English Version
This Site Is Available In English

همسفر یعنی ساختن پل امید

همسفر یعنی ساختن پل امید

همسفر پری:

با سلام ودرود خدمت جناب آقای مهندس دژاکام و کلیه خدمت‌گزاران کنگره ۶۰ که چنین بستری را آماده نمودند که من همسفر بتوانم اموزش بگیرم. من به نوبه خود این هفته همسفر را به کلیه همسفران گرامی در کنگره ۶۰ تبریک و  تهنیت عرض می‌نمایم. حال از خود می‌پرسم  با چنین بستری که برای من همسفر آماده گردیده من چه نقشی می‌توانم داشته باشم.

نقش من همسفر همان نقش بازیگر مکمل است. چون گاهی می‌تواند آنقدر بازی کند که مسافر لب پرتگاه را به داخل دره پرت کند یا گاهی آنقدرخوب بازی کند که مسافر را از ته دره با خواست خودش بیرون بیاورد.
مهمترین مسئله این است که ما به عنوان یک همسفر باید نقش خودمان را جدی بگیریم، نقش همسفر این است که باید قدرت این را داشته باشد که وقتی مسافرش از تعادل خارج شده یا به جنون دچار شده بتواند او را آرام کند، نه اینکه چیزی بگوید که مسافرش به تاریکی فرو برود و اما  یک همسفر چگونه می‌تواند این نقش را به خوبی ایفا نماید؟
در جواب این سؤال باید گفت زمانی که یک همسفر آموزش‌های لازم را در کنگره فرا گرفته باشد و آن‌ها را بکار ببرد، ما در کنگره یاد گرفته‌ایم که می‌توانیم به علمی برسیم که به واسطه آن علم کمک‌های اولیه را یاد بگیریم تا افرادی که در لبه پرتگاه هستند را نجات دهیم. ما باید آموزش‌های کنگره رابیاموزیم و قدرت یادگیری خود را افزایش دهیم و با داشتن تحمل و صبر کمال را بالا ببریم آن زمان است که با دانایی که به دست آوردیم می‌توانیم به انسانی که اسیر تاریکی‌ها شده،  کمک کنیم. ما با آموزش‌هایی که فرا گرفته‌ام دیگر به مسافرم به عنوان یک معتاد نگاه نمی‌کنم بلکه او را به عنوان یک بیمار می‌دانم که در تاریکی‌ها فرو رفته و دورتادور او را حلقه‌ای از نیروهای منفی احاطه کرده که نیروهای منفی مانند سپری می‌باشند در برابر این حلقه که نمی‌گذارند شخص آزاد شود و چون نیروهای منفی از خود انرژی ندارند بلکه انرژی خود را از دیگران می‌گیرند.

در اینجا می‌گوییم نقش من همسفر چیست؟ در جواب باید گفت نقش من این است که من این حلقه را که مانند تار عنکبوت دورتادور مسافرم را فرا گرفته و نمی‌گذارد به آن نزدیک شوم آنقدر باید علم و آگاهی داشته باشم و نیرومند باشم که به دفاع از خود بپردازم و با دانش خود بر این دافعه غلبه کنم.

استاد امین که می‌فرمایند: «یک همسفر نباید چنین فکر کند که من فقط برای همراهی با مسافر به کنگره می‌آیم بلکه باید به این آگاهی رسیده باشم که همیشه آماده برای ایفای نقش خود در شرایط خاص باشم.» و اگر با عشق وعلاقه در جلسات شرکت نمایم قدرت یادگیری خود را به صورت شگفت‌انگیزی تغییر خواهد و اگر همسفر جایگاه خودش را پیدا کند می‌تواند نقش بسیار مهمی داشته باشد در نجات مسافر از تاریکی‌ها و سخت‌ترین قسمت این‌کار به وجود امدن علاقه برای انجام کار است که بتوانیم علاقه  را در خود ایجاد کنیم، بقیه مسائل حل می‌شود. در پایان باید بگویم من ابتدا که به جلسه می‌آمدم، فکر می‌کردم در حق مسافرم لطف کردم و برای اوبه جلسه می‌آیم ولی کم‌کم آموختم که من خودم بیشتر نیاز به اموزش برای بهتر زندگی‌کردن را دارم.

همسفر سارا:

خدا را شکر می‌کنم که اجازه ورود  به کنگره به من هم داده شد. از آقای مهندس و همسفران  بزرگوارشان بی‌نهایت سپاسگزارم. در مورد دستور جلسه  «هفته همسفر» خدمت بنیان کنگره۶۰  و همسفرانشان و  همچنین تمام همسفران و مسافران در  سراسر کشور  عزیزمان تبریک عرض می‌کنم.
واژه همسفر، قبلاً برای من این‌گونه جا افتاده بود که وقتی دو یا چند نفر باهم مسافرت می‌روند، همسفر محسوب می‌شوند. اما این همسفر کجا و آن  همسفر کجا. خداوند اذن ورود به کنگره را برایم صادر کرد و آقای مهندس لقب همسفر به من دادند.  این همسفر بودن، برای من خیلی چیزها به دنبال داشت. به من اعتماد به نفس، عزت نفس داد، خودم را شناختم. آیا روزی من به خواب هم می‌دیدم که  در چنین جای قرار بگیرم   این همه به من ارزش و بها داده شود.
 
قبل از کنگره، اعضای خانواده برای من هدیه می‌خریدند، به مناسبت روز زن، مادر  و تولدم. اما در کنگره آقای مهندس من را با ارزش واقعی خودم آشنا کرد.  حالا معنی همسفر را به معنای واقعی می‌دانم. 
خدا را شکر الان می‌دانم باید همسفر  زندگی باشم برای همسرم، برای فرزندم.  خدا را شکر  الان به آن عشق و محبت نسبی رسیدم که با تمام هستی بتوانم درست برخورد کنم و حال خودم خوب باشد. این‌ها همه را مدیون آقای مهندس و راهنمای عزیزم هستم. بردستنشان  بوسه می‌زنم و از خدای مهربان می‌خواهم کمکم کند تا بتوانم در مسیر کنگره خدمت‌گزار واقعی باشم. سپاسگزارم از تمام کسانی که  بی‌وقفه زحمت می‌کشند تا  من بتوانم حال خوشی را تجربه کنم.

همسفر فاطمه:

همسفر کسی نیست که فقط کنار تو راه برود. همسفر آن است که وقتی دلت خسته است، بی صدا کنارت می‌نشیند و سنگینی راه را از روی شانه‌هایت بر می‌دارد. همسفر یعنی؛ در شلوغی روزگار کسی باشد که حال دلت را بی‌آنکه بگویی بفهمد، کسی که اگر راه تاریک شد، دستت را محکم‌تر بگيرد، نه اینکه رها کند.
همسفر؛ آینه ای است که خودت را در آن صادقانه تر می‌بینی، کسی که با تو می‌ماند، نه فقط وقتی همه چیز خوب است. بلکه آن وقتی که هیچ چیز سر جايش نیست.

چه نعمت بزرگی‌ست؛ همسفری که
نه شتاب می‌خواهد،نه جلو زدن،
فقط می‌خواهد،باتو، تا آخر راه
هم دل بماند....
خوشا به حال دل‌هایی که همسفرشان، وفادار و با خداست.

همسفر طیبه:

من همسفرم، همسفری که آموخت رهایی تنها برای مسافر نیست برای دل من هم هست. من یاد گرفتم کنار درد نأیستم بلکه از میانش عبور کنم. با ایمان، با عشق، با سکوت، با سکوتی که گاهی بلندتر از هر فریـــادی هست.در مسیر کنگره فهمیدم همسفر بودن فقط همراهی نیست، یعنی ساختن پل از امید، از تاریکی به روشنایی و رهایی هر اشک پنهانی به هر لبخند آرام، هر دعای بی‌صدا هم شد مسیر سفرم تا مرا درمان کند.

من یاد گرفتم همسفربودن یعنی عشق عشقی پایدار همسفر بودن یعنی رها شدن ولی جا نزدن همسفر بودن یعنی جهان نفرینت به دعــــا  تبدیل شود. با تمام وجود به خودم تبریک می‌گویم به زنی که صبر را یاد می‌گیرد امید و نور را یاد می‌گیرد، راه درست را یاد می‌گیرد به امید آنکه هر روز بهتر از دیروز شود و برای خودش زندگی کند.

ارسال: همسفر طاهره رهجوی راهنما همسفر آسیه (لژیون اول)دبیر سایت
همسفران نمایندگی عمان سامانی شهرکرد

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .