English Version
English

وقتی در حال خدمت هستیم اول خودمان آموزش می‌گیریم و این یک مسئله‌ بسیار مهم است و بچه‌ها مفهوم این را متوجه شده‌اند

وقتی در حال خدمت هستیم اول خودمان آموزش می‌گیریم و این یک مسئله‌ بسیار مهم است و بچه‌ها مفهوم این را متوجه شده‌اند

هشتمین جلسه از دوره چهلم کارگاه‌های آموزشی عمومی کنگره ۶۰، نمایندگی حر، به استادی دیده‌بان محترم مسافر مجید، نگهبانی مسافر مرتضی و دبیری موقت کمک راهنمای محترم مسافر مجید با دستور جلسه  "وادی چهاردهم و تاثیر آن روی من" روز شنبه بیستم اسفند ماه ۱۴۰۱ ساعت ۱۷:۰۰ آغاز به کارکرد.

خلاصه سخنان استاد؛
سلام دوستان مجید هستم یک مسافر، خوشحالم که امروز در خدمت شما هستم و امیدوارم که حال همگی شما خوب باشه، این نقل و انتقال رو که به ساختمان جدید آمده‌اید را تبریک میگویم این‌جا خیلی بهتر از ساختمان قبلی است و در زیرزمین به انسان حس تنگی نفس دست می‌داد ولی این‌جا طبقه دوم است و خیلی خوب است. انشاءالله همگی تلاش کنید و یک جایی رو برای خودتان تهیه کنید، آن جاهایی که سقف آن برای خودمان است انسان احساس امنیت می‌کند و حس خانه‌ پدری را در انسان ایجاد می‌کند حتی بعد از گذشت سال‌ها خانه پدری برای انسان یک امنیت خاصی دارد، من در هر شعبه‌ای رفتم که ملک آن برای خودمان بوده است احساس امنیت کرده‌ام و بالاترین انرژی را گرفته‌ام و امیدوارم نمایندگی حر هم به زودی صاحب ملک شود زیرا این پتانسیل را دارد.
دستور جلسه امروز وادی چهاردهم است و مراسم تقدیر از فرهاد عزیز و تولد ده سالگی، خُب وادی چهاردهم را در پنج دقیقه و پنجاه دقیقه و حتی پنج سال هم نمی‌شود گنجاند و همان‌طور که می‌دانید وادی چهاردهم تنها وادی است که حدوداً چهارده یا پانزده سی‌دی دارد که شاید بارها و بارها گوش کرده‌ایم و هنوز معنی و مفهومی از آن به‌درستی متوجه نشده‌ایم، آقای مهندس هم به آن قسمت آخر خیلی وارد نمی‌شوند ولی اگر یک چکیده‌ای از آن بخواهیم بگوییم، اساتید جلسه در ابتدای صحبت‌هایشان پیام وادی چهارده را می‌خوانند، آنچه باور است محبت است و آنچه نیست ظروف تهی‌ست و یکی از ارکان بسیار مهم در بحث درمان اعتیاد است و در کل جامعه، خب محبت به شکل‌های مختلف داریم شاید ما بگوییم محبت همان دوست داشتن است ولی نوع آن متفاوت است، من از مادر متولد شدم و به آن عادت کردم و دوستش دارم و یا چشم باز کردم و پدر را دیده‌ام و آن را دوست دارم، خواهر، برادر و حتی یک قناری را در خانه همین‌طور است ولی جنس محبت فرق می‌کند، یا در زمان اعتیاد من با یک دوست رفیق بودم و او را بخاطر جایی که داشت دوست داشتم و او من را بخاطر مواد دوست داشت و جنس محبت زمان اعتیاد همه بستگی به مواد داشت، هرچه جنس بهتر و مقدمات آماده‌تر ما هم انسان مهربان‌تری بودیم.
یک جنس دیگری از محبت داریم که در کنگره است و محبتی که در کنگره است شکل آن با تمام محبت‌ها فرق می‌کند.
من شماها را نمی‌شناسم و هیچ‌یک از شما عزیزانی که اینجا نشستید را تا به‌حال ندیده بودم ولی نسبت به همه شما حس محبت دارم ممکن است با کسی برخورد کنم که آن بحث جایگاه کاری است و قطعاً آن برخورد به صلاح  کنگره است ولی این پیوند محبت است که ما را در کنار هم نگه داشته است و این پیوند محبت به دلیل هدف مشترکی است که همه ما در کنگره داریم، این محبتی که در کنگره در حال خرج شدن است مانند محبت خداوند است. برای خداوند مسلمان و کافر و... فرقی نمی‌کند و برای همه یکسان است و مانند نور آفتاب به همه جا می‌تابد و جنس محبت کنگره که در وادی چهاردهم از آن صحبت می‌شود به همین شکل است.
فرهاد عزیز ده سال است که در کنگره است و من هشت سال است که می‌شناسمش، ده سال به شکل‌های مختلف خدمت کرده است در کنگره و اولین خدمت او این بوده که خودش را به رهایی رسانده است و بعد شروع به کمک به دیگران کرده است، فرهاد در طی این هشت سال که لژیون دارد یک‌صدو بیست رهایی داده است، الان برای شما در کنگره عادی شده است ولی صدوبیست رهایی خیلی خیلی زیاد است و برای تک‌تک این‌ها کار برده شده، یک مرکز ریکاوری اگر چهاردرصد راایی داشته باشد جزء بهترین مراکز است و حدود شش سال پیش یک آماری بصورت پایلوت گرفتند و آمار کنگره هشتادوهفت درصدونیم بوده برای همین وقتی در کنگره می‌گوییم ده نفر یا بیست نفر خیلی عادی‌است و فرهاد صدوبیست رهجو داشته است و هفتادوپنج رهایی، سه نفر کمک راهنما و یک‌نفر کمک راهنمای تازه‌واردین.
وقتی در حال خدمت هستیم اول خودمان آموزش می‌گیریم و این یک مسئله‌ بسیار مهم است و بچه‌ها مفهوم این را متوجه شده‌اند که اگر بروند و در یک جایگاه خدمتی مشغول شوند و می‌آیند و از هم‌دیگر سبقت می‌گیرند که خداوند هم در کلام‌الله می‌فرماید کسانی که در کار خیر از هم سبقت می‌گیرند جزء مقربان هستند.
من دهمین سالگرد رهایی فرهاد عزیز را تبریک می‌گویم، فرهاد چندین جایگاه خدمتی دیگر هم داشته است و تا جایی که توانسته خدمت کرده و بیشتر از آن فرصت نکرده است که خدمت کند، دو دوره ایجنت شعبه حر بوده و حدود پنج سال است که دستیار دیده‌بان آقای مجدیان است و فقط یک شال مانده است که قطعاً نوبت باران محفوظ است.
در هر صورت من به فرهاد عزیز تبریک می‌گویم، دوره‌های خدمتی خوبی را گذراند و این قانون کنگره است که بعداز دوره دوم باید لژیون را تحویل بدهند. من از نزدیک شاهد تلاش‌های فرهاد بودم و به خوبی توانست تعادل را بین کار و کنگره و خانواده برقرار کند.
ممنون از اینکه به صحبت‌های من گوش کردید.

آرزوی مسافر فرهاد:

سلام دوستان فرهاد هستم مسافر من بزرگ‌ترین آرزویم این است که تمام کسانی که در کنگره هستند و در این سالن نشسته‌اند همه این عزیزان به تمام آرزوهای خودشان برسند.

مشارکت مسافر فرهاد:

زندگی صحنۀ یکتای هنرمندی ماست
هرکسی نغمۀ خود خواند و از صحنه رود
صحنه پیوسته به‌جاست
خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد
قبل از هر چیز می‌خواستم تشکر کنم از جناب آقای مهندس و خانواده محترمشان تشکر می‌کنم از جناب آقای سلامی راهنمای گرانقدرم و تشکر می‌کنم از همه خدمتگزاران کنگره همه عزیزان خدمتگزار در نمایندگی حر که در کنار آن‌ها توانستم خیلی چیزها را یاد بگیرم و خیلی خوشحالم که چنین دوستانی در نمایندگی حر دارم در نمایندگی حر عزیزانی هستند که واقعاً به این عزیزان افتخار می‌کنم از صمیم قلب دوستشان دارم، من یک بیوگرافی از خودم خدمت شما عزیزان بگویم، من فکر می‌کنم سال ۸۹ بود که به اصرار خانم که ایشان در نمایندگی آکادمی قبل از من سفر می‌کردند و راهنما داشتند من را با کنگره آشنا کردند و از من می‌خواستند که من هم به کنگره بیایم که من هم به عناوین مختلف از این کار سرباز می‌زدم تا اینکه بعد از چند بار به خودم گفتم بزار بروم ببینم در کنگره چه خبر است آن موقع تازه نمایندگی استاد معین افتتاح‌شده بود و تازه شکل‌گرفته بود و دو سه تا راهنما بیشتر نداشت و تازه داشت جلسات برگزار می‌شد و رهجو وارد شعبه می‌شد و داشت تازه شکل می‌گرفت، حقیقتاً در همان جلسه اول پاگیر کنگره شدم با همان مشاوره اولیه در کنگره ماندگار شدم و درواقع کنگره‌ای شدم و حرکت خودم را شروع کردم، چون شب عید بود و کار من یک مقدار سنگین بود از راهنمایم خواستم که بروم این‌یکی دو ماه را فعالیت کنم و بعد از عید برگردم و سفرم را شروع کنم و من هم این کار را هم کردم. یکی از خصوصیات خوب یا بد من این است که کاری را شروع نمی‌کنم و اگر شروع کنم تا آخر می‌روم در اعتیاد هم همین‌طور بودم با سرعت تمام پیش رفتم و راه ده‌ساله را یک‌ساله رفتم. چسبیدم به کنگره و به راهنما و سفرم را شروع کردم و از همان اوایل خدمت را شروع کردم. فکر می‌کنم سه ماه سفر بودم شروع کردم به آشپزی کردن شش ماه سفر بودم که آقای باقری خدا رحمتش کند ۳۲ عدد رهجو و داشت یک روز دفتر را گذاشت جلوی من و گفت از فردا نامه این ۳۲ نفر را باید بنویسی من به‌جز چشم گفتن به آقای باقری کمک راهنمایم هیچ‌چیزی نگفتم ساعت‌ها وقت می‌گذاشتم و نامه بچه‌ها را می‌نوشتم آن موقع تازه هیچ اطلاعی از کنگره نداشتم و سعی می‌کردم که نامه‌های بچه‌ها را به بهترین شکل بنویسم و به‌موقع برسانم. در کنگره هر خدمتی به من گفتند با جان و دل انجام دادم از چای ریختن، تی زدن و. آقای سلامی خیلی به من اعتماد کرد و به من کمک کرد که خدمتگزار باشم ساختمان سیمرغ را که تعمیر می‌کردیم ساعت ۵ کارگرها می‌رفتند تازه آن موقع طرح آزاد می‌شد و ماشین‌ها می‌آمدند، آنجا یک‌جور با عشق کار می‌کردم که در طول زندگی‌ام این‌طور کار نمی‌کردم واقعاً خوشحال هستم و به خودم افتخار می‌کنم که توانستم در کنگره هر کاری از دستم برمی‌آید را انجام بدهم فقط برای این‌که حال خودم خوب شود. بعدازاینکه سفر اولم تمام شد مرزبان نمایندگی استاد معین شدم که تنها نمایندگی در ایران بود که تمام روزهای هفته جلسه برگزار می‌شد به‌جز روزهای جمعه، چند گروه کمک راهنما بود که هر روز می‌آمدند و من مرزبانان نمایندگی بودم و هرروز هفته را غذا می‌پختم و هیچ‌وقت هم خسته نمی‌شدم. همان زمان امتحان کمک راهنمایی قبول شدم و به لطف آقای مهندس این اجازه به من داده شد که در نمایندگی حر لژیون داشته باشم آن اوایل که به من گفتند از نمایندگی استاد معین بروم و جای دیگری لژیون بزنم خیلی برایم سخت بود ولی وقتی آمدم نمایندگی حر الآن جدا شدن از این نمایندگی برایم خیلی سخت است بااینکه تمام نمایندگی‌ها مثل خانه خود آدم است ولی جدا شدن از این نمایندگی خیلی سخت است. خیلی خوشحالم که در نمایندگی حر هستم و احساس کردم که از بین تمام نمایندگی‌ها من به این نمایندگی بدهکاری دارم، الآن هم که بعد از ۸ سال که در خدمت شما بودم به اصرار خودم خواستم که لژیونم را جمع کنم تا جوان‌ترها بیایند و جوان‌های تازه‌نفس کمک راهنما شوند و رهجو پرورش بدهند، خیلی برایم جالب است که در این ۸ سالی که می‌آمدم می‌رفتم بااینکه همیشه عجله داشتم هیچ‌وقت گوشه موتورم جایی نخورد چون همیشه با سرعت زیاد می‌آمدم که سر ساعت به جلسه برسم با تمام این تفاسیر خون از دماغ من نیامد و هیچ مشکلی برایم پیش نیامد برای اینکه زمانی که در صراط مستقیم هستیم و جایی می‌رویم که به دیگران خدمت کنیم خدا هم مواظب ما است و یار و یاور ما و من این را در این هشت سال با پوست و گوشت و استخوان احساس کردم، زندگی من هم مثل خیلی از سفر اولی‌ها که فکر می‌کنند همه چیز تمام شده است در آستانه پاشیده شدن بود واقعاً داشت از هم می‌پاشید شاید اگر چند ماه دیرتر با کنگره آشنا می‌شدم زندگی من هم دچار مشکل می‌شد ولی همیشه خداوند جوری با من تا می‌کرد که به مو می‌رسید و نمی‌گذاشت پاره شود یکی از این معجزات آشنا شدن با کنگره بود سالهای سال من از سهروردی و جلوی آکادمی رد می‌شدم چون کارم بهارستان بود و می‌دیدم آدم‌ها را با پیراهن سفید بیرون می‌آیند ولی هیچ موقع این فرصت به من داده نشد که یک‌بار بروم ببینم که آنجا چه خبر است تا موقعی که زمانش که فرارسید آن موقع که زمانش فرارسید به بهترین شکل سعی کردم استفاده کنم و به بهترین شکل سعی کردم فرمان‌بردار باشم و بتوانم کارم را به‌درستی انجام بدهم.

وقت نیست باید تشکر کنم از جناب آقای مهندس و خانواده محترمشان و همچنین از آقای سلامی عزیز از ایجنت های محترم نمایندگی حر، از مرزبان‌ها، از آن دوره که من ایجنت بودم با مرزبانانی که کار می‌کردم آقا سعید، آقا محسن، حسین آقا و آقا جواد و تمام دوستانی که با آن‌ها کار می‌کردیم واقعاً به من لطف داشتند، از کمک راهنمایان عزیز خیلی چیزها یاد گرفتم از آقای فرهنگ که در دوران ایجنتی من در سایت خدمتگزار بود واقعاً مثل یک مرزبان در کنار من بود از ایشان ممنونم و از همه عزیزانی که به من لطف داشتند از تمام سفر اولی‌ها و تمام سفر دومی‌ها تشکر می‌کنم که من خیلی چیزها از این عزیزان یاد گرفتم واقعاً یکجاهایی از سفر اولی‌ها محبت‌هایی می‌دیدم که خودم شاید در زندگی تجربه نکرده بودم یک‌جوری به من ابراز محبت می‌کنند واقعاً من خودم شرمنده می‌شوم که شاید من خودم نسبت به بچه خودم نتوانم این‌طور محبت کنم و خیلی چیزها در این هشت سال از دوستانی که در کنار آن‌ها بودم یاد گرفتم. از کنگره واقعاً سپاسگزارم امروز می‌گویند روز تقدیر از کمک راهنماها است ولی فرصتی است که من این اجازه را پیدا کنم که از کنگره تشکر کنم که هشت سال به من فرصت داد که من یاد بگیرم به من فرصت داد که هشت سال خدمت کنم شاید بیرون از این در فرصتی نباشد برای خدمت کردن و برای یادگرفتن، من افتخار می‌کنم که در کنار عزیزانی بودم که شاید نظیر آن‌ها در دنیا وجود ندارد و از کنگره واقعاً سپاسگزارم که در این هشت سال این شال را به من داد و این جایگاه را به من داد و لژیون هشتم را به من داد من با وادی هشتم وارد کنگره شدم و لژیون من هم شماره هشت بود و عدد ۸ برای من همیشه مقدس است، خیلی سپاسگزارم و خیلی خوشحالم از همه شما عزیزان سپاسگزارم و همه شمارا به خدای بزرگ می‌سپارم و از شما می‌خواهم که برای من دعا کنید ممنون.

مشارکت همسفر:

سلام دوستان کبری هستم یک همسفر من هم خدا را شاکرم که برای چندمین بار این جایگاه را تجربه می‌کنم و از خدا می‌خواهم که یک یک شما عزیزان که خواهان این جایگاه هستید و این حس زیبا و وصف نشدنی را تجربه کنید و به این جایگاه برسید.
نمی‌دانم با چه زبانی و با چه کلامی تشکر کنم از جناب آقای مهندس دژاکام و خانواده محترمشان، از جناب آقای سلامی که واقعاً زحمت کشیدند و همچنین از زنده‌یاد آقای امیرحسین باقری که واقعاً برای ما تلاش کردند که یک زندگی که سرد و تاریک بود را گرم و روشن کردند واقعاً از ایشان تشکر می‌کنم، همچنین تشکر می‌کنم از مسافرم که خیلی تلاش کرد واقعاً تلاش کرد زندگی که لب پرتگاه بود با تلاش ایشان زندگی ما  نجات پیدا کرد من هم به این اعتقاد دارم کسی که خودش و زندگی‌اش را دوست دارد حتماً یک تلاشی برای خودش و زندگی‌اش می‌کند و من واقعاً ممنونم که مسافرم این کار را انجام داد و با تمام نیرو زحمت کشید و شب و روزش کنگره شده بود یادم می‌آید برای کمک راهنمایی بچه‌ها کوچک بودند یک مقدار اذیت می‌کردند می‌رفت و در پارکینگ که یک جای سرد و تاریکی بود می‌نشست و آنجا  سی‌دی‌های خودش را گوش می‌کرد و می‌نوشت واقعاً خیلی تلاش می‌کرد زمانی که قبول شد فکر می‌کنم بهترین خبر در زندگی‌ام را من شنیدم خیلی خوشحال شدم الآن هم واقعاً یک‌جورهایی هم ناراحت هستم از این بابت که لژیونش را تحویل می‌دهد چون هر وقت که به کنگره می‌آمد و به خانه برمی‌گشت آن‌قدر حسش خوب بود که در خانه این حس خوب را به ما هم انتقال می‌داد از خدا می‌خواهم که اصلاً از کنگره جدا و رها نشود و همیشه در کنگره باشد ممنونم از همه شما عزیزان که این جشن را با حضورتان گرم‌تر کردید متشکرم از همه عزیزان.

 

تایپ و ارسال: مسافر حسین

مرزبان کشیک: مسافر  امیر
 

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .