English Version
English

عشق یعنی رفتن، رسیدن، گذشتن و انتقال دادن

عشق یعنی رفتن، رسیدن، گذشتن و انتقال دادن

جلسه یازدهم از دوره بیست و چهارم سری کارگاه‌های آموزشی خصوصی کنگره ۶۰ ویژه آقایان مسافر نمایندگی رودهن با استادی راهنمای تازه واردین مسافر مهدی، نگهبانی مسافر رضا و دبیری مسافر قاسم با دستور جلسه "وادی چهاردهم و تأثیر آن روی من"  روز دوشنبه مورخ ۲۲ اسفندماه ۱۴۰۱ رأس ساعت ۱۷ آغاز به کار کرد.

خلاصه سخنان استاد:
از خداوند شاکرم که یک‌بار دیگر این جایگاه به من داده شد تا خدمت کنم.
دستور این جلسه وادی چهاردهم است که می‌فرماید؛ آنچه هست محبت است و آنچه نیست ظروف تهی است، منظور این است که؛ محبت واقعی بیدار است و این حقیقت است؛ بهترین ابزاری که ما می‌توانیم در زندگی به کار ببریم محبت واقعی است نه محبتی که فقط ظاهر داشته باشد، محبتی که تأثیر بگذارد.

به‌عنوان‌مثال شخصی می‌خواهد به فرزندش محبت کند اما؛ محبت فقط این نیست که او را نوازش کند، محبت واقعی آنجایی است که مثلاً بچه مریض می‌شود و دکتر برای او آمپول تجویز می‌کند؛ حال اگر بچه گریه کند و بگوید من از آمپول می‌ترسم آیا پدر به حرف او گوش می‌کند و می‌گوید برای اینکه دوستت دارم و می‌ترسی آمپول نزن؟! خیر آمپول را میزند تا سلامتی‌اش را به دست آورد، بچه نهایتاً ۵ دقیقه گریه می‌کند اما نتیجه کار مثبت است.
محبت مانند شمشیری است که؛ اگر انسان داشته باشد در هر شرایطی می‌تواند به بهترین شکل از آن استفاده کند. من همسایه‌ای داشتم که از من کینه گرفته بود و مداوم می‌خواست به من ضربه بزند، من ماشین را هر جا پارک می‌کردم می‌گفت جلو خانه من است، درواقع می‌خواست کاری کند که درگیری پیش بیاید و من فقط می‌خواستم فاصله بگیرم و به او بفهمانم با سروصدا یا کینه نمی‌توانی به مقصد برسی، یک روز اتفاقی ماشین را دقیقاً مقابل خانه‌اش پارک کردم، یک‌دفعه یادم آمد الآن از سرکار برمی‌گردد، خسته است و دوباره ناراحتی پیش می‌آورد، به‌محض اینکه در ماشین نشستم که جای ماشین را عوض کنم آمد گفت؛ آقا مگر نگفتم اینجا پارک نکن؟ یک نگاهی انداختم و دیدم واقعاً خسته است، به او گفتم؛ الآن خسته‌ای از سرکار آمده‌ای و هرکدام می‌خواهیم حرفی بزنیم که نتیجه‌ای ندارد، پس خدا قوت خسته نباشی من هم حواسم نبود اینجا پارک کردم، طرف این برخورد من را که دید و متعجب شد، سرش را پایین انداخت و هیچ نگفت، از فردای آن روز دیگر در نگاهش کینه‌ای ندیدم.
ما در وادی چهاردهم سه خطابه داریم که؛ یکی از آن‌ها خطابه‌ها اضداد است، یعنی باید هر چیزی را از ضدش بشناسم، ضد شب روز است، ضد تاریکی روشنایی است و ضد عشق نفرت است، اگر مثبت و منفی را روبروی هم قرار بدهیم انفجار اتفاق می‌افتد اما؛ اضداد برای تکامل است یعنی اگر نیروی مثبت و منفی در کنار هم باشند، تشکیل نور و انرژی می‌دهند.
یک‌بار تعریف عشق را از آقای مهندس شنیدم که فرمودند؛ عشق یعنی رفتن، رسیدن، گذشتن و انتقال دادن، من اگر در دنیا فقط پول جمع کنم اما نتوانم آن را انتقال بدهم ارزشی ندارد.
من اگر می‌خواهم محبت را یاد بگیرم باید از کینه، عصبانیت و نفرت بگذرم؛ ما به این دنیا آمده‌ایم تا خودمان را پیدا کنیم، تازه‌واردانی که وارد کنگره 60 می‌شوند باید ابتدا از درون خودشان صحبت کنند، باید بتوانند کاری کنند تا از خودشان راضی باشند، نه اینکه به دنبال تعریف دیگران باشند، اگر با فوت دیگران بزرگ شوم با یک سوزن هم بلافاصله خالی می‌شوم.
محبت باید از درون باشد، وقتی یک نفر حرف بدی می‌زند یا ظلمی می‌کند، باید بدانیم تنها در اثر جهل و نادانی است.
من صبح تا شب زحمت می‌کشم، انرژی جمع کنم تا با این انرژی در کائنات زندگی کنم، اگر قرار باشد انرژی‌ام را الکی هدر بدهم به درد نمی‌خورد، انرژی در کنگره ۶۰ معادل پول است؛ فرض کنیم شما یک‌میلیون تومان پول‌داری اگر به هرکس می‌رسی بخشی از پولت را بدهی بعد که بخواهی برای خودت خرج کنی پول‌نداری، انرژی هم همین‌طور است که؛ وقتی بی‌دلیل انرژی‌مان را از دست بدهیم دیگر چیزی نمی‌ماند که با آن به آرامش برسیم.
عشق آنجایی است که؛ راهنما از زندگی‌اش می‌گذرد و برای رهجو انرژی می‌گذارد تا حال او خوب شود و به رهایی برسد، عشق آنجایی است که؛ همه ما مصرف‌کننده بودیم و می‌توانستیم به‌تنهایی یک شهر را به هم بریزیم اما در کنگره ۶۰ همه آن‌چنان به یکدیگر احترام می‌گذارند که لذت می‌بریم، راهنما جایگاه عشق و سلامتی را می‌داند، عشق آنجایی است که؛ به رهجوی سفر اول برجک می‌زند تا منیت او را بشکند چراکه؛ منیت رهجو اگر در سفر اول از بین نرود در سفر دوم نمی‌توان آن را درمان کرد، اما این برجک‌ها آن‌قدر دقیق هستند که رهجو از کنگره نرود، بلکه منیت او شکسته شود و آموزش بگیرد.



تایپ و ویراستاری: همسفر حامد
تنظیم و ارسال: مسافر پویش

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .