ما همه هستیم و هستی است با همه هستی نیستیم پیدای ناپیدایم، این پیام ۸ ماه قبل از سفر DST جناب مهندس دژاکام به ایشان گفته شده است.
هستی و نیستی دو مسئله مهم هستند اصلاً ما چیزی به نام نیستی نداریم و نمیتوانیم پیدا کنیم چون اصلاً نمیتوانیم تصورش را بکنیم، آیا خارج از جهان و کهکشان را میتوانید تصور کنید؟
جایی که خلأ هست واقعاً میشود تصور کنید، نیستی اصلاً نیست بر مبنای دیدگاه ما کسانی که میمیرند اینجا نیستند جای دیگری هستند از یک حلقه به حلقه دیگری از یک مکان به مکان دیگر.
چیزی به نام مرگ وجود ندارد از یکشکل به شکل دیگری میرویم اما با مرگ و تولد بین هستی و نیستی دو سفر میکنیم با تولد از نیستی و هستی و با مرگ از هستی به نیستی.
در قرآن کتاب آسمانی مارک در ابتدا آمده است الف لام میم ذالک الکتاب لاریب فیه هدی للمتقین.
الف لامیم نگهبان حروف مقطعه است، نگهبان سورههاست در سوره بقره تمام الفبا را جمع کنیم مضربی از عدد ۱۹ هست بسمالله الرحمن الرحیم از ۱۹ حرف تشکیل شده است، تمامی الفبا را بر ۱۹ تقسیم کنید عدد صحیح است، تمام میمها را هم تقسیم کنیم عدد صحیح به دست میآید که مسئله بسیار مهمی است که این کار، کار انسان نیست کار خداوند است که این شمارش و روند را یک فرد مصری در دهه هفتاد بهوسیله کامپیوتر کشف کرده است.
تمام سورههایی که با الف لامیم شروع میشوند به هم مربوط هستند و در مورد یک موضوع صحبت میکنند.
سورههایی که با لامیم شروع میشوند موضوع آنها یکی است. آن کتاب یعنی چه؟
ذالک الکتاب یعنی قانون، آن زمان که قانون نبوده است، در قرآن قوانین نوشته شده است که ازروی آن اجرا شود.
برای مثال دررابطهبا قصاص دررابطه با روزه، حال به این فکر میکنیم که کتاب یا قانون برای هدایت چه کسانی آمده است؟
برای هدایت متقیان کسانی که صادق باشند و در صراط مستقیم گام بردارند و کسانی که به غیب اعتقاد داشته باشند.
کسانی که توسط قرآن هدایت میشوند اولین نکتهای که دارند این است که اعتقاد به غیب یعنی به نیستی داشته باشند، پس کتاب و قوانین همه را هدایت نمیکند، این کتاب برای معتقدها به نیستی است این رکن مهمی است.
انفاق هم جزء مهمی از این است یعنی کسانی که همه چیز را برای خود و خویشان خود میخواهند نمیتوانند در مسیر قرار گیرند .
حال شاگرد از استاد سؤال میکند چگونه نیروی خفته را بیدار کنم؟
شرط رسیدن به آرامش و آسایش چیست؟
استاد ضعیف جواب میدهد و مثال قهوهخانههای قدیم را میزند که چگونه بوده است و چگونه شده است.
میخواهد بگوید کسانی که راه حق میرفتند و صراط مستقیم تغییر کردند استاد میخواهد شاگرد را بیدار کند تمثیل قهوهخانه را که از چه حالتی به چه حالتی تبدیل شدند و مرکز افیون شدهاند و به او میگوید،
باید از ضد ارزشها پرهیز کنید اگر میخواهی نیروی خفته را بیدار کنید دروغ گفتن، غیبت کردن تجسس کردن، بدخواه دیگران بودن، خیلی کارها را نباید بکنی. ذهنت را پاککن، ذهنت را از حسادت و چشم و هم چشمی و بدخواهی و غیبت کردن و تمسخر غیره پاککن.
اگر بخواهیم آرامش و آسایش داشته باشیم نیروهای خفته را بیدار کنیم باید از درس ششها بپرهیزیم.
استاد میگوید؛ جوابتان را در لا بلای حرفههایم بجویید. انسانهای عادی هر عیب و ایرادی از کسی ببینند، همان لحظه اعلام میکنند، ولی اولیا خدا صدها اشکال را میبینند و در لفافه میگویند، آن هم غیرمستقیم،
خود را بیابید و در راه الله جان ببازید.
جناب مهندس دژاکام میفرمایند؛ باید خودمان حرکت کنیم، خودمان از خواب بیدار شویم شاید بیرون کمکی بشویم ولی اصل این است که خودمان از خواب بیدار شویم.
از بیداری تا هوشیاری راهی نیست، قطعاً بعد از بیداری هوشیار خواهیم شد روزی خواهد رسید که هیچ نفسی بار هیچ نفسی را برنمیدارد، ما همه چیز را به قیامت ختم کردیم، ولی الان هم هست، یکنفسی که الان معتاد است چه کسی میتواند اعتیاد را از او بگیرد، یا کسی که سرطان دارد چه کسی درد و رنج بیماری او را میکشد فقط خودش.
یومالفصل فقط مال قیامت نیست الان هم داریم، نوزادی که متولد میشود یومالفصل اوست که از آن جهان به این جهان میآید، یا سیبی که از درخت کنده میشود یا کسی که ازدواج میکند یومالفصل مجردی اوست، پس همهجا وجود دارد
یومالحساب برای امروز هم هست فقط قیامت نیست، وقتی چک را میکشیم و پولی در حساب نداریم امروز که باید وصول شود و پولی در حساب نیست یومالحساب آن چک است.
الله سریع الحساب یعنی خدا همین دنیا هم هر روز حساب ما را رسیدگی میکند.
استاد میگوید؛ من تمام درونیات تو را شنیدم و امیدوارم که تو به احیا برسی و دومرتبه و آزادی خود را به دست آوری و بیدار شوی.
شما خودت رو باید درست کنی، این افکار و اندیشه تو بوده است که تو را افسرده و گوشهگیر و وسواسی کرده با هیچ قرص و داروی نمیتوانید درست کنید جز اینکه گیج و منگ شوی.
شاگرد میگوید؛ ایکاش بیپرده سخن میگفتید.
استاد میفرماید؛ از پرده برون آی که پرده پوسیده است.
یک سری افکار و عقاید و اعتقادات پوسیده است که آنها را باید دور بریزید، اگر کاری را با تمام وجود بخواهید انجام دهید سختترین کارهای دنیا هم باشد، آن را بهآسانی انجام میدهیم، زیرا آن کار را دوست داشتهایم، ولی اگر که آن کار را دوست نداشته باشیم سخت بد است.
جناب مهندس میفرمایند؛ ما میتوانیم با تفکراتمان سختترین مسائل را آسان کنیم.
در تمام هستی و نیستی تنها چیزی که بقا دارد پیوند محبت است و خیلی مهم است که یک روز به این برسیم هستی وجود دارد با تمام هستی ولی گاهی اوقات نیستیم و پیدای ناپیدا هستیم، یعنی وقتی مردیم آنجا زندهایم ولی دیگر اینجا نیستیم.
وقتی میمیریم میرویم ولی با تمام هستی هستیم، یعنی جان با ما میآید وقتی به معاد و آخرت و جهان غیب اعتقاد داشته باشید در حیرت خواهید بود، عجیب نیست اینهمه هستی و نیستی ما از این روزگار، آنچه هست در عالمی هست که نه من به آن دست دارم نه تو. آنچه عوالم را به هم ارتباط میدهد حس برون من و توست.
پنج حسی از برون میسور او پنج حسی از درون مأمور او، ده حس است و هفت اندام و دگر آن چه اندر گفت ناید میشمر.
فرق بین عرفاً و بقیه حس برون آنهاست یعنی با حسهای ظاهری نمیتوانیم در ارتباط با قیامت و وحی صحبت کنیم چون قابلدرک نیست و این حس برون یکی از مهمترین شرایط اعتقاد به عالم غیب است. شما باید به کسی حس دوست داشتن داشته باشید تا به او وصل شوید حالا این حس عاشق و معشوق میتواند باشد، احساس الهی به خداوند باشد، احساس شیطانی به شیطان باشد آنچه هست احساس است.
جناب مهندس میفرمایند احساس ما به کسی هم نه آغاز دارد و نه پایانی شاید احساس برای روز الست باشد. محبت آغاز و پایانی ندارد حالا چه حس خوب چه حس بد برای همین گفته میشود انتقام نگیرید چون بازهم ادامه خواهد داشت و انتقام خواهند گرفت و بازی ادامهدار میشود.
برای شما که در کشور که هستید توصیه دارم برای اینکه در بعد مادی در زمین توفیق حاصل کنید باید با انسانها انسانی رفتار کنید و با احمقها مثل خودشان نه بلکه با احمقها کاری نداشته باشید و به روی خودتان نیاورید پاسخشان را ندهید، یعنی در شهر یکچشمها یکی از چشمتان را ببندید تا تجربه اگر خوب انجام شود یکبار کافی است اما اگر درست انجام نشود صدبار هم کافی نیست، اگر درمان شما خوب و درست باشد یکبار هم کافی است ولی اگر سقوط آزاد باشد صدها بار هم کافی نیست.
هرکدام از ما که به این جهان آمدهایم برای یک مسئله خاص و رسالتی مهم ولی یادمان نیست و باید کاری را انجام دهیم که به رشد و ارتقاء ما کمک کند.
چیزی که دررابطهبا آن برای شما صحبت میکنم جهان هستی و نیستی است ما چیزی به نام نیستی نداریم، نیست که خودش هستی است ولی به گونه و شکل دیگری.
درک ما از جهان هستی با پنج حس بینایی، شنوایی، چشایی، لامسه و بویایی است اینها محدودیت دارند و وقتی از محدود خارج شوند قابل دیدن نیستند، رنگ مادونقرمز را نمیتوانیم بدون عینک ببینیم، نیستی هم مثل مادونقرمز است و فقط افراد خاصی آن را میبینند.
کتاب آسمانی ما کسانی را هدایت میکند که این قوانین را رعایت کنند؛
۱- جزء متقیان باشند ۲- به غیب اعتقاد داشته باشند ۳- انفاق نمایند و باقی چیزها پس نیستی جزء پایههای اصلی ماست.
تایپ: همسفر امینه (لژیون چهارم)
ویرایش: همسفر حمیده (مسئول سایت)
ارسال: همسفر اعظم (مرزبان خبری)
همسفران نمایندگی ارتش
- تعداد بازدید از این مطلب :
2638