English Version
This Site Is Available In English

زندگی خودمان را بسازیم

زندگی خودمان را بسازیم

سلام دوستان، فاطمه هستم راهنمای تازه واردین

  خدا را شاکر و سپاسگزارم که اذن ورود به کنگره را به من داد. در ابتدا از سرکار خانم آنی و آقای استاد امین و دخترانشان سپاسگزارم و این هفته را به آن‌ها تبریک می‌گویم. همچنین این تبریک را به همسفران تمامی شعبه‌ها، به‌خصوص به شعبه خودمان

همان‌طور که در نوشتارهای کنگره آمده است، همسفر کسی است که سابقه اعتیاد ندارد و در جهت تعالی اهداف کنگره تلاش می‌کند. همسفر، بال پرواز مسافر است. فرقی نمی‌کند که مسافر شما کی باشد؛ زیرا ما همه مسافر زندگی خودمان هستیم و باید به هر نحوی که شده زندگی خودمان را بسازیم و برای اهدافی که داریم تلاش کنیم.

در ابتدا، وقتی وارد کنگره شدیم، فکر می‌کنیم که برای درمان مسافرمان به کنگره آمده‌ایم، اما با گذشت زمان متوجه می‌شویم که ما برای خودمان به کنگره می‌آییم، چون حال ما گاهی خراب‌تر از مسافران است. آقای مهندس مثال می‌زنند که اگر یک راننده الکلی مصرف کرده باشد و همسفر کنار او بنشیند، راننده متوجه نمی‌شود که چه کاری انجام می‌دهد، اما همسفر هوشیار است و آسیب می‌بیند. من اینجا متوجه شدم که تخریب من از مسافرم بیشتر است و همین باعث شد که به صندلی کنگره بچسبم و برای خودم تلاش کنم.

به نظر من، همان‌طور که همسفر بال پرواز مسافر است، مسافر هم بال پرواز همسفر است. اگر مسافر و همسفر بخواهند به اوج برسند، باید با هم باشند، زیرا بدون بال، رسیدن به اوج امکان‌پذیر نیست. همسفر دوباره تخریب‌های مسافر را می‌بیند، مثل همان زمانی که مسافر در اعتیاد بود و اطرافیانش را نمی‌دید، اما همسفر همه چیز را می‌دید و این باعث تخریب همسفر می‌شد.

وقتی یک همسفر وارد کنگره می‌شود، باید صبر پیشه کند. با این کار پاداش خودش را از خداوند می‌گیرد.

من روزی که به کنگره آمدم، برای درمان نیامده بودم؛ آمده بودم که ببینم کنگره چه جایی است و آیا مثل جاهای دیگر درمان می‌کند یا خیر. لطف خدا شامل حالم شد و من به کنگره علاقمند شدم و راه آن برایم باز شد.

من بدون مسافر وارد کنگره شدم. ابتدا باید لب جاده می‌ایستادم تا کسی مرا سوار کند. آن روزها برایم سخت بود و چند ماه طول کشید تا اینکه یک روز به مسافرم گفتم: «بیا خودت مرا به کنگره ببر، دیگر دوست ندارم با غریبه‌ها بروم.» با وجود حال خراب، کنار نکشیدم و ادامه دادم. مشکلات زیادی داشتم، اما عشق به کنگره، سختی‌ها را آسان‌تر می‌کرد و انگیزه می‌داد. این عشق باعث شد که مسافر من هم به کنگره بیاید و با هم سفر را آغاز کنیم و سفر خوبی داشتیم.

با تمام مشکلاتی که داشتم، وقتی در حال سفر بودم، احساس خوبی داشتم و همیشه فکر می‌کردم که خداوند مرا دوست دارد. این باور باعث شد که بیشتر تلاش کنم. با حرکت خودم در اولین امتحان قبول شدم. اما وقتی وارد سفر دوم شدیم، مسافرم بهانه‌گیری را شروع کرد و به کنگره نیامد. آن زمان احساس ناامیدی به سراغم آمد، اما با خودم گفتم که من برای مسافرم به کنگره نمی‌آیم و دوباره حرکت کردم. امیدوارم که مثل سفر اول، عشق در وجودم شناور شود و با صبر و استقامت در کنگره بمانم و مسافرم نیز دوباره اذن حضور پیدا کند.

جشن همسفر، جشنی است که همسفران دیده می‌شوند و من این جشن را به فال نیک می‌گیرم. روزی که مسافرم دوباره سفر خود را آغاز کند، بهترین کادوی من خواهد بود. امیدوارم همه مسافران و همسفران در کنار یکدیگر، عشق حقیقی را تجربه کنند. این روز قشنگ را به همه، به‌خصوص به خانم لیلای عزیز، تبریک می‌گویم. امروز خانم لیلا در پارک آموزش‌های زیادی به من دادند و همیشه او را الگوی خودم قرار می‌دهم

نویسنده: همسفر فاطمه راهنمای تازه واردین
رابط خبری: همسفر فاطمه راهنمای تازه واردین
ویرایش و ارسال:همسفر زینت رهجوی همسفر اعظم لژیون دوم(نگهبان سایت)
همسفران نمایندگی شهباز

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .