دوازدهمین جلسه از دور بیست و ششم سری کارگاه های آموزشی عمومی کنگره۶۰ شعبه میرداماد با استادی کمک راهنمای محترم مسافر رضا ، نگهبانی مسافر عباس و دبیری مسافر مرتضی با دستور جلسه ((وادی چهاردهم و تاثیر آن روی من)) در روز پنجشنبه25اسفند ماه ۱۴۰۱ راس ساعت ۱۶ آغاز بکار کرد

سخنان استاد:
سلام دوستان رضا هستم یک مسافر :
در ابتدا خداوند را شاکر و سپاسگزارم که یکبار دیگر در این جایگاه حضور پیدا کردم تا از شما آموزش بگیرم و خدمت کنم و آخرین پنجشنبه سال را در کنار یکدیگر در شعبه میرداماد سپری کنیم . همانطور که میدانید پنجشنبهها در مورد دوتا دستور جلسه صحبت میکنیم که دستور جلسه اول وادی چهاردهم میباشد و تأثیر آن روی من و دستور جلسه دوم ۱۴ سال رهایی آقا مسعود عزیز میباشد. در مورد کلمهی عشق صحبت کردن واقعاً سخت است جناب مهندس که خودشان بنیان کنگره ۶۰ هستند و ۱۴ وادی را نوشتن به قول خودشان هنوز وادی چهاردهم را کاملاً متوجه نمیشوند تا برسد به ما.... اگر انسان بخواهد مطلبی را برای دیگران آموزش بدهند اول باید خودشان مطلب را اجرا کرده باشد بهطور مثال اگر من خودم دروغ بگویم نمیتوانم و اطرافیانم بگویم که دروغ نگویید یا هر موضوع دیگری و اگر بخواهد مطالب اثرگذار باشد و در دل مخاطب تأثیرگذار باشد باید حداقل آن را اجرا کرده باشید و ضربالمثل معروف که میگوید : حرف که از دل برآید لاجرم بر دل نشیند و جناب مولانای عزیز میفرماید که عطار هفت شهر عشق را سپری کرده است و ما هنوز اندر خم یک کوچهایم. در مورد واژه عشق هم اگر کسی بخواهد صحبت کند باید خودش عاشق باشد و به تمام مخلوقات و هستی عشق بورزد. در مورد کلمه عشق رابطه که بین جنس مذکر و مؤنث اتفاق میافتد و یا رابطه دوستانهای که بین اشخاص مختلف اتفاق میافتد اگر شخصی بهطرف مقابل خوبی کرده باشد و در قبال آن خوبی بدی ببیند از این سری کلمات استفاده میکند که دستم نمک ندارد برای من ارزش قائل نیست و شروع میکند توی سرش صفحه گذاشتن و قضاوت کردن ، و میخواهیم به این نتیجه برسیم که چه اتفاقی در ذهن انسان رخ میدهد که به این سری کلمات دست پیدا میکند و برای همین جهت در کنگره ۶۰ به ما میگویند محبت کنیم بلاعوض عشق بورزید بلاعوض و همانطور که میبینید در کنگره ۶۰ یک راهنما در هفته ۳ جلسه وقت میگذارد و به تهران میرود و کلی زحمت میکشد برای اینکه رهجو از دام اعتیاد رهایی پیدا کند هیچ منتی روی آن نمیگذارد. و جناب مهندس خودشان میفرمایند که من سر هیچیک از افراد کنگره ۶۰ چه مسافران و همسفران هیچ منتی ندارم در اصل محبتی که جناب مهندس و راهنماهای عزیز و باقی اعضای خدمتگزار در کنگره ۶۰ انجام میدهند بلاعوض است و هیچ توقع و انتظاری ندارند . یک مثال که بخواهم بزنم در بحث روانشناسی یک موضوعی است که یک نویسنده مکتوب میکند و مهم هستم را درشت مینویسد و ما هم در ذهن ما همین عمل را انجام میدهیم یعنی اگر یک خوبی برای طرف مقابل میکنیم در ذهنمان با خط درشت حک میکنیم و این ماندگار است تا روزی که طرف مقابل عکس قضیه را به ما نشان بدهد، و سریعاً شروع میکنیم قضاوت کردن که چرا من برای طرف مقابل مثلاً ماشین قرض دادن و یا پول دستی قرض دادم و یا فلان محبت را کردم در عوضش آنهم چنین جواب به من داد و این قضاوت کردن است که انسان را به بیراهه میکشد و این قیاس کردن باعث میشود انسان حالش بد بشود. اگر انسان یاد بگیرد خوبی که برای طرف مقابلش میکند و توقع از آن نداشته باشد و انتظار خاصی از آن نداشته باشد همیشه حالش خوب است و من باید یاد بگیرم در مقابل محبت و عشقی که به دیگران دارم هیچ انتظاری نداشته باشم چون در همان لحظهای که من خوبی میکنم کائنات جواب من را میدهند و حال من خوب میشود. درواقع خوبی که به دیگران و به هستی انجام میدهیم حالمان خوب میشود و این پاداشی است که دریافت میکنیم. ما نباید از دیگران توقع داشته باشیم. هیچوقت به ما یاد ندادند که توقعاتمان را از دیگران کم کنیم، همیشه نباید بگوییم که مملکت برای ما چه کرده است بلکه باید ببینیم ما برای این مملکت چه کردهایم و یا من برای پدر مادرم چهکار کردم و یا من برای خانوادهام چهکار کردم، نه اینکه همیشه از دیگران خانواده و پدر مادر خود انتظار داشته باشیم. دریکی از همایشهای مبارزه با مواد مخدر از تمام افرادی که حضور داشتن تکتک NGO ها که درصحنه حاضر میشدند برای خودشان از مسئولین ، مکان و امکانات دیگری را درخواست میکردند ولی آقای حکیمی در این جلسه حضور داشتند و وقتی پشت تریبون قرار گرفتند فرمودند که ما آمدیم که برای این دولت کمک کنیم و این فرق کنگره ۶۰ با دیگرNGOها میباشد. انسان باید هنر زندگی کردن را فرابگیرد اگر دیگران از من خوششان میآید این هنر من است و اگر دیگران از من نفرت پیدا کردند این مشکل من است. انسان میتواند وحشیترین حیوانات را رام کند و اهلی کند چرا نباید یک زن و شوهر هنردوست داشتن و محبت را به يکديگر نتوانند ارائه کنند؟ انسان در موقع رانندگی در شرایط آبوهوای مختلف با سرعت و جو شرایط آن لحظه رانندگی میکند. حال چگونه توقع دارد در یک زندگی مشترک تمام مراحل زندگی را با یک فرمان طی کند ، انسانی که در هرلحظه تغییر و تحولات خاصی را دارد و باید با چنین موجودی با چند ترفند زندگی کرد. درواقع انسان باید هنر زندگی کردن را بیاموزد و در هر شرایطی از زندگی خودش را با آن شرایط وقف بدهد.

اما دستور جلسه دوم:
چهاردهمین سال رهایی مسعود عزیز را بخش تبریک میگویم .
زمانی که من سفر اول بودم آقای خدامی میگفت رها که شدید تلاش کنید که راهنما شوید رهجوهای شما الآن در حال مصرف مواد مخدر هستند،تصمیم به درمان ندارند تا اینکه شما شال کمک راهنمایی دریافت کنید ما متوجه مطلب ایشان نمیشدیم. من با مسعود هم مصرف بودم چند بار پیام کنگره و صورتمسئله اعتیاد را به ایشان توضیح میدادم ولی قبول نمیکرد.تا زمانی که من کمک راهنما شدم مسعود را در شعبه کتابخانه دیدم آن زمان بود که من یاد حرفهای آقای خدامی افتادم که میگفت رهجوهای شما نمیان تا شما شال کمک راهنمایی را بگیرید.مسعود از همان اول سفر خوبی را شروع کرد خیلی منظم بود و اولین رهجوی من بود که شال نارنجی گرفت. زمانی که لژیون را تحویل داد خدمت را رها نکرد و مرز بان شد در دوران مرز بانی هم فعال بود. همیشه میگفت باید یک کار ماندگار انجام دهیم تا اینکه زمین میرداماد خریداری شد الحق که تلاش زیادی کردند. به مسعود عزیز و همسفرش که پا بهپای مسعود حرکت کرد این روز زیبا را تبریک میگویم.امیدوارم همیشه مستدام باشند.

اعلام سفر مسافر مسعود:
آنتی ایکس مصرفی تریاک ، 10 ماه سفر کردم در لژیون آقای پروانه به روش DST داروی اوپیوم ، رهایی 14 سال و 4 روز و رهایی از سیگار 9 سال و 11 ماه به راهنمای استاد خوبم آقای اعتباریان
آرزوی مسافر مسعود:
آرزو دارم زمانی که اسم اصفهان را جلوی آقای مهندس گفتند، گل لبخند بر لبهای ایشان جاری باشد
آرزوی همسفروجیهه:
آرزو میکنم همه شما این جایگاه را تجربه کنید
سخنان مسافر:
در این زمان باورم نمیشود که اینقدر زود 14 سال گذشت مثل یکچشم به هم زدن من موقعی که وارد کنگره شدم ازنظر ظاهر مشکلی نداشتم و شبیه مصرفکننده نبودم ولی ازنظر جهانبینی صفر بودم پدرم که مصرفکننده بود از من فراری بود همچنین همسفرم خیلی در این دوران اذیت شد در دوران مصرف با یکسری عقاید خودخواهانه چند سالی گذشت تا با لطف خداوند وارد کنگره شدم از آقای الوانی خیلی تشکر میکنم که در حدود 7 ماه مینشست و برای من از کنگره میگفت و من بیاعتنا به ایشان به کار خودم ادامه میدادم و از آقای رضا پروانه راهنمای خوبم بسیار تشکر میکنم که هنوز هم بنده دو روز یکبار با ایشان تماس میگیرم، چون از ایشان محبت را آموختم و به خاطر دارم که زمانی که وارد کنگره شدم ایشان با آغوش باز مرا پذیرفت و دکمه پیراهن مرا بست و من تازه متوجه شدم که اینجا باید تعقییر کرد. در مورد همسفرم باید بگویم که ایشان همیشه با من همراه بود و پیراهن مرا اتو میکرد تا به شعبه بروم و نکته دیگر اینکه ما در شعبهای که بودیم دو موزاییک بود که مسافران روی آن می استادند و اعلام رهایی میکردند و من آرزویم این بود که در این مکان قرار بگیرم و رها شوم خدا را شکر محقق شد و باز آرزو داشتم رهجوی خودم را به رهایی برسانم و شد و از همه عزیزان و راهنمای همسفرم و همسفرم بسیار تشکر میکنم و در آخر از جناب آقای مهندس و خانوادهشان کمال تشکر رادارم.
سخنان راهنمای همسفر، خانم اسماعیلی:
خیلی خوشحالم که امروز در این جایگاه قرار گرفتم. خانم وجیهه مشکلات زیادی داشتند با دو فرزند دو قلو هیچ موقع از تلاششان پا پس نکشیدند و همراه با مسافرشان این مسیرو طی کردند .همیشه با جان و دل خدمت می کردند. از آقا رضا پروانه تشکر می کنم و در آخر از آقای مهندس سپاس گذارم
سخنان همسفر :
من تا 3 ماه مسافرم را همراهی نمی کردم چون مسافر من خواسته اش مصرف مواد بود و من با این موضوع مشکلی نداشتم .و از او می خواستم که در خانه بماند و مصرف کند .از تمام سفر اولی ها می خواهم که مسافرشان را همراهی کنند . مرسی که به حرفایم گوش دادید
تهیه: مسافران رسول و امید
تایپ: مسافران امیر و حسین
ارسال: مسافر ایمان
نمایندگی میرداماد اصفهان
- تعداد بازدید از این مطلب :
927