جلسه دوم از دوره هشتم کارگاههای آموزشی عمومی ویژه مسافران و همسفران کنگره ۶۰، نمایندگی نائین؛ به استادی کمک راهنما ی محترم مسافر علی و نگهبانی کمک راهنمای تازه واردین مسافر رسول و دبیری مسافر علی با دستور جلسه "وادی چهاردهم و تاثیر آن روی من" در روز پنجشنبه 25 اسفند ماه ۱۴۰۱ راس ساعت ۱۶ آغاز به کار کرد.
خلاصه سخنان استاد:
.jpg)
سلام دوستان علی هستم یک مسافر.
وادی چهاردهم و تاثیر آن روی من. وادی بسیار سنگینی است و اکثر راهنماها هم این وادی را کار نمیکنند زیرا برداشت و احساس هر کسی متفاوت است. تا من برداشت درستی از سیزده تا وادی قبل نداشته باشم اصلا نمیتوانم محبت و عشق را لمس کنم. از خداوند خواستارم که این توان را به من بدهد.قبل از اینکه وارد وادی چهاردهم یا وادی عشق و محبت شویم، باید یک نگاهی بیاندازیم به وادی سیزدهم که میگوید: سه تا نهر در درون انسان جاریست. "نهر عقل،نهر عشق و نهر ایمان". عقل را تشبیه کرده به آب زلال در کوزه ای گلی، آب زلالی که هر چقدر از آن بنوشیم سیراب تر و شاداب تر میشویم. درست است که ظاهر آن در کوزه گلی است و جذاب نیست ولی،محتوایی که در این ظرف وجود دارد هر چقدر از این محتوا من بتوانم بیشتر بنوشم، شادابی و درک و فهم بیشتری را دارد.نهر دوم که نهر عشق است، تشبیه شده است به عسل. عسل مقوی که تو وادی تشبیه کرده به باروت، چرا که شعر داریم که میگوید:"بیستون را عشق کند و شهرتش پرواز بود".درست است که بیستون را فرهاد کَند، ولی قدرتی که بیستون را می کَند، عشق بود. اگر عشق باشد هیچ کاری سخت نیست چرا که قدرتی در عشق نهفته که همانند باروت از این طریق کوه را خراب می کُند و از آن عبور می کند. محکم ترین موانع و سخت ترین موانع به راحتی عبور میکند.نهر سوم نهر"ایمان" است. اگر نهر ایمان در درون انسان جاری شود، در کتاب نوشته شده ایمان یعنی تجلی نور خداوند در انسان. اگر من ایمان داشته باشم و این نهر در درون من جاری باشد در بدترین شرایط حالت تعادلم را از دست نخواهم داد. در بهترین شرایط هم خود را گم نمیکنم. چرا که یکی از نشانه های افرادی که ایمان دارند صلح و آرامشی است که در درون آنها وجود دارد. زمانی که این سه تا نهر به خوبی کار کرد نهر چهارم "نهر خمر" میباشد. شروع میکند به ترشح کردن، دینورفین،انکفالین،سروتونین، ادرنالین،دوپامین شروع میکند در شبه افیونی بدن به ترشح شدن به صورت خودکار. زمانی که این چهار نهر، شروع کرد به ترشح کردن و جاری شدن،من میتوانم بگویم من محبت و عشق را تا حدی میتوانم درک کنم. اگر هر کدام از این ها نباشد معنایی از عشق نخواهند داشت. ابتدای وادی نوشته شده که وقتی باورها با محبت واقعی عجین شود، معنی محبت را لمس میکنیم و دیگرانی که هیچ وقت از نظر محبت حضور نداشته اند،همان ظروف تهی هستند. وقتی که افکار و اندیشه من، نهر ایمان، عقل، عشق و خمر درست ترشح شد و عقل من با باورها و محبت واقعی عجین شد، میتوانم بگویم که معنا محبت و عشق را میتوانم درک کنم.اولین نگهبانی که وارد می شود سردار است و خطابه اضداد را میخواند. در این خطابه نوشته؛ آنانی که حال خوشی ندارند، دو راه بیشتر وجود ندارد؛ یا به نیروهای راستین که خواستار حق و حقیقت هستند ملحق شوند و یا نیروهای مخرب و بازدارنده، آنها را به عمق ظلمات هدایت شوند. برای تمامانسانها دو راه بیشتر وجود ندارد.اضداد؛ مانند یک تکانه هستند برای بیداری انسان. هر چیزی را در هستی با ضد آن درک میکنیم. اگر سیاهی نباشد ما سفیدی معنا نخواهد داشت. اگر ما به عمق ظلمات و اعتیاد نرفته بودیم، درمان اعتیاد و رهایی هیچ ارزشی برای ما نداشت.چون معنی و مفهوم رهایی را درک نمیکردیم به عمق ظلمات محکوم شدیم تا برویم. تا نفرت نباشد عشق معنایی ندارد. زن و مرد بدون یکدیگر مفهومی ندارند.خطابه دوم"امواج عشق" از عقابسفید است. انسان از زمانی که به این دنیا میآید و تا زمانی که میمیرد، اگر عشق و محبت را از انسان بگیرند چه چیزی از انسان باقی میماند؟ چون واقعا اگر نباشد هیچ کاری شدنی نیست. به عنوان مثال، اگر عشقی نباشد، مرد صبح به عشق خانواده از خانه به بیرون نمیرود. اگر مادری عشق به فرزند نداشته باشد صبح برای انجام کارهایش بیدار نمیشود. عشق یعنی گذشتن از خویشتن. من بتوانم از خیلی خواستههای معقول خود بگذرم تا کس دیگری بتواند به یک خواسته اش برسد. اگر توانستم گذشت کنم امواج عشق در من پدیدار میشود .کسی که از پشت بام افتاده، معنی از پشت بام افتادن را میفهمد.روزی به مجنون گفتند که لیلی چنان نیست که خود را آزار میدهی، گفت: اگر از دریچه چشم من ببینید متوجه میشوید. در کنگره یه شخصی چه مسافتی را طی میکند یا یک راهنما، رهجویش را برای گرفتن رهای اش به تهران میبرد. در دوران مصرفم اگه به من پولی میدادند که این کار را انجام بدهم هرگز انجام نمیدادم. اما حالا زمانی که یک راهنما میخواهد رهجویش را برای رهایی به تهران ببرد، باید از جیب خود نیز خرج کند، بیخوابی شبانه را هم تحمل کند و برگردد ولی، میبینیم که بیشتر از رهجو علاقه دارد که او را ببرد و رهایی اش را بگیرد. این همان امواج عشق است.خطابه سوم" زنجیره های عشق" از استاد رعد را نوشته است. عشق به لمس نیست، عشق به سخن و قراداد نیست، عشق یعنی همان قدرت مطلقی که به صور مختلف در هر چیز متوالی با آنها هست و ما وقتی به او میرسیم که کامل شده باشیم. همه معتقدیم که خداوند از رگ گردن به ما نزدیکتر است.این قدر ناخالصی ها در درونم رخنه کرده است که اصلا نمیتوانم درکش کنم و یا لمسش کنم. انسان بودن یعنی سپاس از هستی. انسان بودن یعنی وادی چهاردهم.از هوایی که داری تنفس میکنی و از صداهایی که داری میشنوی و غذایی که میخوری،همه جزئی از زنجیره های عشق است.مثلث عشق؛ سه ضلع دارد"سایه،جاذبه و حس". نسبت به هر چیزی که بخواهیم عشق داشته باشیم باید سایه ای وجود داشته باشد. یه پرنده ای یا گلی یا شی باشد تا من بتوانم یک برداشتی از آن داشته باشم، یه حسی داشته باشم یا خوب یا بد. جاذبه؛ در کتاب مثال پنکه را میزند، اگه پنکه به جهت خودش حرکت کند میتواند برگهای خشک را به طرف خودش جذب کند، ولی اگر همان پنکه برعکس حرکت کند برگهای خشک را دور میکند. ضلع آخر؛ حس است. هر چقدر ناخالصی های درون من کم شود، یعنی دافعه در درون من کم شود، حس مثبت در من زیاد شود من به سمت عشق شکوفاتر و نمایان تر میروم. و بالعکس...حس با وجود این که رویتناپذیر است ولی در کل هستی وجود دارد و هر حسی با هم نامش قابل مشاهده و رویت پذیر است. اگر حسی بین دو نفر باشد تازه شکل میگیرد و قابل مفهوم است. عشق به سه صورت است، عشق اول"عشق به مخلوق"است. عشق دوم" عشق خالق به مخلوق" است. هر مخلوقی نسبت به خالق خود یک عشقی دارد و بالاترین مرحله ی عشق مرحله سوم "عشق خالق به مخلوق"است. زمانی که خداوند از خلق کرده خودش لذت میبرد و به خود احسن الخالقین میگوید. اگر انسان با این اختیار به زمین رفت و توانست حسهای ناخالصی را در درون خودش بیرون کند، لحظه ای است که به خود احسن الخالقین میگویم.عیب ما از جعبه تقسیم نیست.. عمری ما عیب خود را در دیگران دنبالش میگشتیم و دیگران را مقصر میدانستیم. روزی شخصی به حضرت علی(ع) گفت: من همانند گل رز هستم،بسیار زیبا و لطیف.تو همانند بوته ای خار میمانی در دل کویر. حضرت فرمودند: دقیقا توصیف قشنگی انجام دادی، تو همانند گل لطیف هستی ولی با اولین نسیم کمرت میشکند. ولی من مانند تیغ هستم که سهمگین ترین طوفانها را پشت سر میگذارم ولی خم به ابرو نمیآورم. از اینکه به صحبتهای من گوش کردید ممنونم.
مرزبان کشیک:
مسافر مهدی
.jpg)
- تعداد بازدید از این مطلب :
850