روبرو شدن با مسئله اعتیاد در زندگی، اغلب ناخواسته و ناگهانی اتفاق میافتد باحالتی مبهم و ترسناک تنها چیزی که به گوش میرسد نابودی مطلق، ناتوانی تن و جان و افسردگی در سکوتی مرگبار است.
مفاهیم کلی مسئله اعتیاد در دید عامیانه مرگ تدریجی، تاریکی، فنا شدن و فرورفتن در قعر چاه بیانتهاست؛ به نظر هیچ راه برگشتی برای فرد معتاد به زندگی وجود ندارد. روزها و هفتهها از عصبانیت، پیاده ساعتها در طول شبانهروز بدون هدف با سکوت قدم میزدم و به این مفاهیم فکر میکردم! باید به چه کسی پناه میبردم؟!
بالاخره از همهچیز دل کندم و ذهنم را از آن مفاهیم پاک کردم و دل به خداوند سپردم بااینکه اتفاقهای تلخ زیادی همچون مرگ عزیزان برایم افتاده بود؛ ولی به امید یاری او به ریسمانش چنگ زدم.
خداوند اگر بخواهد ناممکنها را ممکن میسازد. یا ممسک! تویی که آسمانها را با ستونهایی نادیدنی نگهداشتهای. از آن فراز و این فرود غم مخور، زمانه بر بلند و پست میگذرد، با تمام خوبیها و بدیها که تقدیر برایمان رقمزده است؛ باید زندگی کرد.
سالها تباهی را حس کرده بودم ولی آگاهانه گذشتم، قویتر شدم و مسیر پر چالش را مجدد پذیرفتم. میدانستم این مسیر شاید پایان نافرجامی داشته باشد ولی من برای مبارزه آمادهشده بودم؛ مبارزه با زندگی، مبارزه با تمام چالشها؛ با توکل بر خدای مهربانم ادامه دادم.
مسافرم بعد از ۱۶ سال مصرف انواع مواد مخدر، متادون را نیز برای کنترل اعتیادش حدود ۱۰ سال مصرف میکرد. رویهمرفته ۲۶ سال تخریب آگاهانه و ناآگاهانه را تجربه کردیم و با نتیجه ناموفق روبرو شده بودیم. متأسفانه ازلحاظ جسمی و روحی مشکلات زیادی برایشان پیشآمده بود. تصمیم گرفتیم با مشاور کلینیک صحبت کنیم؛ مسافرم علاقه شدید خود را برای درمان با او در میان گذاشت، ایشان مکانی تحت عنوان کنگره ۶۰ را به ما معرفی کردند و گفتند: «تنها راه نجات برای کسی که خود طالب سلامتی و رهایی است، کنگره است.» برایمان جالب بود کنگره چیست و کجاست؟!
اولین روز آشنایی با کنگره ۶۰، درک فضا و جمعیت شاد، بامحبت و پرجنبوجوش آن برایمان عجیب بود. متحیر بودم، با خود گفتم این چگونه جمعیتی است؟ درمان اعتیاد در دل این هیاهو و ازدحام چه معنایی دارد؟ هدایتکننده و رهبر این جمعیت کیست؟ این یک نیروی غیبی و الهی میخواهد. برای یافتن جواب این سؤالات و درک آن باید قدم در مسیر بگذاریم.
مسافرم تصمیم خود را گرفت و الآن خدا را شکر میکنم که با تمام مشکلات سهل و سخت تا رهایی چند قدمی بیشتر نمانده است. متأسفانه کمی دیر من نیز در آخرین ماههای سفر به مسافرم پیوستم و اکنون بهعنوان همسفر در کنارش حضور دارم.
امیدوارم خداوند به من لیاقت دهد ثابتقدم بمانم، قدر زحمات بنیان کنگره را بدانم و انشاءالله مسیر و آموزشهای کنگره برایمان نور امید به زندگی دوباره و رهایی را به ارمغان بیاورد.
نویسنده: همسفر فرزانه رهجوی کمکراهنما عفت (لژیون چهارم)
تصویرگر: همسفر ندا
ویراستاری و ارسال: همسفر مریم رهجوی کمکراهنما همسفر فرزانه (لژیون چهاردهم)
همسفران نمایندگی شیخ بهایی
- تعداد بازدید از این مطلب :
1094