English Version
English

همه چیز در هستی برپایه محبت بنا شده است

همه چیز در هستی برپایه محبت بنا شده است

چهارمین جلسه از دور پنجاهم کارگاه های صبحگاهی عمومی کنگره ۶۰ نمایندگی پارک لاله به استادی مسافر رسول، نگهبانی مسافر سعید ودبیری مسافرامیررضا بادستور جلسه (وادی چهاردهم) سه شنبه 23 اسفند ۱۴۰۱ ساعت ۶:۳۰ صبح آغاز به کارکرد.

خلاصه سخنان استاد:

سلام دوستان رسول هستم یک مسافر

جلسات پارک لاله در یک سال اول بعد از رهایی من بسیار به من کمک کرد به نظر من یک سال بعد از رهایی مثل تلاطم دریا می‌ماند و اگر آرامش نداشته باشیم دچار بازگشت می شویم خیلی از برگشتها در همان یکسال اول رقم میخوردمخصوصا برای کسانی که خدمت نمی کنند.
درباره وادی چهاردهم آنچه باور است محبت است ،
ما اگر به هستی نگاه کنیم همه چیز محبت است آقای مهندس می فرمایند تراکنش امواج وجود داشت و محبت چاشنی آن شد و باعث شد که جهانی به وجود بیاید من قبلا می شنیدم که درختان و پرندگان همه دارند ذکر الله می گویند و من با خودم فکر میکردم این به چه معنی است یعنی یک گنجشک هر روز دارد می گوید سبحان الله ولی بعد متوجه شدم که نه مسیری که خداوند برای موجودات قرار داده خودش ذکر او است اگر از انسان محبت را بگیریم مانند درختی است که میوه نداردواگر محبت را از انسان بگیریم چیزی ندارد، در بدو ورود من به کنگره چند مسیر وجود دارد اول اینکه بیایم درمان بشوم و بروم سراغ کارم و یا اینکه در کنار درمان شدن شروع کنم به محبت کردن به دیگران ، محبت کردن ابعاد خاصی ندارد یک نفر می تواند صبح تا شب خدمت کند و شخص دیگری می تواند فقط یک جارو بزند و برود من در دوران مرزبانی شخصی را می دیدم که صبح می آمد موتورش را پارک میکرد و یک جارو میزد و میرفت یکروز از او پرسیدم که چرا این کار را می کنی؟ گفت من همین ده دقیقه را وقت دارم که بیایم خدمت کنم ، و این محبت است نمی شود خدا را دوست داشت و حیوانات را اذیت کرد و یا آشغال ریخت، به گفته آقای مهندس می گفتند یک نفر پیش من آمد و گفت آقای مهندس من فقط شما را دوست دارم و هیچ کس دیگری را دوست ندارم ایشان در جواب گفتند تو دروغ می گویی مگر می شود پدر یک خانواده را دوست داشت و فرزندان او را دوست نداشت مگه می شود خدا را دوست داشت و مخلوقاتش را دوست نداشت هستی را دوست داشت و محبت نکرد ، یکی از کلماتی که همیشه من در زندگی هم استفاده می کنم این است که چه می کاری و چه چیزی برداشت میکنی زمانی که مرزبان شدم نزد آقای مهندس رفتیم برای اجازه گرفتن و ایشان فرمودند فقط با محبت برخورد کنید وقتی که من چاشنی محبت را به کار بردم دیگر ۵ صبح بیدار شدن برایم راحت شد وقتی که کسانی از شهرستان می آمدند با فرزندانشان از آنها می پرسیدم که برای چه آمد ه ای با شوق میگفت برای رهایی پدرم آمده ام و من محبت را در چشمان آنها میدیدم و این برای من حس خوبی بود که در رهایی یک نفر حتی به اندازه ذره ه ای سهیم هستم به قول یکی از دوستان به من میگفت هر وقت دوران مرزبانی تمام شد و آن نفراتی که به تو رای دادند بیشتر شدند بدان که کارت را درست انجام داده ای در غیر این صورت باید به خودت شک کنی .

و در آخر خداوند در هر کدام از موجودات یک خاصیتی قرار داده مثلاً میمون فرزندش را از همه بیشتر دوست دارد وقتی که جهان تمام می شود می گویند میمون هیچ حسی به فرزندش ندارد حتی اگر جایی نیاز باشد فرزندش را زیر پا می گذارد و روی آن می ایستد چون محبت وجود ندارد .
از اینکه به حرفهای من گوش کردید از همه شما سپاسگزارم.

عکس،تایپ و انتشار:مسافر سعید لژیون سوم آکادمی

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .