جلسه چهاردهم از دوره سیودوم کارگاههای آموزشی خصوصی همسفران عمان سامانی شهرکرد با دستور جلسه «وادی چهاردهم و تأثیر آن روی من» به استادی کمک راهنما همسفر مرجان، نگهبانی همسفر عاطفه و دبیری همسفر هاجر در روز دوشنبه 22 اسفندماه ۱۴۰۱ ساعت ۱۵:۰۰ آغاز به کار کرد.
خلاصه سخنان استاد:
خیلی خوشحالم که توانستم بعد از مدتها در خدمت شما باشم. قبل از هر چیزی باید بگویم که ما در کنگره چهارده وادی داریم. وادیها برای تکتک اعضای کنگره، حکم ابزاری برای رسیدن به تعادل را دارند؛ مخصوصاً در بخش جهانبینی. کسانی هستند که احتمالاً تازه به جمع ما پیوستهاند و ممکن است هنوز لژیون انتخاب نکرده باشند. من خیلی خلاصه بگویم، یکی از مهمترین ابزاری که به ما کمک میکند تا در کنگره به هدفمان برسیم، آموختن تکتک مطالب وادیهاست و اصلاً نمیتوانیم بگوییم کدام مهمتر از آن یکی است. چهارده وادی از وادی تفکر شروع میشود و به وادی چهاردهم میرسد. امروز آخرین جلسه سال را داریم که دستور جلسه در مورد وادی چهاردهم است و امیدوارم بتوانیم جلسه خوبی داشته باشیم و آموزش خوبی بگیریم.
وادی چهاردهم میگوید: «آنچه باور است محبت است و آنچه نیست ظروف تهی است»؛ یعنی درواقع تمرکز ما بر مطلب محبت است، چیزی که شاید از بدو حرکتمان و حضورمان در کنگره 60 با آن روبرو شدیم. من میخواهم از خودم بگویم؛ روزی که وارد کنگره شدم اولین چیزی که توجه من را جلب کرد این بود که یکسری افرادی که نه من را میشناختند و نه میدانستند که شغل و تحصیلات من چیست، خیلی محترمانه با من برخورد کردند، از من استقبال کردند و تمام اطلاعاتی را که لازم بود در جلسات اول به من ارائه دادند و من هر چه که پیش میرفتم متحیر میشدم از اینکه اینجا کجاست که افراد اینگونه به من سرویس میدهند و به این زیبایی با من برخورد میکنند، بدون اینکه هیچ شناختی از من داشته باشند؟
آرامآرام که جلو آمدم دیدم که من یکراه بیشتر ندارم و آن این است که در برابر چیزهایی که به من میگویند، علمی که در اختیار من قرار میدهند و گامها و مسیری که مقابل من میگذارند تسلیم بشوم؛ البته که من یکراه دیگر هم داشتم ولی خدا را شکر جذب این مسیر شدم و فکر کردم که باید با تمام وجودم گوش بدهم، تسلیم حرف کمک راهنما باشم و کارهایی را که به من میگوید انجام دهم.
راه دیگری که دارم از آن صحبت میکنم همان است که ابتدای وادی از آن صحبت میشود: «کسانی که حال خوشی ندارند دو راه بیشتر ندارند یا اینکه به نیروهای راستین که طالب حق و حقیقت هستند بپیوندند یا اینکه اسیر نیروهای تاریکی بشوند». خدا را شکر آنقدر تاریکی را تجربه کرده بودم که با دیدن آن رفتارها و نشانههایی از روشنی راه، جذب آن قسمت شدم و تصمیم گرفتم که تسلیم شوم و تمام آنچه را که به من میگویند اجرا کنم تا نتیجه بگیرم و از آن حال خوشی که همه از آن صحبت میکنند بهره ببرم.
این چیزی را که میگویم شاید خیلی از شما تجربه کرده باشید. من دلشکسته بودم؛ به خاطر اینکه هرچه تلاش میکردم تا از شرایطی که بسیار برای من سخت بود بیرون بیایم، نمیتوانستم. عزیزترین کس من روزبهروز از من دورتر میشد؛ این دوری و آن رفتار و حرکاتی که زاییده تاریکی اعتیاد بود، باعث میشد که زخمهای عمیقی بر تن، قلب و روحم وارد بشود و این زخمها به هیچ طریقی نتوانسته بودند التیام پیدا کنند. هر راهی که فکر کنید رفته بودم، هر کاری که هرکسی (اعم از آدمهایی که تحصیلاتی داشتند، پزشک، روانپزشک، مشاور، دوست، فامیل و همهکسانی که فکر میکردم میتوانند به من کمک کنند) گفتند را انجام دادم ولی آنها هم نتوانستند به من کمک کنند. با چنین شرایطی فکر کنید آدمی پر از زخمهایی در صور پنهان و آشکار، به روح، روان، جسم و جانش و با شرایط سخت روحی حالا وارد جایی شده است که هیچچیزی از او نمیخواهند، فقط میخواهند در مسیری قدم بردارد که آنها قدم برداشتند و این برای من جای تعجب داشت چون قبل از کنگره هرجایی که میرفتم بهخصوص جایی که تخصصی داشتند، دائم به ساعت نگاه میکردند که مبادا ۱۵ دقیقه رد بشود و بعد خدایی نکرده هزینه این چند دقیقه اضافی را از من نگیرند و تنها راهی که به من پیشنهاد میکردند این بود که باید برگردی چون دیگر راهی نداری؛ اما با حضور در کنگره و رفتاری که با من شد، خط قرمزی روی تمام این چیزهایی که تجربه کرده بودم کشیده شد و مسیر کاملاً برای من روشن شد.
حالا به نظرتان وقتیکه وارد جایی میشوید که کسی شما را نمیشناسد، نمیداند چه تحصیلاتی دارید، از چه طبقه اجتماعی هستید و شغلتان چیست ولی حاضر میشود با تمام وجود به شما خدمت کند، این سؤال برای شما پیش نمیآید که اینها که هستند؟ چهکار میکنند؟ تنها و تنها بامطالعه وادی چهاردهم و مخصوصاً خطابه اضداد چیزی که به ذهن انسان میرسد، این است که افرادی هستند که رفتند، یافتند و آنچه را که یافتند خالصانه در اختیار دیگران قراردادند و این چیزی نیست جز عشق؛ عشق و محبتی که شما هیچ کجا نمیتوانید پیدا کنید به خاطر اینکه مدلش فرق میکند، به خاطر اینکه پایهاش طی کردن سیزده وادی قبل است که باید خیلی خوب تفکر کنید و وارد وادی دوم، سوم، چهارم و ... بشوید. همه این قدمهای زیبا را باید برداشته باشید، در طول راه زمینخورده باشید، ایستاده باشید تا دوباره کمر صاف کنید و بخواهید ادامه بدهید تا نهایتاً بهجایی برسید که فکر میکنید آنچه را که دریافت کردهاید، باید حتماً در اختیار دیگران قرار بدهید، بهجایی برسید که دیگر برایتان مهم نیست که الآن شب عید است و کاردارم، باید خرید بروم، باید خانهتکانی کنم، وقت جلسه رفتن ندارم و خانه واجب تراست. چنین چیزی برای خیلی از افراد هست. الآن نگاه بکنید تمام اموراتی که همه دارند کمک راهنماها، مرزبانان، نگهبان، تمام مسئولین سایت و همهکسانی که اینجا خدمت میکنند هم دارند؛ اما قبل از همه ترجیح دادهاند که بیایند اینجا کارشان را انجام بدهند، چون فکر میکنند مسئولیتی است که بر گردنشان گذاشتهشده است، تازه هیچ مزدی هم به آنها نمیدهند.
عشق بلاعوضی که ما در کنگره از آن صحبت میکنیم، همینجا نمود پیدا میکند و خودش را نشان میدهد؛ اینکه بعدازاین همه کار و خدمتی که انجام میدهید چه چیزی دستتان را میگیرد؟ هیچ! ولی تمام اینها کافی است که انسان یک اثری بگذارد و این محبت جاودانه شود. کجای دنیا آدم میتواند کسی را پیدا بکند که یک کاری انجام بدهد، هیچ دستمزدی هم دریافت نکند و بعد از سالهای سال هنوز اثرات کارهایی که کرده است پابرجا باشد، دیده شود و همه از آن صحبت کنند؟ این یعنی عشق. با توجه به مسیری که من طی کرده بودم و گروههایی که دیده بودم اینها برایم خیلی ارزشمند بود.
خدا را شکر که با توجه به رفتار و کارهایی که در جایگاههای خدمتی انجام میدادم آدمهایی را هم دیدم و اینها خیلی به رشد من کمک کردند و اینها همان انسانهای انساننما یا حشرات موذی بودند که در متن وادی، استاد به آنها اشاره میکنند و میگویند که باید آموزش بگیرند و میگیرند. هرکس از این در وارد میشود، حتماً آموزش میگیرد. این آموزش برای همه یکسان است؛ منتها یک نفر بهخوبی دریافت میکند، یک نفر نه. آنقدر شخص باید درماندگی را تجربه کرده باشد که برای دریافت آموزشها و برای اینکه بتواند به این آموزشها بهخوبی عمل کند، باید تلاش بسیار بکند.
وقتی آموزش میگیریم تنها یک سری مسائل تئوری به ما آموزش داده میشود. ما در اطرافمان افرادی را میبینیم که دارند به آموزشها عمل میکنند و برای ما الگو هستند. ما انتخاب کردیم که در این مسیر باشیم بنابراین از الگوها استفاده میکنیم و همان آموزشها را به اجرا درمیآوریم ولی خیلی از آدمها هستند این کارها را که اشاره کردم انجام نمیدهند، آن موقع تکلیف در مقابل این افراد چیست؟ تکلیف این است که آنها را به حال خودشان رها کنیم چون آموزش بوده و فرصت داشتند که از این آموزشها استفاده کنند و به نقطهای برسند که بعضی از اعضا رسیدند و آن، همان نقطه عشق بلاعوض است. عشق بلاعوض چیست؟! این عشق در تمام خدمتگزارانی که در کنگره 60 هستند دیده میشود. برای آنها مهم نیست چه کسی در لژیون آنها بیاید و چه کسی نیاید؛ چه کسی بخواهد لژیون را تغییر بدهد؛ رهجو از کمک راهنمایش تقدیر کند یا نکند؛ اصلاً برای آنها اهمیتی ندارد.
اینکه در کتاب گفته میشود عاشق را حساب با عشق است؛ معنی واقعی آن همین است که کار خودشان را انجام میدهند به خاطر اینکه درک کردهاند که عشق؛ یعنی از خود گذشتن. عشق؛ مفهوم دوست داشتن دارد و همه ما یک مقداری از این دوست داشتن در وجودمان هست؛ اما معنای واقعی عشق در تصاویر امواج عشق؛ یعنی ازخودگذشتگی آمده است و حالا هرکدام از ما با توجه به موقعیتی که داریم چه قدر میتوانیم ازخودگذشتگی نشان بدهیم؟ انجام بدهیم ولی انتظار باز پس گرفتن را نداشته باشیم؟ اینها همه درجه خلوص ما را میرساند که چقدر توانستهایم خالص باشیم؟ چه قدر از این وادی را توانستهایم برداشت کنیم؟ اینها همه نشانههایی است که یک کاری را انجام بدهید و اگر از شما تشکر نکنند ناراحت نشوید؛ یکوقت بشنوید که در مورد شما صحبت و قضاوتی بیجا است و ناراحت نشوید، یا اینکه شما را نادیده بگیرند. همه اینها برای کسانی که عاشقانه خدمت میکنند، اصلاً اهمیتی ندارد. آنها فهمیدهاند که عشق بلاعوض باید داشته باشند؛ نسبت به همهکسانی که در کنگره هستند، نسبت به تمام هستی و توقعی از کسی ندارند. درک کردهاند که توقع به معنای ناتوانی است و کسی که توقع دارد اولازهمه خودش فریاد میزند که من آدم ضعیفی هستم و این شرایط را نمیتوانم تحملکنم.
آقای مهندس اشاره کردند: «باور داشتن به یک مسئله؛ یعنی حتماً باید به این باور عمل کنیم» که این خیلی مهم است. اینکه ما بگوییم کنگره خوب است، آقای مهندس را دوست دارم، کنگره را دوست دارم، همه اینها در جای خود خیلی خوب است؛ اما یکطرف دیگر قضیه این است که به تمام حرفهایی که در کنگره زده میشود و آموزشهایی که داده میشود بهخوبی عمل کنیم. امیدوارم همه بتوانیم ظرفهایمان را از محبتی که در کنگره وجود دارد، با انجام دادن آن چیزی که در کنگره به ما یاد دادهاند و آن تزکیه و پالایشی که از ما انتظار میرود پرکنیم. هر چه بیشتر تلاش کنیم قطعاً آرامش بیشتری داریم و آرامش بهتری نصیب ما خواهد شد.
برای همه شما عزیزان آرزوی سلامتی میکنم و امیدوارم از جلساتمان استفاده کنیم و فقط در حد حرف نباشد و تمام مطالبی که گفته میشود را بتوانیم در عمل به انجام برسانیم. وقتی جایی حال خوشی نداریم ریشهها را پیدا کنیم تابهحال خوش برسیم و حال ناخوشمان برطرف شود.
مرزبانان کشیک: همسفر الهه و مسافر جاوید
تایپ: همسفر مهری، همسفر الهام و همسفر معصومه، خدمتگزاران سایت
عکاس: مرزبان خبری گروه خانواده، همسفر الهه
ویراستاری و ارسال: کمکراهنمای تازهواردین، همسفر زهرا
همسفران نمایندگی عمان سامانی شهرکرد
- تعداد بازدید از این مطلب :
1261