هر انسانی در مسیر زندگی ترسهای بسیاری را تجربه میکند.مانند ترس از امتحان،ترس از موفق نشدن،ترس از دست دادن رابطه عاطفی.اصولاً مقوله ترس درعینحال که حس بدی است در صورت ریشهدار شدن و قدرت پیدا کردن انسان را فلج میکندوتوان حرکت را از او میگیرد چون تفکر تحت تأثیر آن قرار میگیرد و حرکتهایی که انجام میدهد باعث بیشتر شدن ترس میشودویا ترس را تشدید میکند.
مانند کوهنوردی که در حال سقوط از کوه است ولی به جای آنکه طنابش را محکم کند فکر افتادن و سقوط باعث میشود طناب را از دست بدهد و این باعث افزایش ترس میشود.
یا مثل شخصی که ترس از اجرای کنسرت داردوبا کوک کردن ساز سعی میکند با ترس خود مقابله کند ولی این دستکاری ساز کار را بدتر میکند و باعث میشود کوک ساز در برود.اگر قبل از آن کار ،خودش خراب میزد یک مسئله بود ولی حالا با در رفتن کوک و تنظیم نبودن ساز کاری کرد که اگر خودش هم خوب بزند ساز خراب شده و مشکل دو چندان میشود.ترسهای انسان همان درس های انسان هستند.ترس همیشه بد نیست.ترس گاهی باعث حفظ جان یا وضعیت میشود.ترس را میتوان به دو بخش تقسیم کرد:
-
ترس بازدارنده : ترس بازدارنده نقش تخریب دارد و باعث عدم کارایی در انسان میشود
-
ترس نگهدارنده : ترس نگهدارنده موجب حفظ و ایمنی انسان میشود
فردی که از عبور کردن از عرض یک اتوبان که اتومبیلها با سرعت در حال حرکت هستند میترسد ، چنین ترسی برای حفظ جان انسان بسیار مهم و حیاتی است.
در ترس نگهدارنده خشم تحت فرمان انسان است و با نفرت فرق میکند و در ترس بازدارنده از جنس نفرت است.
ترس برای حفظ جان خوب است مثل کسی که از عقرب میترسد ولی کسی که نسبت به زهر عقرب دانایی ندارد از آن نمیترسد مانند کودکان.
ترس چگونه به وجود میآید؟
ترس در انسان زمانی به وجود میآید که فعل و کاری در شرف انجام شدن است مثل امتحان و یا مسابقه. البته شاید هم هیچ اتفاقی نباشد ولی این ترس را در وجودتان داشته باشید.ترس در صور پنهان اتفاق میافتد و زمانی ظاهر میشود که حس قوی باشد.ترس در مقابل وقایع و افعال و انجام کارها صورت میگیرد اما اینکه چه چیز انسان را در مقابل کارها توانمند میسازد کمک زیادی به شناخت ترس میکند.
برای اینکه انسان بتواند فعل و یا کاری را انجام دهد باید توان و پتانسیل آن کار را داشته باشد. مانند ورزشکاری که میخواهد پرش از مانع را انجام دهد باید پتانسیل و نیروی پریدن را داشته باشد. اما اینکه چیزی در وجود انسان باشد و تحت اختیار و تحت امرش هم باشد ، دو مقوله متفاوت است ممکن است در شخص نیرو وجود داشته باشد ولی تحت فرمانش نباشد.مانند شخصی که در موقعی که حالش خوب است خوب او از میخواند و در شرایط بد ،بد او از میخواند. خیلی وقتها اتفاق میافتد در زمان تیراندازی فرد در تنهایی خود رکوردهای خوبی می زند اما در هنگام مسابقه رکوردی می زند که هم ردیف یک آماتور است . در اینجا چه اتفاقی افتاده است ؟ این نشان میدهد نیرو درون شخص وجود دارد ولی تحت اختیار و تحت فرمان نیست.
در هنگام انجام فعل یک نیروی درونی وجود دارد و یک نیروی بیرونی و هیچکدام از این نیروها قابل حذف نیستند اگر نیروی درونی تحت اختیار و فرمان انسان باشد بر نیروی بیرونی غلبه میکند و انسان قادر به انجام فعل و کار میباشد و در این شرایط چیزی به عنوان ترس به وجود نمیآید.مانند اینکه شخصی در اختیار ما هست و تا او را صدا میزنیم ظاهر میشود و فعلی را که میخواهیم انجام میدهد. گاهی نیز یا هست و یا نیست یا وجود دارد و یا اصلاً نیست . در اینچنین شرایطی ترس ظاهر میشود.
بنابراین مکانیزم ترس به این صورت است که باید نیرویی در انسان وجود داشته باشد که این نیرو به صورت ناقص در اختیار انسان باشد اگر چنین وضعیتی بود ترس ظاهر میشود.
حال اگر بخواهیم بیشتر بررسی کنیم به مقوله شرک برخورد میکنیم. تعریف شرک این است که انسان به دلیل زیر پا گذاشتن یکسری از دستورات و یا فرامین خداوند دامنه اختیاراتش محدودشده و یا در آن بخش از آفرینش خداوند که در اختیار انسان قرارگرفته شریک قرار داده میشود .
مانند اینکه در یک شرکت سه رئیس وجود دارد . سهم دو رئیس هر کدام 30 درصد است و سهم یک رئیس 40 درصد . اگر در این شرکت تصمیمی گرفته شود ، باید دو عضو با یکدیگر متفقالقول باشند . اگر آنها با رئیسی که سهمش بیشتر است هم نظر نباشد ، هر چقدر هم آن رئیس تلاش کند نمیتواند حق انتخاب داشته باشد چون جمع آراء و سهم دو رئیس دیگر از او بیشتر است و فعل آنها به انجام میرسد و تحت این شرایط است که ترس به وجود میاید . پس ترس یکی از نتایج مستقیم با مسئله شرک میباشد که در انسان ظاهر میشود.
البته حالتی نیز وجود دارد که در انسان نیرویی وجود ندارد مثل رسیدن به مانع دو متری چون در حالت خوب دو متر می پری بنابراین در این هنگام ترسی ظاهر نمیشود ولی در برخورد با مانع دونیم متری ترس ظاهر میگرددو اینجا مشارکت به وجود میاید. جایی هم هست که ما اصلاً پایی نداریم که بپریم . یعنی توان این کار را نداریم و خود را در رقابت هم قرار نمیدهیم . کسی که پا ندارد ، هیچوقت در مسابقات دو نامنویسی نمیکند ولی اگر در شرایطی قرار گیرد که مجبور باشد بدود ، در او نیز ترس به وجود میاید . ولی کار اصلی ما در بازپسگیری نیروها است . ترسها جلوی رشد انسان را میگیرند
گاهی اوقات این حسها به اندازهای ناراحت کننده است که انسان را از انجام کارهایی که عاشق آنها هست منصرف میکند .چون دیگر نمیخواهد بترسد مانند خماری و یا سقوط آزاد که سخت است و ترس زیادی دارد.
در اعتیاد بخش زیادی از نیروها دزدیده میشود و وقتی که مواد هست آن نیروها فرمان را میگیرند ولی وقتی مواد قطع شد آنها دیگر فرمان نمیبرند . وقتی شخصی سقوط آزاد می رود ، این خارج شدن نیروها از کنترل انسان ترس خیلی عجیبی را در فرد ایجاد میکند که به آن میگوییم ترس خماری و شاید یکی از بزرگترین ترسهای دنیا باشد زیرا هم دامنهاش خیلی زیاد است و هم زمانش پس برای اینکه بتوانیم از ترس خارج شویم باید سهم از دست رفتهمان را پس بگیریم و این یک مبارزه است .
برای خروج از ترس ممکن است شخص بیخیال موضوع شود و از آن صرفنظر کند که با این کار ترس از بین نمیرود زیرا به محض اینکه با آن رویداد روبه رو شود آن ترس ظاهر میشود شاید هنگام او از خواندن بترسید و از او از خواندن بگذرید . در این حالت دیگر ترس ظاهر نمیشود ولی بعد از چند سال به محض آنکه بخواهید دوباره آغاز کنید ، در یک چشم به هم زدن دوباره ترس آشکار میگردد . ولی باید بدانید تکامل انسان در روبرو شدن با این ترسها است .
اگر انسان نیروهای درونی خودش را پس نگیرد هیچگاه به آرامش نمیرسد یعنی اگر آرامش دارد به خاطر این است که از خیلی کارها و آموزشها و پیشرفتها و خواستههای معقول خود چشمپوشی کرده است و این آرامش به درد نمیخورد چون درون فرد را دچار فرسایش میکند .
مواجه با ترس:
ترس تنها وجود ندارد. ترس نیروی بازدارندهای است که انسان را از تعادل خارج میکند و نیروی خشم و نفرت تعادل نسبی را به وجود میآورد.هر انسانی که ترس دارد خشم و نفرت هم دارد یعنی از روبه رو شدن با بعضی مسائل خشمگین میشود . ترس محرومیت نیز به وجود میآورد. مثل ترس از مشارکت در جلسات ، فردی که اصلاً مشارکت نمیکند و از آن فرار میکند در واقع از خیلی چیزها محروم میشود و این محرومیت باعث میشود خشم در وجودش به وجود بیاید .
انسانی که میترسد همیشه خشمگین هم خواهد بود و این بستگی به شرایط دارد که کدام یک ظاهر شوند ، خشم و یا ترس . وقتی انسان میترسد و فرار میکند عصبانی تر شده و خشمگین تر میشود وقتی که خشمگین میشود و به خشم خود جواب مثبت میدهد و در جهت آن حرکت میکند در واقع به ترس خود جواب میدهد و این دو همدیگر را کامل میکنند بعضی نیروها در وجود انسان به صورت نیروی مکمل عمل میکنند یعنی وقتی به ترس جواب میدهید خشم هم همزمان شروع به رشد میکند .
کلید ترس در خود ترس نیست بلکه در خشم است . اینکه میگویند چرا میترسی ؟ این مسئله که ترس ندارد ، کلید آن در خشم است . اگر کسی میخواهد ترس خود را از بین ببرد ، باید ببیند خشم مکملش چیست ؟ وقتی خشم در وجود فرد به وجود آمد و آن را پاسخ نداد و در جهت آن حرکت نکرد یک بخشی از قدرت و نیروهای ترس را در وجودش کاهش میدهد چون همان طور که به خشم پاسخ نمیدهد یک بخش از نیرویی که از فرمانش خارجشده دوباره تحت فرمانش قرار میگیرد
برای این که نیروهای خود را تحت فرمان قرار دهیم باید مراحلی را طی کنیم و با ذکر و تعریف و مراقبه درست نمیشود چون یک ویژگی در انسان طی یک فرایندی به وجود میاید و برای اینکه این فرایند دوباره بازگردد و به آن نقطه تعادلش برسد باید دقیقاً همان مراحل را طی کند و با هیچ تغییر دیگری درست نمیشود . به عنوان مثال ترس از امتحان با ورزش درست نمیشود باید خشم از موفقیت دوست خود را از بین ببریم تا ترس از بین برود و با جابجا کردن دو فعل امکان ندارد ترس از بین برود.
زمانی که نیروهای از فرمان خارجشده دوباره تحت فرمان قرار گیرند نتیجه واقعاً شگفتانگیز میشود و احساس میکنید تکهای از وجودتان که جدا شده بود ، دوباره باز گشته است . کسی که فرمانبرداری میکند دیری نمیکشد که به یک فرمانده خوب تبدیل میشود. در مسئله بازگرداندن ترس ، انسان باید فرمانبردار خوبی باشد . فرمانبرداری خوب از آن فرمانها و انتخابات درست باشد یعنی یک دسته انتخاب را باید در طول مسیر انجام دهد و با هر انتخاب درستی که انجام میدهد مسیر بعدی را تعیین کند مثلاً اگر ترس از فلان کار داریم باید با آن روبرو شویم و خشم مربوط به آن را پیدا کنیم و جهانبینی مربوط به آن را یاد بگیریم در آن هنگام قدم بعدی خودش را نشان میدهد نیرویی که تحت فرمان انسان نبود کاملاً به انسان برگردانده میشود و کلید شهر وجودی را به انسان میدهد آدمهایی که به شجاعت و درجات خیلی بالایی میرسند کسانی نیستد که یک استعداد یا ویژگی مادرزادی داشتند یا راحت به جلو رفتهاند شجاعترین انسان کسی است که بیشترین ترس را در خود تجربه کرده است و غیر از این امکانپذیر نیست . آن شخص این ترسها را در وجود خود پیداکرده و آن را درست میکند تا به نقطهای میرسد که ترسها یکییکی از بین می رود و کار درست انجام میشود و اثرات را احساس میکند.
بنابراین برای اینکه ترس را از بین ببریم باید جهانبینی را یاد بگیریم و خشم و نفرت را شناسایی کنیم. برایتان پیشآمده در مواقع دعوا کردن و یا یکسری مواقع دیگر خشم خیلی زیادی به وجود میاید و شما با مشت زدن به دیوار و یا محکم بستن در از خودتان عکسالعمل نشان میدهید که بعد از آن یک ارتعاش شدیدی در بدن خود احساس میکنید . ممکن است از شدت خشم زبانتان بند بیاید و دیگر کنترل روی صحبت کردن خود نداشته باشید و یا حتی بینایی شما نیز تحت تأثیر قرار بگیرد . اینجا جایی است که خشم و ترس همزمان ظاهر میشود و آن موقع که این خشم را دارید و یک حرکتی میکنید و یک ضربهای میزنید و یا یک مشت میکوبید و تمام بدنتان میلرزد ، دقیقاً متوجه میشوید که آن فعل و آن خشم چگونه به ترس قدرت میدهد . آنجایی که خشمهای زیادی را تجربه میکنیم اگر بتوانیم روی آنها کنترل داشته باشیم ، میتوانیم ترسها را از بین ببریم .
مسئله دیگر آنکه چرا این دو باهم ظاهر میشوند ؟ به این دلیل که اثرات یکدیگر را خنثی میکنند به عنوان مثال یک کره را در نظر بگیریم داخل این کره حرارت خیلی زیادی وجود دارد و شما میخواهید در بیرون از کره دمای متعادلی را داشته باشید که اگر از بیرون کسی به آن نگاه میکند ببیند که متعادل است . برای این کار باید لایه بیرونی حتماً از جنس سرما باشد . درون انسان هم دقیقاً به همین شکل است یک لایه خشم یک لایه ترس . خشم ترس را میپوشاند و ترس نیز خشم را میپوشاند و اینها دقیقاً آبروی یکدیگر را میخرند یا اینکه ممکن است یک فرد لایههای مختلفی از ترس و خشم داشته باشد و باید در کاوشهای خود این لایهها را بشناسیم اگر کسی توانست این لایهها را بردارد ، آنجاست که از موفقیت دیگران شاد میگردد و اگر کسی نتوانست ، قادر نخواهد بود از شادی دیگران شاد شود . اگر از امروز میخواهید تصمیم بگیرید که کاری را کنار بگذارید و بگویید دیگر این کار را نمیکنم ، امکانپذیر نیست برداشتن لایهها زمان میبرد اما نتیجهاش شگفتانگیز است و در انسان استعدادهای خفته بیدار میشود ، تواناییهای از دست رفته بر میگردد و خلاقیت به وجود میاید .
در آخر اینکه در ترس نگهدارنده ما خشم را داریم اما خشم نافرمانی نمیکند و تحت فرمان انسان است و با خشم بازدارنده فرق میکند و اگر شما عصبانی شوید و به فردی با عصبانیت حرفی بزنید این خشم در شما ارتعاشی به وجود نمیآورد و بدنتان را به لرزه در نمیآورد و به صورت کلی میتوان نتیجه گرفت مسئلۀ ترس مربوط به پس گرفتن نیروها میباشد.
با تشکر از همسفر شهره
منبع : وبلاگ همسفر مژگان نوری
- تعداد بازدید از این مطلب :
28313