صحبتهایی كه در كنگره آموزش داده میشود براي اين كه قابلدرک و لمس باشد ما بايد الفباي آن را بلد باشيم.يكي از مهمترین كاربردهاي جهانبینی اين است كه الفباي يك زبان را براي ما میشکافد.در واقع علم پيچيده نيست معلم بايد مطالب را درست آموزش دهد و درست جا بی اندازد. علم مانند يك بناي عظيم است و قوانيني دارد كه مثل پايه و فندانسيون است،كه اگر درست گذاشته شود میتوان 100 ساختمان ديگر روي آن ساخت. براي درك موضوع نياز به ابزارهايي است و ما مدل هايي را در جهانبینی ارائه میدهیم.و از تصاوير نيز استفاده میکنیم تصاوير شبیهسازی را در ما ايجاد میکند .براي مثال از مدل نفس استفاده میکنیم .ما شهري را در نظر میگیریم كه همه نوع انساني در آن زندگي میکنند .انسانهای خردمند ،فرزانه ،هنرمند و..........
كه همان خواستههای معقول نفس هستند و آدمهای شرور،دزد،جنایتکار و...... كه خواستههای نامعقول انسان به شمار میآیند.علم جهانبینی براي همه انسانها مانند طناب محكم و قوي ،كليدي و لازم است.اعتياد باعث میشود انسان حسهای خوب خودش را از دست داده و حسهای بد را دريافت نمايد و با اين حساب قدرت و توانايي كه در وجودش بوده را از دست داده و ناتواني به سراغش میآید.دانش جهانبینی به انسان كمك میکند تا اين نيروها را بشناسد و اين كه بداند در درونش چه اتفاقهایی در حال رخ دادن هستند.كه اگر بداند از كجا ضربه میخورد میتواند به خودش كمك كند.
افزايش دانايي به انسان كمك میکند تا نيروي از دست رفته را به دست آورد .تا يك پنجم دانايي اضافه نشود فرد نمیتواند موادش را كم كند .در واقع به ميزان كم كردن مواد بايد افزايش دانايي نيز داشته باشيم .بنابراین كم كردن مواد به تنهايي كافي نيست.
گاهي عواملي وجود دارند كه مانع حركت در انسان میشود.
در جهانبینی 2 قوانين بازي مطرح میشود.براي مثال هر بازي ،قوانيني دارد كه دانستن اين قوانين بازي را لذتبخش ترميكند و در زندگي انسان ،خداوند قوانيني را در كتاب آسماني براي ما انسانها آورده است تا با دانستن و عمل به آنها زندگي راحتي داشته باشيم و از زندگي لذت ببريم .حال تخطي كردن و نادیده گرفتن آنها برابر است با ايجاد مشكل براي خود و ديگران.بنابراین اولين قدم در جهانبینی فراگیری قوانين است.زيرا با ندانستن قوانين دچار مشكلاتي میشویم مثلاً :به نظر میرسد همه جا همه بد هستند در صورتي كه اين بازتاب، بلد نبودن من است.استاد امين ميگويند: با فراگيري قوانين و تغيير نگاهي كه در من به وجود آمد تمام كساني كه من با آنها مشكل پیداکرده بودم ، تبديل شدند به حاميان و نيروهاي كمكي براي من و داستان کاملاً عوض شد چون من قوانين زندگي را ياد گرفتم.
و در ادامه میرسیم به نيروهاي بازدارنده و منفي و تخريبي.
بر اساس درجه تكاملي انسان نقش اين نيروها متفاوت میشود.
-نقش بازدارندگی دارند
- نقش مخرب دارند
-نقش مكمل دارند
در اين حمله انسان 2 راه دارد يا میتواند شمشير را از رو ببندد و وارد جنگ شود و راه ديگر اين كه با انديشه و آگاهي راه حل مناسبي پيدا كند.كه جهش و رشد انسان با حل كردن مسائل است.پس تكامل بدون نيروهاي بازدارنده غیرممکن است.
ابزارهايي كه كنگره در اختيار ما میگذارد و هر كدام از ما به اندازه ظرفيت خود از اين مطالب برداشت داريم . ما همه مسافريم اين مطالب براي فردي حكم ماشين و براي ديگري حكم هواپیما دارد .سفر با ماشين پيچ و خمهای راه و طولاني بودن را به همراه دارد و سفر با هواپیما مسلماً سفر را لذتبخش تر و سريع تر میکند .
حسهای بد ، سالها در انسان ذخیرهشده و ترس ناامیدی ومنيت را در انسان ايجاد میکند.به همين دليل اعتياد بااراده درمان نمیشود عادات بد و ناپسند را بايد ذرهذره كم رنگ و ريشه كن كرد. براي مثال : در كوه نيروي مقاوم وجود دارد و شما نمیتوانید كوه را جابجا كنيد اما با بيل مكانيكي و ذرهذره ظرف 2 يا 4 سال میتوان يك كوه را از جايش برداشت. ساختارهای منفي مثل مافيا هستند براي رشد و توسعه خود از هر ابزاري استفاده میکنند يعني از جهل و ناآگاهی خودمان.حال يك ساختار مافيايي از چه به وجود میآید؟ از خواستههای نامعقول ما .ساختار را نمیتوان تغيير داد ،مگر اين كه خواسته تغيير كند. تا زماني كه خواسته بدن الكل است نياز هم هست اگر نياز را تغيير دهيم خودبهخود مسئله حل میشود.كار DST همين است كه نياز به الكل و حشيش و امفتامين را در انسان تغيير میدهد،با توليد در سيستم بيوشيمي بدن خودمان.
حتي نياز ميتونه قدرت،پول،پرخوري و........باشد.در واقع كسي كه زور گو هست و نياز به قدرت دارد اگر به اين فرد توجه و محبت شود ، ساختار منفي در وي کمکم محو و از بين میرود.
ظرفيت:مثال استخر انرژي را ميزند و ظرفیت و دانايي انسان را به تصوير میکشد.اين كه هر اندازه انسان ظرفيتش بزرگتر باشد استخرش هم بزرگتر است. در استخر آلوده و پر از لجن اگر يك تريلي لاستيك بی اندازی ديده نمیشود اما در استخر تميز اگر يك برگ به افتد جلب توجه میکند.انسان هم اگر حسهایش پالايش شده باشد و حسهای لطيف داشته باشد کوچکترین آلودگي را متوجه میشود. بعضي از افراد ظرف بزرگي دارند اما انرژي كمي دارند اين افراد دانايي دارند اما توان انجام ندارند و كاري از آنها بر نمیآید و عدهای ظرف كوچك دارند با انرژي بالا . يعني دانايي ندارند در عوض توان انجام كار را دارند و به علت عدم دانايي به خود و ديگران آسيب وارد میکنند.
معادل عمل كرد:شما مسيري را طي میکنید و يك انرژي هم صرف مینمایید.اگر اين مسير خوب باشد اما حس بد باشد حاصل آن انرژي مطلوب و خوبي نخواهد بود كه در شما ذخيره میشود.مثلاً پولي را از راه دزدي به دست آوريد و در راه مدرسهسازی خرج كنيد.طبق معادل عمل كرد انرژي منفي در شما ذخيره میشود.
كار نيروهاي منفي آلوده كردن حس انسان است.اگر شما میخواهید شهري را فلج كنيد كافي است آب آنجا را آلوده كنيد ديگر نيازي به بمبگذاری و بستن راه نيست. اگر حس شما آلوده شود نيروي بازدارنده به هدف خودش رسيده چون حس همان نيرو است.حس اولين شروع بكار گيري عقل است.با آلوده شدن حس در كار عقل اختلال ایجادشده و فرمان غلط صادر مینماید.
كل جهانبینی روي مسئله دانايي وش شناخت حسها و اين كه چگونه انسان میتواند تشخيص دهد و حسهای خود را پالايش كند.اگر اين قضيه خوب پيش برود انسان نجات پيدا میکند و میتواند به راحتي مسائل خود را حل نمايد.
منبع : وبلاگ همسفرمهتاب
- تعداد بازدید از این مطلب :
44787