خانم سمیه عزیزم من شما را با حس درونم انتخاب کردم و آن پیوند محبت هر لحظه بیشتر و بیشتر شد و گویی شما از مهمترین و یکی از اعضای خانواده من هستید شما رب، مربی، راهنما و نشان دهنده راه من شدید. زبان من در مقابل زحمات بیشماری که برای من به عمل آوردید قاصر است نمیدانم چگونه قدردانی کنم با زبان، با کلام، با قلبم و یا با عملم؟ با زبان؛ زبانم قاصر است از این همه محبتی که نسبت به من داشتید و هر آنچه که برای من گذاشتید و هر آنچه که به من آموزش دادید امیرالمومنین میفرمایند: کسی که به من یک کلمه یاد بدهد من بنده او هستم.
من بنده کوچک شما هستم و اگر بخواهم از قلبم بگویم از صمیم قلبم شما را دوست دارم و این پیوند محبت حتی بیشتر از محبت مادر و فرزندی است و با عملم، اگر تاکنون کوتاهی کردم و چشم گفتم؛ ولی درست عمل نکردم من را ببخشید قول میدهم از این لحظه به بعد همان جوری که چشم میگویم فرمانبردار هم باشم و به خوبی خدمت کنم . من از شما خیلی چیزها یاد گرفتم عشق، محبت، بخشیدن دوست داشتن، گذشت، احترام، آداب و معاشرت، درست سخن گفتن، اعتماد به نفس، غذا خوردن، فرمانبرداری، نظم و انضباط، تلاش کردن، قوی بودن، قدردان بودن، به خودم اهمیت دادن و خیلی چیزهای دیگر که اگر بخواهم بگویم یک طومار میتوان نوشت.
حالا من معصومه چگونه میتوانم جبران زحمتهای شما را بکنم همیشه گفتهاید اول با حضورتان، دوم با فرمانبرداری و چشم گفتن و عمل به آن و سوم خدمت کردن با عشق و اینکه بمانم همچنان که دیگران ماندند و به من خدمت کردند که من هم زندگیام سرشار از عشق و آرامش باشد، پس من هم باید بمانم و کفش آهنین بپوشم و در این راه برای خدمت به دیگران، به هم نوع خودم، به همجنس خودم، به آن مادر، به آن دختر، به آن خواهر و به آن همسر که از همه جا ناامید هستند کمک و خدمت کنم.
من خیلی خیلی خوشحالم که به واسطه کنگره با شما که بهترین راهنمای دنیا هستید آشنا شدم و شما شدید راهنمای من. من اگر در راهنمای آزمون راهنمای تازه واردین قبول شدم فقط و فقط از آموزشها و پشتکار و پیگیریهای شما بوده. برای آزمونهای ماهانه در کنگره۶۰ که من خودم را موظف میدانستم که شما وقت میگذارید و سوال مطرح میکنید و من این وظیفه را به گردن دارم که بخوانم و برای این آزمون آماده شوم و این هم باعث شد که من در آزمون راهنمای تازه واردین قبول بشوم پس هرچه دارم از شما دارم.
من همیشه در کنگره به عشق شما آمدهام و هنوزم به عشق شما میآیم چون شما نور امید را به زندگی من بخشیدید و من هنوز هم با عشق میآیم چون میدانم شما هستید جمعهها در پارک شما را میبینم ما به شعبه شما میآییم و شما به شعبه ما میآیید و این انتظار دیدار شما من را آرام میکند. از خداوند بزرگ برای شما بهترینها را و بزرگترین نعمت را که سلامتی است خواستارم و امید دارم که به زودی زود سلامتی کاملتان را به دست میآورید و از خداوند میخواهم همین جوری که دست من همسفر را گرفتید و به زندگی برگرداندید خداوند هم فرزندان شما را خوشبخت و عاقبت بخیر بگرداند.
تمام قد از شما سپاسگزارم و مطمئنم همه همسفرهای شعبه ارگ عاشق شما میشوند همینجور که تمام همسفرهای شعبه کریمان عاشق شما هستند؛ چون شما حتی به بچههای کوچیک هم با عشق و لبخند عشق میورزید و آنها را بغل میکنید و این رفتار شما برای من ستودنی و سرشار از آموزش است. راهنمای عزیزتر از جانم شما به معنای واقعی خود این کلمه هستید آن هم عشق، عشق، عشق.
نویسنده: همسفر معصومه رهجوی راهنما همسفر سمیه
رابطه خبری و ویراستاری: همسفر سمیه رهجوی راهنما همسفر زهره(لژیون پنجم) دبیر دوم سایت
عکاس: مرزبان خبری همسفر طاهره
ارسال: همسفر سمیه رهجوی راهنما همسفر زهره(لژیون پنجم) دبیر دوم سایت
نمایندگی همسفران کریمان
- تعداد بازدید از این مطلب :
140