خدا را شاکر و سپاسگزارم بابت وجود کنگره۶۰، وجود آقای مهندس و راهنمای بزرگوارم، همسفر زهرا. روزی که وارد کنگره شدم با یک دنیا ترس، ناامیدی و شکست بودم؛ انگار جوری شکسته بودم که حتی شکستههای من هم قابل جمع کردن نبود. پر از کینه بودم از همه اطرافیانم، پر از گله و شکایت از خدا که چرا من؟
وقتی مسیر کنگره برای من باز شد و وارد کنگره شدم، با یک حال بد نشستم. وقتی مشارکتها را گوش میدادم، خیلی برایم حس خوبی داشت؛ از خوشحالی آنها خوشحال میشدم، انگار با لبخند بچههای کنگره لبخند میزدم. تصمیم گرفتم بیایم و همسفرِ بابام بشوم.
وقتی چند ماه گذشت، چهرهام عوض شد و حالم خیلی خوب شد؛ پر از حس خوب و آرامش بودم. کینهها را از خودم دور کردم و روزبهروز بهتر شدم. از هر کار ضد ارزشی که دست برداشتم، بیشتر حالم خوب شد. کلی آموزش گرفتم، همه چراها را کنار گذاشتم و متوجه شدم هر اتفاقی که برای من افتاد دقیقاً به صلاح من بوده و باید میافتاد.
توانستم همه اطرافیانم را ببخشم، از آنها کینه نداشته باشم و حال خودم را خوب نگه دارم تا خودم به حال خوش برسم. اکنون دارم برای رهایی میروم و میبینم چقدر قوی شدهام؛ این منِ امروز، منِ دیروز نیست. چقدر از سختیها گذشتم، توانستم خوشحال باشم، حس خوبی داشته باشم و روی پای خودم بایستم.
بابت همه حال بدهایی که داشتم تلاش کردم تا به حال خوش امروز برسم و همه اینها را مدیون کنگره۶۰، آقای مهندس و راهنمای بزرگوارم هستم. انشاءالله همیشه سایهشان سالهای سال بالای سر من باشد و همیشه اشکشان اشک شوق باشد.
نویسنده: همسفر ریحانه رهجوی راهنما همسفر زهرا (لژیون اول)
رابط خبری: همسفر مژده رهجوی راهنما همسفر زهرا (لژیون اول)
ارسال: همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر محدثه (لژیون سوم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی ارگ گرمان
- تعداد بازدید از این مطلب :
42