خلاصه گزارش عملکرد جلسه اسفندماه لژیون سردار نمایندگی ارتش، با دستور جلسه «ثروت» با استادی کمک راهنما مسافر پیمان، نگهبانی مسافر حامد و دبیری مسافر ناصر که در روز چهارشنبه مورخ ۳ اسفند ۱۴۰۱ برگزار شد.
خلاصه سخنان استاد:
سلام دوستان پیمان هستم یک مسافر. دستور جلسه این هفته لژیون سردار در رابطه با ثروت است. یکی از مشکلاتی که من قبل از کنگره با آن دستبهگریبان بودم و راهحل منطقی برای آن پیدا نمیکردم این بود که رسیدن به مقصدهایی که برای آن تلاش کرده بودم، بلافاصله من را اغوا میکرد و هیچ حال خوشی نبود؛ یعنی بزرگترین هدفم را در ذهنم ترسیم میکردم و شاید سالها برای آن تلاش میکردم اما تا به آن هدف میرسیدم، سریع ارزشش از بین میرفت و من فکر میکردم، چه ارزشی داشت که من این کار را انجام دهم.
وقتی با نگاهی کلیتر به سرتاسر زندگیام نگاه میکردم، آنوقت بیشتر ترس برم میداشت که اساساً چه چیزی من را خوشحال میکند؟ من باید از چه چیزی لذت ببرم؟ چه هدفی را باید در ذهنم تداعی کنم و با رسیدن به آنچه حسی به من بدهد که گویی به سرمنزل مقصود رسیدهام و هیچ جوابی برای آنها نداشتم. کنگره در این زمینه به من آموزشهای خوبی داده است، البته مشکل حلنشده و من دارم تلاشم را میکنم و قرار هم نیست یکساله یا پنجساله حل شود؛ قرار است در این مسیر من ارائه طریق انجام دهم تا ببینم به کجا خواهم رسید.
در آموزشهای استاد امین، من یاد گرفتهام که معادل انرژی در جهانِ بیرون پول است یعنی آن چیزی که جابهجا میشود. از طرف دیگر آموختهام با جابهجایی انرژی لذت به دست میآید یعنی هر جا که جای خالی لذت را حس کردم، یعنی نتوانستهام آن انرژی را جابهجا کنم. در مورد بدنِ من، هرچه قدر من از سطح زمین ارتفاع بگیرم، پتانسیل در من ذخیره میشود و هرچقدر به سطح زمین نزدیک شوم، آن پتانسیل خنثی میشود و در قبال آن، انرژی جنبشی آزاد میشود که مجموعه این دو، ثابت است یعنی اصل بقای انرژی. هرچقدر بالا بروم؛ انرژی پتانسیل من بیشتر میشود و هر چه قدر پایین بیایم، انرژی جنبشی من بیشتر خواهد شد.
جمعکردن انرژی به هر شکل، نمیتواند در من آن لذت را طراحی کند. اگر ذهن من بهدرستی طراحیشده باشد من مال دنیا را جمع میکنم و اگر نتوانم آن را جابهجا کنم، لذت انتقال را ندارم. ما در کنگره یاد گرفتهایم که انتقال انرژی لذت دارد، داشتن انرژی لذت ندارد؛ من میتوانم ثروت را جمع کنم اما اگر نتوانم برای خودم جمع کنم، در درجه اول به قول جناب مهندس میشوم مثل یک بانک که فقط بلدم پول را جمع کنم، در حسابم دارم و اندوخته میکنم. دعای سردار میگوید خدایا بعد از دادن مال، اجازه خرج کردن هم به من عطا بفرما یعنی من اجازه داشته باشم که خرج کنم زیرا واقعاً بعضیاوقات اجازه آن داده نمیشود که من هزینه کنم حتی برای خودم.
به نظر من ثروت دو حالت دارد؛ ثروت آن انرژی ذخیرهشده است یعنی چیزی که من اندوخته کردهام، در من اعتمادبهنفس به وجود میآورد، به دلیل آنکه من نسبت به آیندهام حالم بهتر باشد و بدانم دچار گرفتاری نخواهم شد، بدانم مشکلات زندگی من را بیچاره نمیکند، آنقدری دارم که سر پیری زندگی کنم و بگذرانم اما اگر میخواهم تبدیل به لذت شود، باید انتقال آن را یاد بگیرم. کنگره همین کار را میکند؛ کنگره انرژی را به من وارد میکند یعنی بهواسطه درمان مواد مخدر، انرژی در من ذخیره میشود. این انرژی به شکل پتانسیل است یعنی راه افتادن سیستم شبه افیونی من به شکل اختلافپتانسیل ظاهر میشود، من خودم را درک میکنم و دیگر آن آدم سابق نیستم و بهراحتی کارهایم را انجام میدهم.
اما اگر بخواهم این انرژی را خرج کنم و تبدیل به انرژی جنبشی کنم، باید راهکارهای کنگره را انجام دهم؛ در بخش صور آشکار، شاید ورزش کردن، انرژی من را درزمینهٔ کار و حرفهام بیشتر کند. قبل از این من درگیر مواد مخدر بودم و نتوانستم کرکره مغازهام را بازکنم حالا پس از درمان، تازه آبوجارو کردهام و آماده برای کاسبی هستم. این کار، تبدیل انرژی پتانسیل من به انرژی جنبشی بود که در این زمینه یاد گرفتهام. در بخش صور پنهان هم همین است و راهکاری که برای من به وجود میآید، لژیون سردار است که من یاد بگیرم در لژیون سردار چه اتفاقی میافتد. اگر میبینم کسی برای کمک به لژیون سردار، دست در جیبش میکند، درواقع با این انتقال انرژی خودش دارد لذت میبرد و این را ما باید یاد بگیریم.
نظر جناب مهندس این است که اگر من نتوانم خودم حال خوب را درک کنم، پز دادن آن ارزشی ندارد. با انتقال این انرژی از حالتی به حالت دیگر، باید سعی کنم از آن لذت ببرم؛ وقتی به حس لذت رسیدم، آنوقت میفهمم چه اتفاقی میافتد و در جریان انرژی، انرژی تولید میشود و خیلی جالب است که مقدارش بیشتر نمیشود. وقتی من این انرژی را میچرخانم و با بخشش، خرج خودم میکنم، این چرخه ادامه مییابد؛ مثال آن را در چشمههای جوشان و رودهای خروشان داشتیم که وقتی ادامه مییابد باعث تجلی میشود؛ آن اختلافپتانسیل به وجود میآید و در ادامهاش از دلسنگها به بیرون میریزد. درک این شاید مشکل باشد ولی کمکم به این نتیجه میرسم و فکر میکنم که بزرگترین مشکل من این است که دارم مقداری محتاط عمل میکنم و خیلی فکر دنیا را میکنم که آینده چه خواهد شد، البته بیگدار به آب زدن هم درست نیست اما مقداری دل به دریا زدن باعث میشود که من حال بهتری داشته باشم.
مشارکت جمعی از اعضاء لژیون سردار نمایندگی:
سلام دوستان حامد هستم مسافر:
تشکر میکنم از استاد سردار و آقای مهندس که اذن آن صادرشده است که در این لژیون بتوانم حضورداشته باشم و خدمت کنم. اینکه تشکر میکنم بهرسم لژیون سردار است؛ دیدبان لژیون سردار آقای زرکش میگویند این تشکر را بهصورت کلامی قبل از مشارکت بهتر است که دوستان انجام دهند. دستور جلسه راجع به ثروت است. برای شخص من ثروت بدون اغراق بگویم کنگره ۶۰ و آقای مهندس است زیرا اگر آقای مهندس کنگره ۶۰ را پایه گزاری نمیکردند، اصلاً من حامد اینجا ننشسته بودم و این حال را نداشتم که بتوانم در این مقطع مشارکت کنم.
من اعتقاددارم که هر پرداختی که در لژیون سردار دارم، برای حال خوب خودم است. هر چه در کنگره جلوتر میآیم، متوجه میشوم با هر پرداختی که من انجام میدهم، حالم هم بهتر میشود. وقتی فکر میکنم میبینم که موانعی که من در زنگی پشت سر میگذارم به خاطر انرژیای است که لژیون سردار به من میدهد. یکی از مهمترین ثروتها برای من خط خمر یا سیستم شبه افیونی من است که با متد DST بازسازی میشود. در کتاب چهارده وادی میگوید که عشق، عقل و ایمان بهواسطه خط خمر شکل میگیرد. تا زمانی که سیستم شبه افیونی من درست نباشد من هرچقدر هم پول داشته باشم، اصلاً از آن لذتی نمیتوانم ببرم.
سلام دوستان وحید هستم مسافر:
من فکر میکنم که کنگره به یک مقطعی رسیده که همه این را درک کردیم که هدف اصلی، بازسازی افکار و اندیشه انسانها است. درست است که درمان اعتیاد هدف اصلی کنگره هست ولی ما اینجا در ادامه انسان تحویل میدهیم و آدم متعادل تحویل میگیریم. در زنگی هیچکس تغییر ایجاد نمیشود مگر باواسطه آموزش دیدن است که این اتفاق میافتد. در ان.جی.او های مختلف دیدهایم که حتی شخص با داروی مناسب اعتیاد خود را درمان میکند ولی اگر تحت آموزش نباشد، به یک انسان متعادل تبدیل نمیشود.
در لژیون سردار به من یاد داده میشود که ثروت چه هست؟ ثروت، مال من میتواند باشد یا حال خوش من میتواند باشد. به قول آقای مهندس که میگویند ما آموزش میگیریم و آموزش میدهیم که زندگی کردن را یاد بگیریم؛ بزرگترین لطفی که کنگره برای من انجام داد بعد از درمان اعتیاد، این بود که من بفهمم در زندگی در چه مقطعی قرار دارم و مبدأ من در هرجایی از زندگیام برایم مشخص باشد. ثروت چیزی است که من بهواسطه آن بتوانم زندگی کنم و به حال خوش برسم. بزرگترین نقطه مثبت که من در لژیون سردار به زندگیام برگشت که اولاً برکت بود و سپس یاد گرفتم که این انتقال انرژی باید اتفاق بیافتد زیرا که یک ظرفی اگر بیشازحد پر شود سرازیر میشود که سرازیری آن مانند حال بد در زندگی من است و مانند کسی که مدام در حال جمعکردن است ولی خرج کردن آن را بلد نیست.
سلام دوستان اکبر هستم مسافر:
ثروت به نظر من، تنها مادی نمیتواند باشد. ما خیلی چیزها را داریم که نمیبینیم ولی اگر صفرهای حسابمان بالا برود، چرا آن اولین چیزی است که میبینیم اما چیزهایی هستند که در دسترس من هستند و خداوند آنها را به من لطف کرده است و من کمتر به آنها توجه میکنم مانند همسر خوب، فرزند خوب، فامیل خوب، دوست خوب و غیره. اینها ثروتهایی هستند که خداوند در قسمت ما گذاشته است و من خودم درباره آنها ناشکر بودهام. همانطور که گفته شد ثروت، یک نوع انرژی است که با جابهجایی آن اتفاقی که باید بیافتد، میافتد اما دانایی هم باید به همراه آن باشد. زمانی که من مصرفکننده بودم، قدر استفاده از آن مال را نداشتم و نتوانستم از آن چیزی که به لطف خدا و با دستهای خودم درآورده بودم، درست استفاده کنم.
من هنگامیکه در سفر اول بودم، مهندس به من اجازه مشارکت مالی را نداد و ابتدا متوجه نشدم که علت آنچه بود. من از بچگی کاسب بودم و پول درمیآوردم ولی هیچوقت از آن چیزی که درمیآوردم و خرج میکردم، لذت نمیبردم. موقع لذت بردن در من ایجاد شد که به رهایی رسیدم. وقتی کسی در بطن کار کنگره قرار میگیرد، هدفش جز خیرخواهی برای مردم چیز دیگری نیست و هدف او جز دردی را از روی دردمندان برداشتن، چیز دیگری نیست. امروزه اینهمه پولی که در کنگره جاری است، برای هر یکریالی هم کنگره برنامه دارد ولی قدیمها اینطور نبود. وقتی کنگره میخواست آزمایش علمی انجام بدهد، پول نداشت. همینکه بچهها به رهایی رسیدند و دانایی کسب کردند، متوجه شدند که اگر بخواهند هزینه کنند، کجا بهتر ازاینجا؟ کنگرهای که برای من هزینه کرده است که من کارتون خواب، به رهایی برسم.
سلام دوستان روزبه هستم یک مسافر:
این اتفاق بسیار خوبی است که من بتوانم یک درسی از حضوری که اینجا دارم برده باشم. آن لحظهای که من فکر میکنم دشوار است آنقدر که من فکر میکردم دشوار نبود و این فکر من است که دشواری را به وجود میآورد. شیطان شمارا از فقر و تنگدستی میترساند یعنی آدم با بخشش، چیزی از دست نمیدهد ولی شیطان انسان را از فقیر شدن میترساند که یکوقت بخشش نکند که فقیر بشود. در سی دی تشنگی مهندس میگوید، تشنگی را بجویید دنبال آب نباشید و به کم هم راضی نباشید. خیلی از پروژههایی را که در ذهنم حذف کرده بودم که انجام ندهم، پس از شنیدن سی دی تشنگی آنها را به برنامههایم برگرداندم، حتی با قوای بیشتر.
در سی دی ابروباد میگوید که لازم نیست آنقدر به فکر آینده باشی، سی سال است مشغول کار کردنی که به حقوق بازنشستگی برسی ولی شاید اصلاً به بازنشستگی هم نرسی. این نیروی بازدارنده است که به من القا میکند که بترسم برای آینده و آن کاری را که صلاحم است انجام ندهم. الآن کنگره ۶۰ صد و پنجاههزار نفر کارت عضویت دارند که میشود تقریباً بیست صدم جمعت ایران. اگر این پنجاههزار نفر بشوند دو میلیون نفر، یعنی دو درصد جمعیت جامعه ما، ازاینرو به آن رو میشود. آیا کسی که کنگرهای است، سیگارش را بیرون میاندازد؟ آیا طوری پارک میکند که ماشین کنار او نتواند بیاید بیرون؟ آیا میرود جنایت انجام بدهد؟ بههیچوجه و اکنون فرض کنید که دو درصد جامعه از این جنس باشد. کسی اگر بخواهد به این نیت که این جمعیت صد و پنجاههزارنفری را به دو میلیون برساند، هرچقدر ثروت جمع کند و مالاندوزی کند بازهم کم است چون تأثیری که خواهد گذاشت فراتر از همه اینهاست.
تایپ: مسافر امیرعلی و همسفر علی
ویرایش، تنظیم و ارسال: مسافر محسن
نمایندگی ارتش
- تعداد بازدید از این مطلب :
808