جلسه سیزدهم از دوره پنجاه و ششم کارگاههای آموزشی نمایندگی خانمهای مسافر، با استادی مسافر شیما، نگهبانی مسافر هورا و دبیری مسافر مژگان، با دستور جلسه "کمک من به کنگره و کمک کنگره به من" روز یکشنبه 7 دیماه 1399، رأس ساعت 14:00 آغاز به کار نمود.

خلاصه سخنان استاد:
سلام دوستان شیما هستم یک مسافر. در دستور جلسه این هفته به این موضوع میپردازیم که کنگره برای من چه کرده است، و من برای کنگره چه کردهام.
من بیش از شش سال است به کنگره میآیم، و این دستور جلسات سالی یکبار تکرار میشوند. گاهی از خودم میپرسیدم؛ این مطالب چرا باید تکرار بشوند؟ بعداً فهمیدم این تکرارها به این خاطر است که به من یادآوری شود کنگره برای من چهکاری انجام داده و من برای کنگره چهکار کردهام؟
اما در مورد اینکه کنگره برای من چهکار کرده، هرکدام از ما دریافتها و برداشتهای خودمان و دیدگاه خودمان راداریم. ولی من هر دیدگاهی داشته باشم، نمیتوانم منکر این موضوع بشوم که بند و زنجیر محکمی بهپای من بستهشده بود، که توسط کنگره باز شد! زنجیری که هیچ دکتر، هیچ دانشگاه و دانشی غیر از کنگره و آقای مهندس، نتوانستند آن را از زندگیام باز کنند.
ما این عبارت را بارها شنیدهایم که؛ زندگی یک جاده دوطرفه است، یعنی همانقدر که دریافت داری، باید پرداخت هم داشته باشی.
من در کنگره به درمان و رهایی رسیدم، و مهمترین نعمتی که کنگره به من داد، این است که شبها میتوانم بهراحتی بخوابم. فکر میکنم چیزی که در مورد همه ما مشترک است، آن آرامشی است که به دست آوردهایم. همه ما در زندگی به مشکلاتی برخورد میکنیم، تنها جایی که کلید حل مشکلات را به ما آموزش میدهد، کنگره60 میباشد.
آقای مهندس در جلسه روز چهارشنبه فرمودند؛ در مشارکتهایتان فقط در مورد اینکه کنگره برای من چهکار کرده، صحبت نکنید، این را هم بگویید که شما برای کنگره چهکار کردهاید، چه خدمتی انجام دادید و چند رهجو را به رهایی رساندهاید.
به همین دلیل امروز کمی از تجربیات خودم میگویم؛ من ۵ سال است رهایی دارم، یک سال و نیم تجربه خدمت در بخش فالوآپ را داشتم، الآن هم حدود دو سال و نیم است کمک راهنما شدهام، تابهحال ۹ رهجو را به رهایی رساندهام، و عضو لژیون سردار نیز هستم. از خداوند میخواهم که به من توان و قدرت بیشتری بدهد که بتوانم همچنان به کنگره خدمت کنم.

سخنان استاد در مورد تولد سه سال رهایی خانم سروین:
این روز زیبا، تولد سه سال رهایی خانم سروین را خدمت آقای مهندس، ایجنت محترم خانم مونای عزیز، خانم سروین و همسفرشان وانیای عزیز تبریک میگویم. خانم سروین با مصرف شیره و تریاک وارد کنگره شدند، در سفر اول، در لژیون خانم سارا بودند. از خانم سارا به خاطر تمام زحماتی که برای رهجوهایشان کشیدند، سپاسگزار هستم و به ایشان تبریک میگویم. خانم سروین باوجوداینکه دخترشان کوچک بود و مسیرشان هم دور بود، همیشه در کلاسها حضور داشتند. بعد از رهایی نیز وارد خدمت شدند.
در کنگره داشتن همسفر و نیروی مکمل بسیار مهم است. وانیای عزیز یک نیروی مکمل و یک کنگرهای بهتماممعنا است، گاهی وقتی مادرش میخواست به کنگره بیاید، سرما میخورد یا دلدرد میگرفت، که البته یک امر عادی بود. اما نکته مهم در مورد این مادر و دختر، این بود که هرقدر وانیا بیشتر مریض میشد، خانم سروین قویتر حرکت میکرد، و در هر شرایطی بچه به بغل به کنگره میآمد! به خاطر همین خواست قوی که داشتند، خانهشان را عوض کردند و نزدیک کنگره آمدند. و این خواست قوی باعث شد ثمرهاش راهم ببینند. برایشان بهترینها را آرزو میکنم.
اعلام سفرمسافر:
سلام دوستان سروین هستم یک مسافر رهجوی خانم شیما آنتی ایکس مصرفی شیره و تریاک، روش درمان dst ، داروی درمان ot مدت سفر اول : 11 ماه راهنمای سفر اول خانم سارا مدت رهایی : 3 سال و 4 ماه رشته ورزشی : بدمینتون
آرزو:
آرزوی اول؛ سلامتی جناب آقای مهندس و تأسیس دانشگاه خارج از کشور
آرزوی دوم؛ حال خوب و شاد بودن برای همه بچههای کنگره و همه مردم دنیا

صحبتهای خانم سروین:
سلام دوستان سروین هستم یک مسافر. من باحال بدی وارد کنگره شدم. به هرکس میگفتم دو سال مصرف داشتهام، میگفتند با دو سال مصرف که مصرفکننده نمیشوید! ولی من در طول همان دو سال مصرف، به اعماق تاریکیها رسیده بودم و حال بسیار بدی داشتم. هر کس میخواست به خانهمان بیاید، در را به رویش باز نمیکردم، حوصله و توان نظافت منزل و پختوپز نداشتم، غذایمان را همیشه از بیرون سفارش میدادم و هیچ لذتی از زندگی نمیبردم.
من با دخترم وانیا به کنگره میآمدم. وانیا همیشه دلدرد داشت، یا شرایطی پیش میآورد که نتوانم به کنگره بیایم و من متوجه این قضیه بودم. آن زمان خانم سارا راهنمایم بودند و میگفتند؛ اینها نیروهای منفی هستند که به این شکل ظاهر میشوند و جلوی حرکت شمارا میگیرند ... و من سعی میکردم استوارتر باشم.
به یاد دارم در سفر اول، در هر شرایطی در کلاس حاضر میشدم و وانیا کنار لژیون روی پتو میخوابید. اگر هم بیدار میشد، آرام مینشست و اجازه میداد من آموزشها را بگیرم. از همان ابتدا برای رفتن به پارک خیلی قوی حرکت کردم. زیرا راهنمایم میگفتند باید در پارک حضورداشته باشید، ورزش و پارک مکمل درمان ماست.
از زحمات همسرم بسیار تشکر میکنم، ایشان همزمان با من سفر کردند و هردو باهم به رهایی رسیدیم. البته ایشان یک هفته زودتر از من به رهایی رسیدند. از وانیای عزیزم تشکر میکنم که همراه و همسفرم بود.
از آقای مهندس تشکر میکنم که کنگره را برای ما بنا کردند تا بتوانیم به اینجا بیاییم و به حال خوش برسیم. از زحمات خانم مونای عزیز ایجنت محترم تشکر میکنم. از خانم راد عزیز ممنونم که همیشه به ما انرژی میدهند. از راهنمای سفر اولم خانم سارای عزیز تشکر میکنم، و در ادامه از خانم شیمای عزیزم سپاسگزارم که اجازه دادند در سفر دوم در لژیون ایشان باشم، آموزشها را بگیرم و خیلی قویتر حرکت کنم. از گروه مرزبانی و همه شما عزیزان نیز تشکر میکنم.

صحبتهای خانم وانیا همسفر:
"انسانها رشد نمیکنند، مگر با تغییر افکار و رفتارشان".
سلام دوستان وانیا هستم یک همسفر. از آقای مهندس به خاطر آموزشهای قوی و خوبشان تشکر میکنم. میدانم در هیچ جای دنیا نمیتوانستم این آموزشها را بگیرم. از خانم مونا ممنونم که همیشه با لبخندشان به من انرژی میدهند. از خانم راد تشکرمی کنم، از روز اول که به کنگره آمدم، با ایشان هم حس شدم، عاشقشان شدم و دوستشان دارم. از خانم شیما تشکر میکنم که اجازه دادند در سفر دوم مادرم وارد لژیون ایشان بشوند و به مادرم عشق دادند.

در پایان جلسه خانم شیما نشان سه سال رهایی خانم سروین را به ایشان اهدا کردند. تا باد چنین بادا...
تایپ: مسافر نازنین- لژیون یازدهم
ویرایش: همسفر فاطمه
بازبینی: مسافر خاطره
عکس: مسافر فائزه- همسفر محدثه
ارسال: مسافر مهرانا
- تعداد بازدید از این مطلب :
389