جلسه پنجم از دور چهل و هفتم از سری کارگاهای آموزشی خصوصی کنگره 60؛نمایندگی بوشهر به استادی: دیدبان محترم مسافر احمد حکیمی، نگهبانی: مسافر پوریا و دبیری: مسافر اردشیر با دستورجلسه «وادی اول و تاثیر آن روی من» روز پنجشنبه 10 مهرماه 1399 ساعت 17 آغاز به کار کرد.
خلاصه سخنان استاد:
از خداوند سپاسگزارم که توفیق این را داد که در جمع شما حضورداشته باشم و به همهی خدمتگزاران در این نمایندگی خدا قوت میگویم. امیدوارم همهی عزیزان از قدمهایی که برمیدارند خودشان بتوانند بهرهی لازم را بردارند و در این مسیر به انسانهای دیگر کمک و یاری برسانند.
در ابتدا امروز مراسم کلنگ زنی دانشگاه کنگره شصت بود، این اتفاق زیبا را به آقای مهندس و خانواده محترمشان و همهی اعضای کنگره 60 تبریک میگویم. دستور جلسه امروز وادی اول است من یک بخش را در مورد وادی اول صحبت میکنم و بعد در مورد مسائل دیگر. اگر یک دورنمایی از کنگره شصت داشته باشیم زمانی که مهندس میخواست امتحان بگیرد برای کمک راهنمایی خیلیها واکنش نشان میدادند که امتحان برای چی هست و از آنجاکه آقای مهندس یک استاد راهنمای راستین بهتمام معنا هستند و برای همه مسائل تدبیر میکنند، عنوان کردند که ما برای اینکه یک پروندهای از افراد داشته باشیم که نشان بدهد افراد این مدارج را طی کردند نیاز هست که این کار انجام بشود و آن کار هم انجام شد. آن زمان اگر به افراد گفته میشد که بیست سال دیگر کلنگ دانشگاه کنگره زده خواهد شد برای افراد تصورش هم سخت بود که کنگره به این رشد میرسد. امروز هم میشود نقطهای مانند همان روز در بیست سال پیش باشد و هنوز خیلی کارها داریم که انجام بدهیم. این مسیر یک مسیر خاص هست که به قول جناب مهندس پرونده آن روی زمین بوده و الان پرونده آن در اختیار سیستم کنگره شصت قرارگرفته است که این پرونده را حل بکند و این کار را به سرانجام برساند.

همینطور که کنگره از یک نمایندگی و از یک اتاق شروع شد و به این گستردگی رسید، الآن هم دانشگاه مثل آن اتاق اولیه است و در آیندهای نهچندان دور این سیستم در خیلی از شهرها راهاندازی میشود و شعاع اضافه میکند و قطعاً به خارج از مرزها هم خواهد رفت. میخواهم خودمان از خودمان سؤال بپرسیم که این قشر از مصرفکنندهها چه نیرو و انرژی و پتانسیلی درونشان هست که به این نقطه رسیدهاند؟
شما اگر بخواهید از دید جهانی به مصرفکنندهها نگاه کنید پایینترین ارزش انسانی را برای مصرفکنندهها در نظر میگیرند و از مصرفکننده پایینتر دیگر وجود ندارد، ولی ببینید این قشر اگر در مسیر درست و در صراط مستقیم و در مسیر آموزش باشند توانایی انجام چهکارهای بزرگی رادارند و این جای شکرگزاری دارد که این روش و متد به این نقطه رسیده و در حال عبور از این نقطه و رسیدن به نقطهی دیگری است؛ بنابراین امروز و این اتفاق مبارک را به همه اعضای کنگره شصت میبایست تبریک و شادباش گفت و قطعاً این حرکتی که شروعشده است به یک سرانجام خوب خواهد رسید و این دقیقاً همان وادی اول است همان تفکر و اندیشه است. در سی دی تصاویر مجازی هم مهندس میفرمایند: که انسان وقتی بهفرمان عقل نزدیک میشود وقتی بگوید شو، میشود ولی در طول زمان، تصویر این «شو شود» را دارد و در مسیر آن حرکت میکند. یک سفر اولی اگر به فرمان عقل توجه نکند، به سفر دوم نمیرسد. یک فرد که سیگار مصرف میکند اگر بهفرمان عقل توجه نکند، به درمان سیگار نمیرسد. اگر یک فرد را میبینید که درمان شده و به سفر دوم واردشده، در این بخش بهفرمان عقل نزدیک شده است و متوجه شده که باید در خودش تغییر را به وجود بیاورد و خودش را اصلاح کند و باید این کار را انجام بدهد و وقتی وارد سفر دوم شد میبایست تغییر را در جهانبینی خودش به وجود بیاورد.
بنابراین در وادی اول انسان در مسیر درست حرکتی میکند و متوجه میشود که باید به چه موضوعاتی فکر کند، چگونه فکر کند و به چه موضوعاتی نباید فکر کند و وقتی این قدم را برمیدارد و در این مسیر حرکت میکند بلافاصله نیروی القا، احیا و تحرک وارد عمل میشوند.
اگر یک فرد که شیره مصرف میکند از این دربیاید داخل و مراحل اولیه را بگذراند، راهنما هنوز هیچ کاری برایش انجام نداده فقط میگوید این شیرهای که استفاده میکنی را سه وعده مصرف کن و آن را کم نکن؛ فقط برایش در سه وعده ساعت مشخص کن، بعد از یک هفته که میآید میبینید چهرهاش تغییر کرده است و خود فرد میتواند پایه درمان را در چهرهاش ببیند درصورتیکه هیچ کاری هم نکرده است! این همان نیروی القا، احیا و تحرک است که حرکت هم درون و هم بیرون است و هم القائات مثبت است که از طرف راهنما و نیروهای دیگر به فرد منتقل میشود و احیا هم این است که یک موجود زنده تا لحظهای که حیات دارد خودش، خودش را بازسازی میکند و ما فقط مصالح بازسازی را در اختیارش قرار میدهیم.
در وادی اول میگوید که نقش رهایی و آن نقشی که هرکدام از ما در زندگی داریم مثل یک صفحه سفید نقاشی است و یکقلم به شما میدهند و به قول جناب مهندس آن انگشت نیست که نقش را میکشد بلکه تفکر و اندیشه است که نقش را ترسیم میکند و ما با تفکر و جهانبینی خودمان آن نقش و آنجایی که باید باشیم را روی آن صفحه سفید نقاشی ترسیم میکنیم. در یک مقطعی من برای اینکه از خودم یک مصرفکننده بسازم، شروع کردم به ترسیم یک بیماری و نتیجه آن شد یک فرد بیمار و مصرفکننده و این مقصود همان صفحه سفید گفتهشده در این وادی است.
حالا انسان تفکر میکند که از این وضعیت خودش را نجات بدهد، وقتی انسان بخواهد به اعتیاد و به نیروهایی که در درون انسان است و بهسادگی دست از سر انسان برنمیدارد حمله کند و آنها را زمینگیر کند، باید یک نقشه بکشد و باید از موقعیت خودش، موقعیت طرفی که میخواهد به آن حمله کند، مسیری که باید طی کند و ساختار مقابل آگاهی پیدا کند و بداند که سلاحهای حملهاش چیست و چطور میخواهد حمله کند و معبر باز کند. انسان باید بداند که چطور میخواهد از سدهایی که نیروهای بازدارنده برایش ساخته است عبور کند. این سدها ترس، منیت و ناامیدی یا همان مثلث جهالت است و نیاز به شناخت، آگاهی و روشنبینی دارد و باید کاملاً برای انسان روشن باشد که میخواهد چکار انجام دهد. باید نقشهای بکشد که راه به عقب نداشته باشد و وقتی حمله کرد نباید پا عقب بکشد. اگر پا عقب بکشد باید غرامت این کار را پرداخت کند و امیدوارم روزی آقای امین در مورد غرامت صحبت کنند.
مثلاً یک فرد که تریاک مصرف میکند ترک میکند و وقتیکه برمیگردد میبیند که مصرفش از دفعه قبل بیشتر شده است و تخریبش از درون و بیرون بالاتر رفته است. بنابراین در این مسیر نباید کاری کنیم که دوباره برگردیم و باید مسیر را طوری طی کنیم که راه به عقب و برگشتی در آن نباشد. اینکه به رهجو میگویند هفتهای یک سی دی بنویس جزء نقشه است و سلاح حمله است، آیا تابهحال دیدهاید که با یک سلاح حملهای صورت بگیرد؟ میبایست سلاحهای مختلفی باشد تا اثرگذار باشد. وقتی یک فرد وارد کنگره میشود و سی دی نمینویسد و به حرفهای راهنما گوش نمیدهد درواقع میخواهد با یک اسلحه سبک به جنگ اساسی برود و قطعاً شکست میخورد.
نوشتن سی دی، مشارکت، حضور در جلسه و ورزش همه انواع سلاحهای مختلفی برای حمله همهجانبه به نیروهای اهریمنی هستند تا اول بتوانیم این نیروها را کنترل کنیم و سپس به عقب برگردانیم. همه مسائل در درون ماست و ما باید این نیروهای منفی را در درونمان کنترل کنیم همانطور که مصرفکننده شدن اول در درون ما اتفاق افتاد پس باید نقشهای کشید که راه به عقب ندارد.
من اول که وارد کنگره شدم جناب مهندس حتماً هفتهای یک جلسه استاد جلسه بودند و در مورد ساختار و متد دی اس تی توضیح میدادند و کسی که وارد کنگره میشود بهمانند انسان تازه متولدشده میبایست مراحل خاصی را بگذراند تا به درک و شناخت برسد. وقتی صحبت از روش تدریجی میشد خیلیها واکنش نشان میدادند و برایشان سخت بود که ده ماه سفر کنند. من وقتی اعلام هشت ماه سفر میکردم همه به من نگاه میکردند و من را کنترل میکردند که آیا روی برنامه هستم یا مصرف کردهام ولی من کار خودم را میکردم.
اوایل که وارد سفر شدم یک شوری من را گرفت و گفتم این کار را انجام میدهم ولی وقتیکه وارد عمل شدم نیروهای اهریمنی کارشان را شروع کردند. من مصرفم دودی بود و هموزن میکردم و هم دود میشماردم ولی وقتیکه نیروهای منفی غلبه میکردند روش کار و مصرف را درست انجام نمیدادم و درست روی برنامه نبودم،یک روز که در جلسه بودم با خودم گفتم تو که همه راهها را رفتهای پس میخواهی با خودت چکار کنی؟ به این راه و متد هم که منطقی است اگر ایمان نداری ولی آن را قبول که داری! پس گفتم که باید خودم را اصلاح کنم.
از طرفی کتاب شصت درجه را میخواندم ولی میگفتم از کجا معلوم که این درست است؟ (جنگ بین دونیرو در درون انسان است دیگر)، بعد کتابهای دیگر در مورد ذهن و تفکر را تهیه کردم و هر چه آنها را میخواندم ایمانم به کتاب شصت درجه بیشتر میشد و گفتم من تسلیم به امر آموزش هستم و تا این حس در من به وجود نیامد من درست نشدم،این تسلیم طیف دارد انسان خوب است که تسلیم آموزش باشد و روی آموزشی که میگیرد قضاوت نکند و شکلگیری این تسلیم سالها برای من طول کشید.

وارد سفر دوم که شدم یک روزبه جناب مهندس گفتم مطالبی که شما میگویید را من قبول نمیکنم من باید آنها را اجرا کنم و اگر نتیجه گرفتم میگویم شما درست میگویید! اگر در آن زمان یک استاد ناشی بود برجک من را میزد ولی ایشان گفتند اشکالی ندارد هرچقدرش را میتوانی انجام بده انشالله که نتیجه میگیری. و من تا یک مدت خودم را برای گفتن این موضوع سرزنش میکردم که تو چرا این حرف را به آقای مهندس زدی ولی بعد متوجه شدم که من با مطرح کردن این موضوع درس گرفتم و ایشان شیوه روبرو شدن با یک رهجوی ناآگاه را به من یاد دادند که آن روز اگر غیر از این حرفی میزدند، امکان داشت که من برداشت نادرستی میکردم، بنابراین تسلیم به آموزش شدم و گفتم تو اگر میدانستی الآن روی این صندلی ننشسته بودی پس بشین و آموزش بگیر تا به آن نقطهای که میگویند میرسی برسی، روزی که رسیدی اگر چیزی نبود که گفتهاند، آن موقع اعلام کن. وقتی به آن نقطه رسیدم دیدم که هرچی گفتند شد و من چیز نشدی پیدا نکردم.
واژه درمان ساختار اعتیاد در صور آشکار واژه بجا و درستی است ولی در صور پنهان موضوع فراتر از درمان است یک فرد که مصرفکننده است در یک دریای پرتلاطم افتاده است و کمی شنا بلد است و درخواست کمک میکند. در صور آشکار اگر یک نفر در دریا در حال غرق شدن باشد و کسی به او کمک نکند، غرق میشود در آن لحظاتی که کمک میخواهد اگر به او بگوییم که دغدغه تو چیست؟ میگوید نجاتم بدهید چون درجایی قرار دارد که یا مرگ است یا زندگی و این را درک میکند و فقط به فکر نجات خودش است؛ در مسئله اعتیاد وقتی یک فرد میخواهد درمان شود باید خود را در آن لحظه ببیند چون در صور آشکار چند دقیقه برای از بین رفتن طول میکشد ولی در صور پنهان از بین رفتن وجود ندارد و یک جهنم و یک حال خرابی در طول حیاتهای مختلف برای خودش ترسیم میکند و بجا میگذارد و در اندیشههای غلط غرق میشود. بعضیها میگویند من که تا آخر حیاتم داشتم که مصرف کنم ولی حیاتهای بعد چی؟ اصلاً مگر میشود کسی اعتیاد داشته باشد و رو به رشد و تعالی باشد؟پس اینیک نجات است که خودت را نجات بدهی.
روزی که کنگره به وجود آمد یک قایق کوچک بود ولی با پیشرفت تکنولوژی و علم، به یک کشتی پرعظمت تبدیل شد تا انسانها را نجات بدهد. فقط باید دست دراز کنی و به ریسمان کنگره چنگ بزنی و خودت را نجات بدهی و این چنگ زدن توأم با درد و رنج و نوسان حال است. درمان ظاهر امر است ولی چرا در کلامالله اسم نجات آمده است که اگر یک انسان را نجات دهی انگار تمام انسانها را نجات دادهای؟ این در مورد صور پنهان است که چقدر امر مهمی است.
ساختار کنگره را ما باید بشناسیم و به دیگران نیز آموزش بدهیم. راهنما میبایست رهجو را با ساختار کنگره آشنا کند تا کنگره را درست بشناسد و ارزش آن را بهدرستی درک کند و متوجه بشود که چقدر افراد در این سیستم مشغول به خدمت هستند و او هم باید این مسیر را طی کند پس شناخت و دیدن ساختار کنگره برای همه اعضا الزامی است تا ارزش کار درک شود. درست بهمانند اینکه ارزش واقعی دانههای برنج را کسی بهتر از آن کشاورز که برنج میکارد و مشقات آن را میکشد نمیداند. بنابراین همهی ما باید قدردان رحمت خداوند باشیم همینطور که خداوند فرصت خدمت را به همه نمیدهد کسی که بخواهد از اعتیاد هم رها شود نیاز به اجازه دارد. ما باید به این موضوع ایمان بیاوریم که هیچچیزی همینطوری در هستی اتفاق نمیافتد. پس من باید طبق قوانین کنگره و حرمت آن مسئولیتی که بر دوشم هست را بهدرستی انجام دهم و بقیه خواست خدا هست. باید خیلی قدر کنگره و آموزشها را بدانیم چون خداوند میفرماید اجازه دانستن به هر انسانی داده نمیشود.
وقتی یک انسان در یک بیابان خشک گیر میکند و عطش دارد اگر از یک فرد دانا طلب آب کند فرد دانا جرعهجرعه به او آب میدهد تا تخریب ایجاد نشود ولی اگر از یک فرد نادان آب بخواهد آنقدر به او آب میدهد تا فرد دچار تخریب شود. همهی ما در بیابان تفکر و اندیشهمان خواستههای زیادی از خداوند داریم اما او میداند که چقدر به ما بدهد که ما از تعادل خارج نشویم و اگر ما بیشتر بخواهیم باید ظرف خودمان را بیشتر بکنیم و اینیک مثال بسیار زیباست و اگر خداوند چیزی را به ما نمیدهد عین رحمت و محبت است چون نمیخواهد دچار تخریب شویم؛ پس اگر اول تا آخر سفر خودت را در آن اقیانوس پرتلاطم دیدی محکوم به رهایی هستی و راحت بعد از دو ماه سفر وارد لژیون ویلیام وایت میشوی.
در سی دی تصاویر مجازی مهندس در مورد فرمان عقل میفرماید فردی وارد لژیون ویلیام وایت میشود که بهفرمان عقل نزدیک شود و میخواهد خودش را کاملاً اصلاح کند. ازنظر من فردی که رها میشود و سیگار مصرف میکند هنوز یک مصرفکننده است. رهجویی که به لژیون ویلیام وایت وارد میشود مشکلی نیست که نتواند حل کند چون بهفرمان عقل نزدیک شده است مشکلات اذیتش میکند ولی ناامیدش نمیکند.
ما در هر گوشه از این شهر هستیم باید روی خودمان کارکنیم و این غلط است که میگویند با یک گلبهار نمیشود جناب مهندس یک گل بودند رها شدند و الآن میبینیم که چقدر افراد رهاشده داریم. فرد باید روی خودش کار کند تا بتواند به خانواده و جامعه خدمت کند نه اینکه تا رها شد کنگره را رها کند چون نیروهای منفی در سفر دوم با یک سناریوی دیگر وارد عمل میشوند تا ما را از مسیر کنگره دور کنند.
موضوع مهم دیگری که میخواهم بیان کنم این است در کنگره نباید خدمتها را باهم مقایسه کنید، همهی خدمتها در کنگره برای گرفتن آموزش است و نباید یک خدمت را بالاتر از دیگری دانست و این را باید از جناب مهندس که یک تئوریسین و بنیانگذار کنگره شصت هستند یاد گرفت که به هیچکس از بالا نگاه نمیکنند.
در کنگره شصت شعبه بوشهر یک شعبه بسیار آرام است و فقط باید ارتباطات قویتر شود ولی ازنظر ساختار و عملکرد در این شعبه همهچیز عالی است. در کل کشور مردم بوشهر را بهعنوان افراد خوب و بافرهنگ و توانمند میشناسند و اینیک حقیقت است و این شعبه خیلی جای رشد دارد،میبایست قدر راهنماها را بدانیم مرزبان و ایجنت بستر را فراهم میکنند برای کاشت راهنماها پس راهنماهای شعبه بسیار ارزشمند هستند. کار راهنماها بسیار مهم است چون تمام خدمتگزاران از لژیون راهنماها انتخاب میشوند پسکار و آموزش دادن راهنماها بسیار ارزشمند است،شعبه بوشهر ازنظر انتخاب خدمتگزار بسیار شعبه پرتوانی است چون من برای انتخاب خدمتگزار میبایست دوتا سه هفته به برخی از شعبهها مراجعه کنم تا یک خدمتگزار را انتخاب کنم ولی این شعبه از این نظر توانایی بالایی دارد.
مراسم پیمان ایجنتی مسافر ابراهیم توسط دیدبان محترم آقای حکیمی:
نگارش:مسافر حسین دشتی لژیون ششم
عکس مسافر مسیب
ویراستاری و ثبت مسافر پوریا
- تعداد بازدید از این مطلب :
2696