English Version
English

دو راه بیشتر وجود ندارد

دو راه بیشتر وجود ندارد

یازدهمین جلسه از دور چهل و ششم کارگاه‌های آموزشی کنگره ۶۰؛ ویژه آقایان همسفر در نمایندگی آکادمی، با استادی کمک راهنمای محترم همسفر محمد، نگهبانی همسفر اشکان و دبیری همسفر علیرضا، با دستور جلسه «وادی چهاردهم و تأثیر آن روی من»، پنجشنبه 25 اسفند ۱۴۰۱ ساعت ۱۴ آغاز به کار کرد.

خلاصه سخنان استاد:

امروز روز خیلی خوبی برای من بود. چون وقتی بیدار شدم صبح زود دیدم صدای باران می‌آید و دستور جلسه هم وادی 14 است، از آن‌طرف هم عید دیدنی با آقای مهندس و دیگر فکر می‌کنم پرانرژی‌تر از این امکان‌پذیر نبود.
به نظرم درباره وادی 14 صحبت کردن کار سختی است. وقتی بخواهم در این جایگاه بایستم و درباره‌اش صحبت کنم فکر می‌کنم آن اتفاق باید افتاده باشد. ارتباط این وادی با من فکر می‌کنم به خاطر این است که نفرت‌های زیادی را درگذشته تجربه کردم. نه اینکه بگویم الآن به عشق رسیدم ولی شاید باید به آن نقطه باید می‌رسیدم.
واقعاً وقتی به کنگره نگاه می‌کنم و به کارهایی که آقای مهندس و خانواده‌شان انجام می‌دهند می‌توانم بگویم کانون یعنی مرکز آن عشق "بنیان کنگره" هستند که با تمام محبت، عقل، عشق و ایمانشان این بذری که درونشان است را در اختیار تمام افراد کنگره قرار می‌دهند.
هر هفته سی‌دی‌های مختلف می‌آید. هر هفته رهایی‌ها برگزار می‌شود. هر هفته انسان‌های زیادی از بند اعتیاد رها می‌شوند. هر هفته خانواده‌‌های زیادی از رنج‌هایشان جدا می‌شوند و همه این‌ها متوجه عشقی است که درون آقای مهندس قرار دارد.
من به‌عنوان یک رهجو، به‌عنوان فردی که عضوی از کنگره است، خداوند فرصت عظیم و عجیبی را در اختیارم گذاشته است که امروز در کنگره باشم و بتوانم از این بستر یاد بگیرم. این مطلب را در حد یک شعار نمی‌گویم. اول صحبت‌هایم گفتم شخصاً نفرت‌های زیادی را در زندگی‌ام تجربه کردم. اینکه زمانی یک انسان بتواند از آن نفرت‌ها عبور کند بدون شک باید همراه با آموزش باشد. اتفاقی و یک‌شبه معجزه اتفاق نمی‌افتد بلکه با طی زمان، با خواست و تلاش انسان و با لطف خداوند انجام می‌شود.
به نظرم آن لطف شامل حال من هم شده است که من در کنگره هستم. آن رحمت‌ الهی شامل حال من شده. یک‌جمله‌ای در وادی 14 هست که دروازه ورود به رحمت خداوند قلب انسان‌ها و موجودات و تمام هستی است. آقای مهندس این مطلب را هم دارند در کنگره اجرا می‌کنند. یکی‌یکی رنج‌ها را از تک‌تک قلوب انسان‌هایی که رنج‌های زیادی در زندگی‌شان داشته‌اند و دارند رفع می‌کند.
اگر من دارم روی ضد ارزش‌هایم کار می‌کنم، اگر امروز دارم کاری انجام می‌دهم که زندگی بهتری داشته باشم، اگر امروز سعی می‌کنم که انسان بهتری بشوم، همه این‌ها متوجه آن عشقی است که درون آقای مهندس است و آن عشق را فقط برای خودشان نگه‌داشته‌اند بلکه شیرفلکه‌اش را باز گذاشتند و در اختیار همه قرار می‌گیرد.
این وادی خیلی وادی عظیمی است. از خطابه اول، دوم، سوم و در ادامه متن وادی خیلی عظیم است. اینکه بخواهم در پنج دقیقه در موردش نظرم را بگویم خیلی قضیه وسیع‌تر از آن چیزی است که بخواهیم راجع به آن صحبت کنیم. اگر شخصاً خودم بیایم و به اتفاقاتی که در زندگی‌ام در این چند وقتِ رخ‌داده و آنچه قبل از کنگره بوده است. اگر آدم باانصافی باشم متوجه می‌شوم که تغییرات چقدر بوده و این تغییرات از کجا شکل‌گرفته است. این‌که یک انسانی می‌آید و از زمان خودش، زندگی خودش برای انسان‌ها می‌گذارد تماماً چیزی جز عشق و محبت نیست.
خیلی فرصت ندارم فقط می‌خواهم یک جمله از خطابه اول بگویم که وقتی من وارد کنگره شدم جزء آن دسته بودم. برای آنان که حال خوشی ندارند دو راه بیشتر وجود ندارد یا به نیروهای الهی بپیوندند که خواستار حق و حقیقت هستند و یا صبر کنند که نیروهای مخرب و بازدارنده آن‌ها را به عمق ظلمات و بهارخوابی‌ها ببرند.
من جزوی از آن دسته بازدارنده بودم. جزء آن تخریبی‌ها بودم ولی یک‌راه بیشتر نداشتم و آن راه چنگ زدن به همان مسائلی بود که در کنگره آموزش داده می‌شد. اگر امروز من در شرایطی هستم که خسته‌ام یا مشکلات مختلفی دارم و از رنج‌های زندگی‌ام در فشار هستم تنها راهش این است که به سمت نیروهای اللهی یعنی همان صراط مستقیمی که آقای مهندس میگویند حرکت کنم. اگر این کار را انجام بدهم قطعاً آن رستگاری اتفاق می‌افتد قطعاً تغییر به وجود می‌آید و همه این‌ها در زمان، تلاش و صبر انسان حاصل می‌شود.
به قول استاد امین باید به‌جایی برسیم که ناامیدی برایمان حرام شود و به قول آقای مهندس آن ناامیدی کلید ورودمان به جهنم است. باید این کلید را گمش کنیم. آن اتفاق زمانی می‌افتد که من بدانم کجا قرار دارم و خودم را عضوی واقعی ازاینجا بدانم. دو راه وجود دارد یکی این‌که فقط اینجا بیایم، یک بنزین کوچک بزنم و بروم. راه دیگر این‌که صرف‌نظر از هر اتفاقی که پیرامونم در جریان است من به این سیستم وصل باشم.
به نظرم اگر احساس نیاز نمی‌کنم، به‌زور بیایم و بروم فایده چندانی ندارد.وقتی که آن احساس نیاز وجود دارد و شکل می‌گیرد و تمام تلاش انجام می‌شود، آن زمان است که گره‌ها باز می‌شوند. اگر خودم را وابسته یک فرد دیگر کنم مثلاً بگویم اگر مسافرم خوب باشد حال من هم خوب می‌شود یا هزار و یک اگر دیگر، قطعاً نتیجه دور از دسترس تر می‌شود. اما زمانی که برای خودم تلاش می‌کنم اگر من عوض بشوم به مسافرم می‌توانم کمکی بکنم که اگر توی خط نیست راهش را پیدا کند. ضمن این‌که میدانیم هیچ نفسی بار نفس دیگری را نمی‌کشد.
ان‌شاءالله که این لطف و عنایت همیشه شامل حال من باشد و فرصت خدمت داشته باشم. بتوانم از عشقی که در کنگره به وسعت زیادی وجود دارد بهره‌مند بشوم و از آن ذره‌ای به بقیه بدهم.

تایپ: همسفر محمد لژیون اول
ویراستاری: همسفر علی
تهیه و تنظیم وبلاگ همسفران آقا، نمایندگی آکادمی

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .