جلسه هفتم از دوره سی و هفتم سری کارگاههای آموزشی خصوصی کنگرۀ ۶۰، نمایندگی ارتش؛ با استادی کمک راهنما مسافر تقی، نگهبانی مسافر امیر و دبیری مسافر ماکان با دستور جلسه «وادی چهاردهم و تأثیر آن روی من» در روز چهارشنبه 24 اسفند ۱۴۰۱ ساعت ۱۷ آغاز به کارکرد.

خلاصه سخنان استاد:
سلام دوستان تقی هستم مسافر. از نگهبان و دبیر محترم بسیار سپاسگزارم که اجازه دادند در این جایگاه خدمتی در خدمت شما عزیزان باشم. دستور جلسه این هفته وادی چهاردهم و تأثیر آن روی من است و امروز آخرین روزی است که در مورد این دستور جلسه بحث میشود؛
آنچه باور است محبت است
و آنچه نیست ظروف تهی است.
من که میگویم، کلام خود نیست؛
بلکه فردی است در جمع بیکران هستی
که باورش کار هرکس نیست؛
مگر معنای آن، بداند که آن چیست.
ارابهها را در بیکران به حرکت درآورید
که نگهبانان ماورا به آنچه در زمین میگذرد، نیازمندند.
بشکافید آنچه شکافتنی نیست،
در دلسنگ بروید و ترکیبها را جدا نمایید.
اول هرکسی که وارد کنگره میشود همه با روی خوش با آن شخص برخورد میکنند. هر تازهوارد که وارد کنگره میشود و سه جلسه خود را میگذراند و مشاوره به آن شخص میدهند، همه اینها با عشق و محبت است و با عشق و محبت با او برخورد میشود.
خودِ من روز اول که وارد کنگره شدم، زمانی که اعلام سفر میکردند مثلاً میگفتند انواع و اقسام مواد را مصرف کردهام، حالا دارم دارو میخورم و همه برایش دست میزدند، برایم خیلی عجیب بود و به خودم میگفتم اینجا دیگر کجاست که طرف مصرفکننده است، همه برایش دست میزنند.
هر کسی یا هر دوستی شما را در حال سیگار کشیدن ببیند، میگویند تو دیگر چرا؟ تو فلان جایگاه را داری، فلان موقعیت اجتماعی را داری و میگویند تو دیگر چرا؟ ولی در کنگره اینطور نیست؛ در کنگره با محبت و بیمنت به فرد خدمت میشود و فرد کمکم با محیط آشنایی پیدا میکند و سفرش را تمام میکند و به رهایی میرسد. اینجا کسی که وارد میشود، معنی عشق را میفهمد، معنی عشق بلاعوض را میفهمد.
در بیرون از اینجا خیلیها محبت میکنند ولی مثل عشق و محبت در اینجا نیست ممکن است کسی منظوری داشته باشد ولی اینجا همه برای کمک به هم آمدهایم و همه دست به دست هم میدهند چه در قسمت OT، نشریات، مرزبانها همه و همه عزیزان تلاششان این است که شخص به رهایی برسد و از تاریکیها به روشناییها حرکت کند. ممنون از اینکه به سخنان من گوش کردید.
صبا اگر گذری افتدت به کشور دوست
بیار سوی محبّان پیامی از در دوست
وگر چنانچه در آن حضرتت نباشد بار
برای دیده بیاور غباری از درِ دوست
من گدا و تمنّای وصل او، هیهات
مگر به خواب ببینم، جمال و طلعت دوست
اگرچه دوست به گاهی نمیخرد ما را
به عالمی نفروشیم از سر دوست
تایپ: همسفر علی
ویرایش و ارسال: مسافر محسن
نمایندگی ارتش
- تعداد بازدید از این مطلب :
409