English Version
English

گام اول اعتماد و دوست‌داشتن راهنما است

گام اول اعتماد و دوست‌داشتن راهنما است

جلسه پنجم از دور پنجم کارگاه‌های آموزش خصوصی شعبه شهرضا؛ روز سه‌شنبه 9 اسفند‌ماه 1401 با استادی مسافر اسماعیل و نگهبانی مسافر محمد و دبیری مسافر غلامرضا با دستور جلسه " هفته راهنما و رهجو " ساعت 17 شروع به کارکرد.

خلاصه سخنان استاد:
سلام دوستان اسماعیل هستم یک مسافر.
از خداوند سپاس‌گزارم‌ که توفیق داد در این جایگاه قرار بگیرم. یک رهجوی موفق کیست و وظایف او چیست؟ اول باید ببینیم راه درست کدام است؟ راهی که شاید بارها بیرون از درب کنگره رفته و تجربه کرده‌ام مثل کمپ، سم‌زدایی، سقوط آزاد و برای درمان اعتیاد تمام این راه‌ها را تجربه کرده‌ام، اما شکست‌خورده‌ام زیرا افراد بدون تخصص در حوزه اعتیاد را راهنمای خود قرار می‌دادم. زمانی که وارد کنگره ۶۰ می‌شویم و سفر خود را آغاز می‌کنیم باید خواسته داشته باشیم. هنگامی‌که من مصرف‌کننده مواد مخدر بودم، غول اعتیاد ارباب و‌ من فرمان‌بردار خوبی برای او بودم. یکی از وظایف رهجو در کنگره ۶۰ فرمان‌بردار بودن است. زمانی که من درگیر اعتیاد بودم، مصرف مواد مخدر نسبت به خانواده، مهمانی، شغل و... اولویت داشت و متأسفانه مصرف مواد مخدر به‌غیراز خسارت‌های مادی، بهترین روزهای جوانی من را گرفت و سال‌ها به من اجازه نداد که نه پدر خوب و نه پسر خوب و نه در اجتماع شهروند خوبی باشم. کنگره ۶۰ مسیر درست را به من نشان داد. گام اول اعتماد و دوست داشتن راهنما است و اینکه بپذیرم من هیچ نمی‌دانم. به قول آقای مهندس: اگر تحصیلات، ثروت و جایگاه اجتماعی می‌توانست در درمان اعتیاد به من کمکی کند من الان اینجا نبودم. من برای آموزش گرفتن، تمام داشته‌های خود را پشت در گذاشته و وارد کنگره می‌شوم. راهنما می‌گوید: باید سی دی بنویسی و من هزار بهانه می‌آورم که سواد ندارم و نمی‌توانم، چون هنوز نمی‌دانم اینجا کجاست! فراموش کرده‌ام از چه دنیای تاریکی به اینجا آمده‌ام، اما باید بدانم که خوردن شربت اوتی، سی‌دی نوشتن و مطالعه جهان‌بینی همه مکمل درمان است و باید همه این‌ها را باهم انجام بدهم. من قبول نمی‌کنم زیرا هنوز در ناآگاهی هستم. برای این‌که ما به معجزه درمان و حال خوب برسیم باید فرمان‌بردار و پیرو راهنما باشیم. شاید من ثروتمندترین فرد بودم اما بازهم نمی‌توانستم احساس خوبی داشته باشم زیرا آدم دوقطبی بودم و مواد مخدر همه‌چیز من بود‌. حال نباید آن گذشته سیاه را فراموش کنم. راهنما می‌گوید: سروقت بیا، سی دی بنویس، چرا و هدف چیست؟ اگر من به راهنما اعتماد نداشته باشم و حرف او را گوش نکنم مطمئناً نمی‌توانم مسیر را طی کنم. باید به راهنما و حرمت‌ها احترام بگذاریم یعنی یک ربع زودتر از شروع جلسه در شعبه باشیم و حرمت‌های جلسه را رعایت کنیم. کسی که بعد از ۸ ماه سفر معرکه‌گیری می‌کند، آیا می‌تواند بگوید به راهنما احترام می‌گذارم؟! تمام خدمت‌گزاران شعبه در حال آموزش هستند. راهنما برای اسماعیلی که جسم، روان و همه‌چیز او توسط مواد مخدر از بین رفته، با مهر و محبت صحبت می‌کند و می‌گوید تو آدمی نیستی که به خاطر مواد مخدر اشک پدر و مادرت را درآوردی و خداوند تو را خلق نکرد که دیگران با حقارت تو را نگاه کنند. اسماعیل جهت را اشتباه رفته‌ای بیا تا راه را برای تو هموار کنم. خداوند وقتی اسماعیل را خلق کرد به او عقل و قدرت اختیار داد؛ اما چه اتفاقی افتاد؟ من به سمت مواد کشیده شدم و در اصل از انسانیت دور شدم. یک انسان برای محبت کردن، عشق ورزیدن، خدمت به خلق وبه پدرومادر خلق‌شده است ولی مواد مخدر تمام این‌ها را از من گرفت و من به انسانی پوچ وبی ارزش تبدیل شدم. در کنگره یاد گرفته‌ام که احترام گذاشتن به دیگران یعنی احترام گذاشتن به خود. به راهنمای تازه واردین احترام می‌گذارم. وقتی‌که ۸ یا ۹ ماه از سفرم گذشت، خودم را قبل از ورود به کنگره فراموش نمی‌کنم. انسان گاهی مواقع باید پشت سرش رانگاه کند تا گذشته خود را فراموش نکند. من اسماعیل یادم نرود کجا بودم و از کجا آمدم. اگر این‌گونه فکر کنم هیچ موقع راه را اشتباه نخواهم رفت. بخواهم کلاه سرخودم بگذارم و به خاطر ننوشتن سی دی بگویم سواد ندارم، این کار اشتباه است. برای زنده شدن وزندگی کردن و برای این‌که بتوانم به جامعه برگردم و جوان خوبی برای پدرومادرخود باشم باید اینجا فرمان‌بردار خوبی باشم. اگر بدانم چه می‌خواهم به دست بیاورم در قبالش فرمان‌بردار خوبی می‌شوم وبه کنگره و قوانین احترام می‌گذارم ومی فهمم اینجا کجاست. ممنون که گوش کردید.

تایپ: مسافر سهیل ل1 و مسافر مسعود ل2
ویرایش: مسافر عباس ل2
تنظیم و ارسال: مسافر محمد

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .