English Version
English

هفتمین سالروز رهایی با پیوند محبت

هفتمین سالروز رهایی با پیوند محبت

دوازدهمین جلسه از دوره سی و یکم سری کارگاه های آموزشی عمومی کنگره ۶۰ ویژه نمایندگی رودکی با دو دستور جلسه《وادی چهاردهم و تاثیر آن روی من》 و 《هفتمین سالروز رهایی مسافر کمال》با استادی مسافر جلال، نگهبانی مسافر رسول و دبیری مسافر علی روز شنبه ۲۰ اسفند ماه سال ۱۴۰۱ در ساعت ۱۷ برگزار شد.

چکیده گفتار استاد؛
سلام دوستان جلال هستم یک مسافر.
با دستور جلسه 《وادی چهاردهم و تاثیر آن روی من》 یا همان وادی عشق در خدمت شما عزیزان هستم.
عنوان وادی به این گونه است که"  آنچه باور است محبت است و آنچه نیست ظروف تهی است". دومین دستور جلسه هفتمین سالروز رهایی مسافر کمال گرامی است. وادی چهاردهم یک وادی پر معنا و پر محتوا است که اگر بخواهیم در موردش صحبت کنیم می توان از آن یک کتاب نوشت. عشق به معنای عَشَقه و پیچش است که همانطور که در پیام سفر دوم داریم که میگوید:  دستهایت را به نشان پیچش و به سوی آسمان نگهدار! منظور از دستِ پیچیده، اشعه ای است که از سوی انسان به آسمان ارسال می شود، در این وادی از مثلث عشق سخن به میان آمده است که دارای سه ضلع" سایه،حس و جاذبه " است.
سایه، همانطور که می‌دانید آن چیز و یا کس و یا شئ است که حتماً باید باشد تا عشقی در مورد آن به وجود آید. ضلع دوم حس می باشد، که بعد از به وجود آمدن سایه است که نسبت به آن سایه باید حس ویژه‌ای داشته باشیم تا خواسته یا کشش حاصل گردد. ضلع بعدی جاذبه است که بعد از به وجود آمدن  حس، جاذبه صورت می‌گیرد. حس مانند انرژی برای اتفاق افتادن هر امری لازم است و اگر حسی وجود نداشته باشد عشقی در میان نخواهد. در مورد مثلث عشق اگر هر کدام از این سه ضلع نباشند عشق کامل نخواهد بود و یا اگر یکی از اضلاع مثلث عشق نباشد، خودشیدایی
روی خواهد داد که ممکن است موجب خسارت شود.  جهان ما از امواج ساخته شده است، همان طور که می دانید اگر یک جسم را تا آخر خرد و کوچک کنیم به مولکول، اتم، الکترون، پروتون و کوارک خواهیم رسید که بعد از آن امواج تشکیل دهنده یک جسم یا ماده خواهد بود. بنابراین دنیای ما دنیای امواج است و موج مانند انرژی از بین نمیرود بلکه از حالتی به حالت دیگر در می آید. حس معادل انرژی است که برای نمونه می‌توان به یک معدن طلا اشاره کرد که بدون شک یک حس مشترک بین مولکول های طلا بوده که در کنار همدیگر جمع شده اند. کنگره نیز به همین منوال می باشد که یک خواسته و حس مشترک بین همه ما در میان است و آن محبتی است که بین ما جاری است و همین محبت ما را به یکدیگر پیوند داده است.
و اینک دستور جلسه دوم که هفتمین سالروز رهایی آقای کمال عزیز است باید بگویم؛ کمال روزی که وارد لژیون من شد مانند بیشتر مصرف کننده ها حال خوبی نداشت به همین خاطر همیشه بر این باور بود که رهایی ممکن است برایش اتفاق نیافتد، اما بعد از اینکه وارد کنگره شد و با آموزش ها بیشتر آشنا شد آن تردید به مرور از میان رفت و رفته رفته به باور قلبی یافت دست و امیدوار شد که به درمان خواهد رسید و اینگونه شد که سفر خود را به خوبی انجام داد و به رهایی رسید. به خاطر دارم کمال چند بار در آزمون کمک راهنمایی شرکت کرد که نمره لازم را به دست نیاورد اما با این وجود دست از کوشش برنداشت و جزوه ها و کتاب های کنگره را که برای آزمون کمک راهنمایی لازم بود، همواره مطالعه کرد و در نهایت توانست در این آزمون قبول شود. من این روز زیبا را به کمال تبریک عرض می کنم و آرزو می کنم که بتواند تمام جایگاه های خدمتی را در کنگره تجربه کند.
این روز زیبا به جناب مهندس و شما عزیزان و همه باشندگان در کنگره ۶۰ تبریک و شادباش عرض می کنم. امیدوارم باز هم شاهد سالروز رهایی شما عزیزان باشم.


اعلام سفر و آرزوی مسافر کمال
سلام دوستان کمال هستم یک مسافر
تخریب ۲۵ سال
آنتی ایکس های مصرفی شیره،تریاک و قرص مدت سفر ۱۲ ماه
روشDST
داروOT
کمک راهنمای عزیزم آقا جلال
رهایی ۷ سال و ۳ ماه
آرزو می کنم تمام دوستانی که وارد کنگره ۶۰ شده اند، به درمان قطعی دست پیدا کنند.

چکیده گفتار مسافر کمال؛
سلام دوستان کمال هستم یک مسافر.
آنچه باور است محبت است و آن چه نیست ظروف تهیست. من که می گویم، کلام خود نیست؛ بلکه فردیست در جهان بیکران هستی که باورش کار هرکس نیست؛ مگر معنای آن بداند، که  آن چیست. ارابه ها را در بیکران به حرکت در آورید که نگهبانان ماورا به آنچه در زمین می گذرد، نیازمندند.
بشکافید آنچه شکافتنی نیست،در دل سنگ بروید و ترکیب ها را جدا نمایید.
روزی که وارد کنگره ۶۰ شدم خیلی ناراحت بودم چرا که قبل از ورود به کنگره تمامی راه های ترک اعتیادم تجربه نموده بودم.
شب ها با گریه بلند می شدم و یا دیر وقت ساعت ۳ شب می رفتم حمام دوش می گرفتم، ولی هیچ نتیجه ای حاصل نشد و آخرین بار که به خانواده گفتم می روم برای درمان، همسرم به من گفتن که؛ اگر بروی برای طلاق، خواهم آمد! چرا که خسته شده بود از ترک های بی حاصل من و تحمل دیدن عذاب کشیدن من را نداشتند.
من خواهان درمان بودم ولی برای اینکه هربار شکست می خوردم، آنها دیگر راضی به ترک من نبودند، برای همین من به طوری که آنها متوجه نشوند مخفیانه به کنگره آمدم. بعد از مدتی که به کنگره آمدم متوجه شدند که اوضاع حال من فرق کرده و به من گفتند که تغییر کرده ام و خوشبختانه همسفرهای من در طول سفر با من همراه شدند تا من به رهای برسم و برای من بال پرواز شدند.  من روزی که اولین سال رهایم بود، گفتم که دوستان! من ادعا می کنم و شعار می دهم و هزاران بار هم گفته بودم که اگر کنگره من را  به درمان رساند، پس همه می توانند به درمان برسند و دلیل داشتم. چون برای اینکه من از لحاظ مالی مشگلی نداشتم و از نظر  مکان مشکلی برای مصرف نداشتم، وقتی هم که وارد کنگره شده بودم واقعا تسلیم شده بودم که من و مواد مخدر  تا آخر عمر کنار هم خواهیم بود چرا که یک شب تصمیم گرفته بودم و قبول کرده بودم  که من تا آخر عمر یک مصرف کننده خواهم بود. آن شب زانو زدم و به خداوند گفتم که من تسلیم موادمخدر شدم و آن شب، شب سختی بود که باید باور می کردم که من یک معتاد هستم و نمی توانم ترک کنم. ولی با همه این تفاسیر، خداوند مسیر کنگره را جلوی پاهایم گذاشت و روز اولی هم که آمدم کنگره و در جلسه حضور پیدا کردم با خود تصویرسازی ذهنی کردم و گفتم که اگر آن مسافری که آن روز استاد جلسه بودند و به این جایگاه رسیدند، پس من هم می توانم به آن جایگاه برسم، ادامه دادم و از صفر شروع کردم و در تمام جایگاه های کنگره، دبیری، نگهبانی، نشریات، مرزبانی، اوتی و... در ادامه خوشبختانه شال سبز گرفتم. تا اینکه یک روز خسته شدم از قبول نشدن در جایگاه کمک راهنمای و تصمیم گرفتم که دیگر در کنگره حضور پیدا نکنم و یک روز آقا جلال گفتند که باید تلاش کنی تا از  شال سبز عبور کنی و من ماندم و خدا را شکر امسال توانستم قبول شوم و از این موضوع خداوند را شکر میکنم و امیدوارم همه عزیزان به این جایگاه برسند و ممنونم از شما عزیزان .....

 

تایپ و عکس؛ مسافر علیرضا

تهیه و تنظیم؛ مسافر حسن

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .