همسفر مریم:
قبلاً از کسانی که معتاد بودند خیلی بدم میآمد؛ حتی از کسانی که در فامیل خودمان بودند. اما روزی بر سر خودم آمد و فرزندم گرفتار اعتیاد شد. تا زمانیکه کنگره۶۰ را به من معرفی کردند، با ناراحتی وارد کنگره شدم.
با قدمهای سنگین از پلههای کنگره پایین میآمدم، پاهایم میلرزید و با خودم میگفتم: «همین را کم داشتم! بعد از کمپها، این مکان را هم باید تجربه کنم!» خلاصه وارد کنگره شدم. مرزبانها با آغوشی گرم از من استقبال کردند و قوانین کنگره را برایم توضیح دادند. بعد روی صندلی نشستم.
نگهبان در سخنرانی خود گفت: «تازهوارد داریم؟» من هم دستم را بلند کردم و خودم را معرفی کردم. آنها مرا تشویق کردند. بعد از سه جلسه مهمان بودن، به لژیون ۱۵ رفتم. کمکم شروع به نوشتن سیدیها کردم و در مشارکتها شرکت کردم و امتحانات را هم میدادم.
حال، بعد از دو سال، دیگر از “معتاد” خبری نیست؛ فهمیدم که «بیمار» نام دارد، و چه نام زیبایی دارد: «مسافر»؛ یا همان فرشتهی آسمانی. من و همسرم بالهای آن مسافر هستیم. دیگر از کلمهی معتاد متنفرم. هرجا کسی حرفی بزند، به او میگویم: او بیمار است و به درمان نیاز دارد، نه به کمپ اعتیاد.
به امید روزی که تمام مسافران در ایران و جهان به رهایی برسند. از جناب مهندس حسین دژاکام، دکتر امین و خانوادهی محترم ایشان، صمیمانه تشکر میکنم.
همسفر سمیه:
وادی یازدهم میگوید: چشمههای جوشان و رودهای خروشان، به بحر و اقیانوس میرسند. هر قطرهی آب، بزرگترین و والاترین هدفش میتواند این باشد که به دریا و اقیانوس برسد. در این پیام، منظور از بحر و اقیانوس، خداوند و قدرت مطلق است که نهایت وظیفه و هدف انسان، رسیدن به آن میباشد.
و هر قطره زمانی میتواند به این هدف برسد که تبدیل به چشمهی جوشان و رود خروشان شود. چشمهی جوشان و رود خروشان به آب روانی میگویند که منبع وسیع دارد و این منبع باعث جاری شدن و عبور آن از مناطق سخت میشود.
در صورتی این رود یا چشمه به دریا یا اقیانوس نمیرسد که ما خود، جلوی آن سد بزنیم و یا مسیر آن را منحرف کنیم؛ به همین خاطر، در کنگره۶۰ بد بودن سخت است و انسانی که نیت و هدفِ خوب ندارد، در کنگره نمیماند.
در کنگره۶۰، آب این منبع وسیع را جناب مهندس با صحبتها و راهکارهایشان برای من تأمین میکند و من وظیفه دارم با گوش کردن و عمل کردن به آنها، تبدیل به چشمهی جوشان و رود خروشان شوم و با بهانهگیری و برداشت غلط، باعث ایجاد سد در مسیر و یا انحراف آب نشوم.
چراکه همانطور که در کنگره میگوییم: «راه مستقیم پیشرو ندارد، چون پیشروی آن الله است.» جناب مهندس و راهنمایان، مسیر را به ما نشان میدهند و در مسیر، ما خودمان باید حرکت کنیم و ادامه بدهیم.
اگر کمی تفکر و تأمل روی سخنان آقای مهندس انجام دهیم، بهراحتی متوجه درست بودن مسیر میشویم. همینطور در کتابها و جزوههای متعدد، چگونگی مسیر و حرکت در آن را برای ما شرح دادهاند.
اگر بخواهیم راه درست را برویم، نیازی به صرف انرژی برای پیدا کردن مسیر نداریم و تمام انرژی خود را باید صرف حرکت کنیم، و این نعمت بزرگی است.
من در این مدتی که در کنگره۶۰ حضور دارم، واقعاً در خود و زندگیام تغییرات را حس کردهام و به این مسئله اعتقاد دارم: امکان ندارد کسی در کنگره۶۰ حضور داشته باشد، خواست رهایی و رسیدن به هدف والا را داشته باشد، به میزان خواست خود تلاش کند و به چیزی بالاتر از آنچه حتی فکر میکند، نرسد.
و یکی از بهترین چیزهایی که کنگره به من آموخت، این بود که توانستم تا حدی هدف و مقصد خود را پیدا کنم.
همسفر آوا:
چند سالی بود که خواهرم اصرار داشت به کنگره۶۰ بیایم. در این سالها همیشه بهانههای مختلف میآوردم؛ حتی یکبار هم کنجکاو نشدم که بیایم و از نزدیک کنگره۶۰ را ببینم و با آن آشنا شوم.
تا اینکه در تابستان ۱۴۰۴، خواهرم دوباره گفت و تأکید کرد که این آخرین بار است که از من میخواهد به کنگره۶۰ بیایم. با دلی خسته و قلبی شکسته از بیمهریهای دنیا قدم به این مسیر گذاشتم.
همیشه در درون خودم با خودم صحبت میکردم؛ گاهی با خدای خودم و گاهی با خودم. همیشه سعی داشتم خودم را بیشتر بشناسم، اما با ورود به کنگره، دری به رویم باز شد که پیش از آن هرگز باز نشده بود.
از همان لحظهی ورود، مجذوب افراد و انرژی حاکم بر کنگره۶۰ شدم و طبق رسوم کنگره۶۰ عمل کردم. شکر خدا، با گذشت چهار ماه از سفرم، حالم روزبهروز بهتر از دیروز میشود.
من میخواستم تغییر کنم، اما نمیتوانستم. میخواستم حرکتی انجام دهم، اما توانش را نداشتم. اکنون با گوش دادن به صحبتهای آقای مهندس و استاد امین، لایههایی در من باز میشود که تازه میفهمم آن چیزی که فکر میکردم، نبود.
زمانی که باید راهنما انتخاب میکردم، همان لحظهی اول گفتم: «من میخواهم راهنما همسفر ترانه را انتخاب کنم.» قبل از آنکه حرفی زده شود، انگار مثل آهنربا به سمت ایشان جذب شدم.
امروز، ایشان راهنمای من هستند؛ همانطور که من جذب ایشان شدم، آموزشهایی ناب به من دادند و مرا به گونهای راهنمایی کردند که حس یک فرزند نسبت به مادرش را تجربه کردم.
از اعماق وجودم از خدای خودم میخواهم که مرا هرچه بیشتر از تاریکیهای درونم جدا کند تا بتوانم به سمت نور و روشنایی حرکت کنم. در این مسیر، امیدوارم همراه شما دوستان عزیزی که به رهایی رسیدهاید، هممسیر شوم و مانند قطرهای آب، به اقیانوس کنگره اضافه شوم.
با این جمله، یاد وادی یازدهم افتادم که میگوید: «چشمههای جوشان و رودهای خروشان، همه به بحر و اقیانوس میرسند.»
اکنون که در اینجا هستم، تمام تلاشم را میکنم تا با نظم و انضباط، در مسیر ارزشها و قوانین کنگره حرکت کنم و گوشبهفرمان راهنمای خودم باشم؛ تا من هم بتوانم از این چشمه سیراب شوم.
کنگره برای من فقط یک مکان نیست؛ جاییست که یاد گرفتم هنوز میشود از نو جان گرفت، هنوز میشود به خودت ایمان بیاوری، و هنوز نور، راه خودش را به دل تاریکی باز میکند.
به امید روزهای روشن، امروز دیگر نمیخواهم از دردهایم فرار کنم؛ میخواهم آنها را بفهمم، بپذیرم و از دلشان عبور کنم. به امید روزهایی که آگاهی، جای رنج را بگیرد.
رابط خبری: همسفر معصومه رهجوی راهنما همسفر ترانه (لژیون سوم)
ویرایش و ارسال: همسفر طاهره رهجوی راهنما همسفر ترانه (لژیون سوم) نگهبانسایت
همسفران نمایندگی اِرم کرج
- تعداد بازدید از این مطلب :
63