روزی خودم را در آینه درونم دیدم، تبدیل به درختی خشک، بی برگ و سمی شده بودم، آینه را شکستم، تبری از جنس تقدیر برداشتم، خودم را قطع کردم، تیکه های خودم را با نا امیدی میدیدم در سکوتی سرد و بیحس به سر میبردم .....حال نهالی هستم هشت ماهه که در اول تیر ماه سال هزار و چهار صد یک، به حکمت خداوند و به دست روزگار در جنگلی پر از آرامش، در جنگلی بسیار زیبا و وسیع که درختانش عطری از جنس خداوند دارند در بهشت زمین در دل خاکی از بلورهای الماس که نورش چشم را خیره میکند کاشته شدم. جنگلبانان از من به خوبی محافظت میکنند، که مبادا این نهال مثال قدیم آسیب ببیند و نازگیاش مورد حمله طوفان سیاه قرار بگیرد یا انسانهای متفاوت با سلاحی از جنس ناآگاهی حمله ور، یا به شکل شیطانی همچون عروس زیبا مانع تبدیل این نهال شوند.
من باغبانی دارم صادق، صبور، مهربان، دلسوز، فداکار و پر تلاش که با عشق و بیمنت مرا رشد میدهد، تا تبدیل به درختی شوم تا به انسانها حیات دهم و از اینکه ثمر بخش، مفید و لایق خدمت به خلق جهان هستی باشم افتخار میکنم و به خود میبالم.
الگوی من درختی است عظیم، درختی است با شکوه، درختی است با شاخههای گسترده، که ما همگی در سایه پر از عشق و محبتش با آرامش زندگی میکنیم، این درخت، ریشه و بنیان این جنگل است که احیا میکند نفس انسانها را خوشحالم که همیشه شاهد کاشت نهالهای جدید و رشد درختان زیبا در این بهشت زمین در کنگره ۶۰ هستیم.
تقدیم به کمک راهنمای عزیزم و خدمتگزاران کنگره ۶۰
تهیه: مسافر رامین لژیون ۴
تنظیم : مسافر مرتضی
- تعداد بازدید از این مطلب :
507