب‌زاده باشم.

در پایان از خالق یکتا سپاسگزارم که اجازه خدمت و حضور در کنگره را به من داد؛ همچنین از مسافرم سپاسگزارم که زیبا و پرقدرت حرکت کرد؛ مسافر ناامیدی که امیدوار شد و اجازه حضور در این مکان را به من داد. از کمک‌راهنمایی عزیزم خانم رویا سپاسگزارم، حال خوشی‌هایم را مدیون ایشان و آموزش‌های نابشان هستم. از تمام کسانی که در کنگره هستند با کلامشان به ما امید می‌دهند قدردانی می‌کنم و سر تعظیم فرود می‌آورم. از دخترم بابت مدت‌زمانی که برای آزمون مطالعه می‌کردم و ایشان در کنارم نبود تشکر می‌کنم، از سوپراستار زندگی‌ام جناب مهندس تشکر و قدردانی می‌کنم.

 

 

لطفاً خودتان را به ‌رسم کنگره معرفی کنید.

سلام دوستان آیسان هستم همسفر؛

مسافر من هم با تخریب بیش از 10 سال وارد کنگره شدند، آخرین آنتی‌ایکس مصرفی الکل، تریاک، حشیش؛ 10 ماه و 19 روز سفر کردیم به روش DST همراه با دارویOT  به راهنمایی آقای مهدی صدیقی و راهنمای عزیز خودم خانم سمیرا و در حال حاضر 3 سال و 5 ماه است که با دستان پر محبت آقای مهندس آزاد و رها هستیم. ورزش در کنگره والیبال و بدمینتون

قبل از ورود به کنگره خدمت کردن برایتان چه معنایی داشت و در حال حاضر با آموزش‌های کنگره چگونه است؟

قبل از ورود به کنگره برای هرکسی چه آشنا چه غریبه وقت زیادی می‌گذاشتم، گاهی اوقات حتی از کارهای مهم خودم می‌گذشتم تا برای آن‌ها هر کاری که دارند را انجام دهم و مشکلات‌شان را رفع کنم با وجود این‌که بعضی موقع‌ها آن‌قدر برای من سخت و طاقت‌فرسا و خارج از تحمل من بود ولی باوجود این‌ها بیشتر از توان و ظرفیت خودم برای آن‌ها وقت می‌گذاشتم تا کمکی کرده باشم و این کار با خستگی خیلی زیادی برای من همراه بود و تمام انرژی من را می‌گرفت؛ و زمانی که نوبت به خودم می‌رسید خیلی احساس بدی داشتم؛ از طرفی با خودم می‌گفتم: ای کاش انجام نداده بودم و از طرف دیگر قدرت نه گفتن را نداشتم و اگر یک جایی هم نه می‌گفتم حس عذاب وجدان به سراغ من می‌آمد پس ترجیح می‌دادم که انتظارت دیگران را برآورده کنم؛همچنین توقع داشتم که در مقابل آن‌ها هم انتظارات من را برآورده کنند ولی نه روی آن را داشتم که از آن‌ها درخواستی داشته باشم و نه می‌توانستم بی‌خیال شوم که برآورده نکنند. باوجود کمک‌هایی که می‌کردم اما هیچ موقع حالم خوب نبود، به دلیل همین موضوع اکثر اوقات از جمع‌ها فراری بودم و حاضر نبودم در مجلسی شرکت کنم.

به‌هرحال گذشت تا زمانی که وارد کنگره شدم و متوجه شدم که چقدر این‌جا با بیرون متفاوت است، چقدر حساب این‌جا فرق می‌کند، چون افرادی دورهم جمع شده‌اند که درد مشترک دارند، افرادی در این‌جا حضور دارند که همدیگر را درک می‌کنند ولی انتظاری هم ندارند که تو برای آن‌ها برآورده کنی حتی حاضرند آن حال خوشی که دارند را با تو سهیم شوند تا هم مانند آن‌ها بهره‌مند شوی، به مرور هر چه در جایگاه‌های مختلفی خدمت کردم متوجه شدم که حال درونی‌ام چقدر با قبل از کنگره متفاوت است و هر زمان که حال خوشم را با دیگران تقسیم کردم حس کردم مضاعف آن به خودم برمی‌گردد؛ بنابراین قبل از جلسه تصمیم گرفتنم که با همان بغل کردن ساده هم به یک نفر حال خوب بدهم، با یک جمله به یک نفر امید بدهم...

با توجه به مدت‌زمانی که در کنگره حضور دارید چه زمانی احساس کردید باید عزم خود را جزم کنید و در جایگاه کمک‌راهنمایی خدمت کنید؟

اولین باری که در شعبه آزمون دادم حدود دو ماه بود که در کنگره سفر می‌کردم، یادم است که از آن آزمون نمره پایینی گرفتم و زمانی که کمک‌راهنمای عزیزم آن را تصحیح کردند برای من ‌جمله‌ای نوشتند با این مضمون که اگر بیشتر تلاش کنی مطمئن باش به درجه کمک‌راهنمایی می‌رسی، من آن زمان اصلاً در فکر کمک‌راهنما شدن نبودم فقط به آنجا آمده بودم چون شنیده بودم که حس و حال آدم تغییر می‌کند ولی زمانی که شروع به سفر کردم و روزبه‌روز به آگاهی و دانایی‌ام افزوده شد این احساس در من به وجود آمد که من هم می‌توانم یاری‌رسان دیگران باشم، به دیگران کمک کنم و به این نتیجه رسیدم که اگر می‌خواهم آموزش‌های خود را اجرایی کنم که فقط در حد حرف و سخن نباشد باید در جایگاه کمک‌راهنمایی باشم تا به مرحله اجرا درآورم چون اگر در این جایگاه باشی ولی خودت عمل نکنی نمی‌توانی از رهجو انتظار اجرایی کردن را داشته باشی، بنابراین به این نتیجه رسیدم که در جایگاه کمک‌راهنمایی بهتر می‌توانم عملی کنم و بیشتر می‌توانم یاد بگیرم.

لطفاً از حس و حالتان زمانی که اسم شما جز قبول‌شدگان آزمون کمک‌راهنمایی اعلام شد و زمانی که شال مقدس کمک‌راهنمایی را از دستان پرمهر آقای مهندس دریافت کردید را برایمان بیان کنید؟

زمانی که روز امتحان فرارسید من به هیچ‌چیز حتی قبولی فکر نمی‌کردم چراکه تصور می‌کردم از زمان ورود به کنگره من یک بذری را داخل خاک کاشتم و روزها، ماه‌ها از آن مراقبت و آبیاری کردم که همان آموزش‌هایی بود که از این‌جا می‌گرفتم و این بذر به‌مرورزمان تبدیل به درختی شده بود که من روز آزمون می‌خواستم ببینم آیا این درخت به بار نشسته؟! آیا میوه‌اش شیرین است یا نه؟!

من روز آزمون فقط می‌خواستم بدانم چه حسی دارم و آن لحظه به قبولی فکر نمی‌کردم و الحق که چیزی جز آرامش خیال و حس خوب آن روز تجربه نکردم.

زمان که اعلام اسامی قبول‌شدگان برخلاف بعضی از بچه‌ها که استرس داشتند من فقط منتظر بودم که اگر اسم من جز اسامی نیست دوباره شروع به خواندن کنم ولی لحظه اعلام قبول شدنم را هرگز فراموش نمی‌کنم چون من نگهبان جلسه بودم و همین‌طور اشک می‌ریختم و با خودم می‌گفتم چه قدر من تغییر کرده‌ام که خدا و آقای مهندس به من اعتماد کرده‌اند که من می‌توانم یاری‌رسان باشم.

چه روزی بهتر از آن روز؛ چه روزی زیباتر از آن روز حتی آلان که یادآوری شد اشک در چشمانم حلقه زد، نمی‌دانم چه طور می‌توانم روز شال‌گردن را توصیف کنم تا بتوانید درک کنید. بهترین روزی که من در زندگی‌ام تجربه کردم به‌جرئت می‌توانم بگویم همان روز پر از حس ناب پر از حس خوب پر از آرامش بود، انگار خدا به من می‌گفت: نگران نباش، ناامید نباش، من تکیه‌گاه تو هستم، با هر گره‌ای که از هرکسی باز کردی من هم به تو کمک می‌کنم تا گره‌های زندگی‌ات باز شود.

زیباترین و با آرامی‌ترین روز زندگی من همان روز بود و زمانی که در چشمان آقای مهندس نگاه کردم اطمینان خاطر را دیدم و دلم بیش‌ازپیش قرص و محکم شد.

در کنگره ۶۰ گفته می‌شود راهنما در رهجو خودش را می‌بیند با توجه به این جمله زمان تشکیل لژیون و جذب رهجو چه حس و حالی داشتید؟

درست است راهنما در رهجو خودش را می‌بیند، اصلاً چرا می‌گویند راهنمای خود را با حس انتخاب کنید؟ چرا نمی‌گویند بر اساس عقل انتخاب کنید یا چرا نمی‌گویند به‌صورت رندومی است؟ می‌گویند با حس؛ چون‌که راهنما در رهجو گذشته خودش را ببیند، باید خودش را جای رهجو بگذارد تا اینکه بتواند حس و حال رهجو را درک کند، بفهمد و به رهجو از روی حس دوست داشتن کمک کند نه این‌که صرفاً تلاش کند تا آمار لژیونش بالا برود.

زمان تشکیل لژیون برای من کمیت مهم نبود بلکه کیفیت مهم بود و بارها با خودم می‌گفتم تعداد افرادی که وارد لژیونت می‌شوند مهم نیست؛ بلکه دعا کن افرادی بیایند که گره کارشان به دست‌تو باز شود و حال‌شان با تو خوب شود حتی اگر یک نفر هم باشد مهم نیست، همین‌که حتی یک‌نفس را زنده کنی گویی هزاران نفس را زنده کرده‌ای و برکت و بار آموزشی‌اش برابر است با هزاران باری که به دوره‌های حیات آمده‌ای و رفته‌ای.

من موظف هستم در قبال ره‌جویانم، در قبال حال درونی آن‌ها، در قبال تأثیری که بر آن‌ها وزندگی‌شان دارم؛ بنابراین باید با جان ‌و دل برای آن‌ها انرژی بگذارم و به ‌درستی به آن‌ها آموزش بدهم تا از کنگره به‌درستی بهره‌مند شوند.

 

تهیه گزارش: همسفر مریم لژيون كمك راهنما همسفر سمیرا (لژيون اول) 

عکس: همسفر بهاره مرزبان خبری

ارسال مطلب: کمک‌راهنما تازه واردین همسفر فهیمه

همسفران نمایندگی عرب‌زاده

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .