جلسه دهم از دوره اول جلسات لژیون سردار همسفران کنگره۶۰ نمایندگی لواسان به استادی همسفر معصومه، نگهبانی پهلوان همسفر شادی و دبیری همسفر فاطمه با دستور جلسه «وادی یازدهم، چشمههای جوشان و رودهای خروشان همه به بحر و اقیانوس می رسند.» روز سهشنبه 2 دی ماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۶:۰۰ آغاز به کار کرد.

خلاصه سخنان استاد:
ما مسافران کشتی شکستهایم که به ساحل رسیدهایم،میرقصیم و پایکوبی میکنیم، مردمان خیال میکنند دیوانهایم، حق دارند،آنها ندیدهاند آن طوفانی را که ما دیدهایم.
تشکر میکنم و قدردانم که در این جایگاه حضور دارم و از نگهبان جلسه تشکر میکنم که این سعادت را به من داد تا در این جلسه خدمت کنم. طبق دستور جلسه وادی یازدهم، این دستور جلسه من را یاد قصهای میاندازد به نام ماهی سیاه کوچولو به نویسندگی صمدبهرنگی، قصه از این قرار است که این ماهی با مادرش در جویباری پشت سنگی زندگی میکردند، ماهی سیاه کوچولو آرزو داشت مهتاب را ببیند و یک روز صبح تصمیم به رفتن میگیرد و دائما به انتهای جویبار فکر میکرد و مادرش به او میگوید جویبار انتهایی ندارد در نهایت ماهی راهی میشود از آبشار سرازیر میشود و در مسیر با موانع زیادی روبرو میشود، دوستانی پیدا میکند حتی مهتاب را هم میبیند، و در هرجایی که میترسد با خودش میگوید: نباید فکر کرد، باید حرکت کرد، با حرکت ترس خودش میریزد.
این ماهی تا جایی ادامه داد که متوجه شد دورش را آب زیادی فرا گرفته و در مقابلش هزاران ماهی قرار گرفت، از یک ماهی پرسید اینجا کجاست و او جواب داد به دریا خوش آمدی. ماهی دیگری گفت اینجا جاییاست که رودخانهها و جویبارها در آن میریزند. ماهی سیاه کوچولو شاد بود و با خودش تکرار میکرد که مرگ آسان است و ممکن است اکنون هم به سراغ من بیاید اما چیزی که مهم است اینکه تا زمانی که میتوانم زندگی کنم به پیشواز مرگ نروم و از همه مهمتر مرگ و زندگیام چه تاثیری بر زندگی دیگران داشته باشد.
هر نفس و انسانی اختیار کامل این را دارد که انتخاب کند، کژی یا راستی، زندگی یا مرگ، رودخانه یا اقیانوس و در واقع انسان بازپرداخت چیزی که روزی دریافت کرده بودهاست را میپردازد، انسانهایی هستند سرشار از شادی و انرژی و مثل چشمه زلالاند اما درکنارش آدمهایی هم داریم که خودخواهاند و مانند کویراند و هیچ روییدنی در آنها وجود ندارد، از نظر من اگر انسان بخواهد به آن روییدن برسد، یک موردش میتواند لژیون سردار باشد، چون به حرف ماهی سیاه کوچولو میرسیم که مهم این است که چه تاثیری بر زندگی دیگران میتوانیم داشته باشیم.
در صحبتهای استاد زرکش هم گفتند که انسان زمانی میتواند خوشحالتر باشد که تقسیم کند، همان تاثیر گذاشتن است، همان لبخند و آغوشی را بر دیگری تقسیم کند و حتی مالی را بر دیگری تقسیم کند و نتیجهی همهی اینها تجربه کردن است و این تفکر در جویبار من جوشش کرده است که به سمت اقیانوس بخشش حرکت کنم تا تاثیری داشته باشم.
یک تجربهی کوچک اینکه صحبت خانم شادی در لژیون بود که گفتند صد شما چقدر است، من اول میخواستم سردار شرکت کنم و فکر میکردم صد من شش تومان است اما یک جایی به خودم آمدم و دیدم که من این شش تومان را تا هفتهی بعد هم تسویه کنم این من را نمیترساند و من را به حرکت واقعی در نمیآورد و به همین دلیل گفتم من هم میخواهم به آن اثرگذاری برسم من میخواهم زندگی و مرگم تفاوتی با هم داشته باشد و اثری بر زندگی دیگران داشته باشم، ممنونم که به صحبتهای من توجه کردید.
.jpeg)
عکاس: همسفر کبری رهجوی راهنما همسفر شادی (لژیون اول)
تایپیست: همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر شادی (لژیون اول)
ارسال: همسفر معصومه رهجوی راهنما همسفر شادی (لژیون اول) دبیر اول سایت
همسفران نمایندگی لواسان
- تعداد بازدید از این مطلب :
37