English Version
This Site Is Available In English

هر کس در کنگره باید نقشش را پیدا کند

هر کس در کنگره باید نقشش را پیدا کند

هفتمین جلسه از دوره‌ی چهاردهم کارگاه‌های آموزشی عمومی کنگره ۶۰ نمایندگی دلیجان، با استادی راهنما همسفر علی‌اصغر، نگهبانی مسافر مجتبی، و دبیری مسافر رضا، با دستور جلسه:" هفته همسفر"، شنبه ۶ دی ماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۷ آغاز به کار کرد.

سخنان استاد:

خدا را شاکر و سپاسگزارم که امروز نیز توانستم در کنگره حضور پیدا کنم. تشکر می‌کنم از ایجنت محترم، محمد آقا، و گروه مرزبانی که این فرصت را در اختیار من قرار دادند تا امروز در این جایگاه خدمت کنم و آموزش ببینم. و همچنین تشکر می‌کنم از راهنمای سفر اولم، آقا امید، و راهنمای سفر دومم، آقا حسین، که این حال خوش امروز را مدیون زحمات و کمک این عزیزان و آموزش‌های کنگره هستم. و تبریک و خدا قوت می‌گویم به عزیزانی که از قم و اصفهان در این سال‌ها آمدند و دلیجان را راه‌اندازی کردند و به این مرحله رساندند که امروز شعبه‌ای بسیار خوب در دلیجان برقرار است. ان‌شاءالله که پایدار باشد و حاصل زحمات این عزیزان روزبه‌روز بهتر و شکوفاتر شود.

و اما در مورد دستورجلسه، در رابطه با هفته همسفر: تبریک می‌گویم خدمت اولین همسفر، خانم آنی، که با آمدن و ماندنش در کنار آقای مهندس، کمک کرد که کنگره به این شکل تشکیل شود و بخش همسفرها به وجود آید، و پس از آن بخش همسفرهای آقایان ایجاد شد، تا تک‌تک ما بیاییم و از آموزش‌های کنگره بهره ببریم و حال خوش را تجربه کنیم و راحت‌تر بتوانیم زندگی کنیم.

خب، اگر بخواهم در رابطه با همسفر بودن خودم بگویم، من همسفر برادرم، علیرضا، هستم. ما با هم از بچگی همراه بودیم و در بسیاری از مسائل و کارها شریک بودیم. از جایی که او مصرف‌کردنش را از من پنهان می‌کرد. من نیز سر به سرش می‌آوردم و مسئله جدی نبود. پس از مدتی دیدم که رفتار و اخلاقش نسبت به گذشته بسیار تغییر می‌کند. به او گفتم: علیرضا، تو این علیرضای چند ماه پیش نیستی، مدام در حال تغییر هستی. گفت: به کلاسی در رابطه با کار خودمان در تهران می‌روم.

گفتم: کجاست؟ من هم بیایم. گفت: «نه، به درد تو نمی‌خورد. هزینه‌اش بسیار سنگین است؛ ماهیانه صد میلیون، پنجاه میلیون، باید به هر استادی بدهی. پس از پنج‌شش ماه گذشت، دیدم که در خانه چیزهایی می‌نویسد. خانه‌هایمان کنار هم بود، گاهی به او سر می‌زدیم. پرسیدم: چرا این موقع صبح در خانه‌ای؟ چرا این موقع ظهر در خانه‌ای؟

گفت: این درس‌هایی که در تهران می‌گیرم، باید بنشینم و بنویسم و انجامش دهم. خلاصه، ما بسیار کنجکاو شدیم. دیدیم روزبه‌روز تغییر می‌کند و اصلاً آن سیستم سابقش کم‌کم برچیده می‌شود. پس از پافشاری من، بعد از هفت‌هشت ماه گفت: بله، من به چنین جایی می‌روم. و خب، آن‌قدر مرا تشنه کرده بود که شاید اگر این کار را نمی‌کرد، به قم نمی‌آمدم.

آن‌قدر تشنه‌ام کرده بود که در روز گلریزان شعبه امین قم، گفت اگر می‌خواهی بیا، بیا. اول گفتم: من فکر می‌کنم در تهران است. گفت: نه، در قم است.گفتم: باشه، می‌روم. رفتیم، آن روز نیز گلریزان بود. در روز گلریزان سعادت پیدا کردیم و در گلریزان سرداری شرکت کردم و از همان روز، شروع ماندن ما زده شد و آمدیم.

این مسئله را پشت سر گذاشتیم و با همسرم دچار مشکل شدیم، که فهمید به چنین جایی می‌رویم. گفت: حتماً چیزی مصرف می‌کنی که می‌روی. گفتم: به خدا چیزی مصرف نمی‌کردم. یا گفت: حتماً چیزی در کار بوده که می‌روی.

گفتم: به خدا اینجا این‌گونه است، همسفر دارد. این مشکل را نیز پشت سر گذاشتیم و واقعاً از او ممنونم که اجازه داد به کنگره بیایم و واقعاً حال خوبی پیدا کردم که اکنون گاهی در هفته یک روز، مثلاً شاید هر چهار‌پنج ماه، نتوانم دو جلسه یا یک جلسه بروم، خودش می‌گوید برو! یعنی آن‌قدر تغییر را در من دید. یعنی واقعاً کنگره انسان را می‌سازد.

استاد امین نیز روز چهارشنبه گفت: «هر کسی باید نقشش را پیدا کند.» و واقعاً در کنگره است که باعث می‌شود من، یا هر انسانی، نقشش را پیدا کند. و برای پیدا کردن نقش هر کسی، در کنگره، به نظر من باید اول ارتباط بگیرد، کسانی که می‌آیند اینجا را بپذیرند، بعد خدمت کند. خدمت‌کردن توان می‌دهد، واقعاً.

به طوری که چیزهایی که آدم اینجا آموزش می‌بیند، کاربردی کند. خب، من قبل از آمدن به کنگره، با هزاران گره می‌آیم. برای باز کردن گره‌هایم، باید خدمت کنم تا به من اجازه داده شود که بتوانم آن گره‌ها را باز کنم. بعداً متوجه شدم که مثلاً نیروی منفی می‌آید سراغت که نیایی و آموزش بگیری. و واقعاً گره‌گشایی توان می‌خواهد. وقتی من در کنگره خدمت می‌کنم، به من اجازه داده می‌شود که آن گره‌هایم را باز کنم و آن گره‌گشایی هم راه می‌خواهد، هم روش می‌خواهد، هم توان می‌خواهد که در کنگره هست. در هیچ جا من این را پیدا نکردم. به جاهای زیادی قبل از کنگره رفتم تا بتوانم خودم را به تعادل برسانم. تا بتوانم آن مسیر زندگی را که دارم، خانوادهام را راضی نگه دارم، دور و اطرافیانم را راضی نگه دارم. هیچ‌وقت نتوانستم. قبل از کنگره، ۸۰٪ از کارهایی که انجام می‌دادم نیمه‌تمام بود. با هر کسی ارتباط می‌گرفتم، وسط راه رها می‌شد.

ولی اکنون از روزی که به کنگره آمدم، خدا را شکر، با آن تعادلی که کنگره به آدم می‌دهد و آن توانی که می‌دهد و آن انضباطی که می‌دهد، می‌توانی ارتباط بگیری. و تنها راهش این است که در کنگره بمانی و طاقت بیاوری و آن گره‌ها را دانه‌دانه باز کنی و بتوانی مسیر را ادامه دهی و به تکامل برسی. ان‌شاءالله که من نیز بتوانم در این مسیر بمانم و خدمتگزار بمانم و در اهدافی که کنگره دارد، بتوانم نقشی داشته باشم و ثمره‌اش را ببینم. بسیار ممنون که به صحبت‌های من گوش کردید.

عکس مسافر محمد لژیون یکم 

ویرایش و ارسال خبر: همسفر مسعود 

نمایندگی دلیجان

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .