جلسهی دوازدهم از دورهی هفتم کارگاههای آموزشی خصوصی نمایندگی پردیس ویژه مسافرین نمایندگی پردیس با استادی مسافر علی، نگهبانی مسافرمصطفی و دبیری مسافر دانیال با دستورجلسه *وادی یازدهم: چشمههای جوشان و رودهای خروشان، همه به بحر و اقیانوس می رسند* چهارشنبه 1 دی ۱۴۰۴ ساعت ۱۷:۰۰ آغاز به کار کرد.
خلاصه سخنان استاد:
وادی یازدهم، چشمههای جوشان و رودهای خروشان، بزرگترین درسی که برای من دارد «جاری بودن» است.رود، زمانی که موانع مسیر خود را کنار میزند و حرکت میکند، در واقع در حال زندگی کردنِ «رود بودن» خویش است؛ اما اگر در جریان نباشد، تبدیل به برکه، مرداب یا حتی خشک میشود. رودها اگر در مسیر جاری خود باقی بمانند، در نهایت به اقیانوس میرسند؛ و این برای من مفهومی عمیق دارد: اگر در مسیر درست و مستقیم حرکت کنم، در نهایت رسیدن به خداوند و فرمان عقل اتفاق میافتد؛ چراکه رود، خود جزئی از همان اقیانوس است.
نکته مهم دیگری که این وادی به من میآموزد این است که رود، مسیرش از پیش آماده نیست؛ بلکه خودش مسیر را میسازد. برای من، فرصت حضور و سفر در کنگره ۶۰ یعنی قرار گرفتن در بستری آماده؛ اما این «حرکت من» است که مرا رود میکند. بستر فراهم است، اما اگر حرکت نکنم، جاری نمیشوم. من باید در این مسیر و در مواجهه با چالشها حرکت کنم تا بتوانم بگویم سفرم را درست انجام میدهم.
آگاهی و ایمانِ من، محصول عمل من است. اگر میخواهم به آموزشها، صحبتهای استاد، خدمت کردن، درست دارو خوردن و ارزشهای کنگره برسم، تنها راه آن عمل کردن است. مهندس در سیدیهای اخیر بارها به این موضوع اشاره میکنند که ایمان به حرف یا باور ذهنی فایدهای ندارد؛ آنچه اهمیت دارد، عمل است.
من میدانم که مثلاً مهندس میگوید ساعت ۱۰ شب بخوابم؛ اما آیا واقعاً ساعت ۱۰ میخوابم؟ اگر ۱۱ شب بخوابم، یعنی هنوز در تلاش برای عمل هستم؛ اما اگر ساعت ۱ بخوابم، قطعاً مسیر را اشتباه میروم. رودهای عظیم و خروشان نیز با استمرار به این نقطه رسیدهاند؛ بارها مانع سر راهشان بوده، اما یا از کنارش عبور کردهاند یا مسیر را تغییر دادهاند و ایست نکردهاند.
این وادی به من میگوید که قرار نیست مسیر آسان باشد؛ قرار نیست همهچیز گل و بلبل باشد. مثل رود، موانع زیادی سر راه قرار میگیرد و حتی ممکن است سختیهای زیادی را تجربه کنیم؛ اما باید در جریان بمانیم. مقصد مشخص است: در سفر اول، درمان و رسیدن به تعادل.
وقتی هدف مشخص باشد، سختیها رنگ میبازند. انسانی که هدف دارد، حرکت میکند. وقتی بدانم مقصد من شمال است، دیگر به سمت جنوب نمیروم. اما اگر هدفی نداشته باشم، تمام حرکتم بیمعنا میشود.
من میدانم دروغ و غیبت ضد ارزش است؛ اما سؤال اصلی اینجاست: آیا این دانستن در زندگی من اثر دارد؟ آیا باعث تغییر عملکرد من میشود؟ آیا در موقعیت عمل، متفاوت رفتار میکنم؟ در سفر اول، من منابع مختلفی غیر از کنگره را دنبال میکردم و فکر میکردم کنگره چیز جدیدی برای من ندارد؛ چون هنوز به قدرت «عمل کردن» پی نبرده بودم.
دانستن کافی نیست؛ مهم این است که آیا به دانستههایم عمل میکنم یا نه. مهندس در یکی از سیدیها با مثال کشش بهزیبایی گفتند که زندگی سرشار از معجزه و شگفتی است. آیا من این زیباییها را میبینم یا فقط درگیر ذهنیتها و چالشهایم هستم؟
.jpg)
وقتی به هستی نگاه میکنم خورشید، زمین، مواد مذاب درون سیاره همهچیز شگفتانگیز است. اما آیا اینها مرا شگفتزده میکند؟ آیا شکرگزارم؟ آیا شکرگزار داشتن دست و پای سالمم هستم؟ وقتی انسانهایی را میبینم که با محدودیتهای جسمی یا بیماری مادرزادی زندگی میکنند، از خودم میپرسم چگونه میتوانم ناشکر باشم؟
برای من، زنده بودن زیباترین نعمت است. حتی تجربه اشتباه، خطا و مصرف مواد هم برایم ارزشمند است؛ چون اگر در ۱۶ سالگی درگیر اعتیاد نمیشدم، شاید در ۲۱ سالگی تازه وارد این مسیر میشدم. خدا را شکر میکنم که این اتفاق زودتر برای من افتاد و زودتر هم تمام شد.
شاید زمانی درس نخواندم، اما امروز میدانم چه باید بکنم و این آگاهی به من کمک میکند.
موضوع مهم دیگری که مهندس به آن اشاره کردند، مرگ و نحوه زندگی است. اینکه چگونه زندگی کنیم تا کمترین حسرت را بعد از مرگ داشته باشیم. تنها چیزی که انسان میتواند با خود ببرد، عشقی است که در دل دیگران گذاشته است.
سؤال من از خودم این است: آیا خدمتی کردهام؟ چه مالی، چه عملی، چه زمانی یا جسمی؟ آیا چیزی برای بردن در کولهبار خود دارم؟
خدا را شاکرم که به این مفاهیم فکر میکنم؛ چون در جامعه امروز، حتی فکر کردن به این مسائل جای شکرگزاری دارد. بسیاری از انسانها در چرخه تکراری کار، پول، خواب و بیداری گرفتار شدهاند. اما من خوشحالم که در این مدار فکری قرار دارم و میدانم هدف از خلقت فقط پول جمع کردن نیست.
سایت نمایندگی پردیس
- تعداد بازدید از این مطلب :
90