زندگی گر هزار باره بود، بار دیگر تو، بار دیگر تو
اگر چند سال پیش از من خواسته میشد، دلنوشتهای مبنی بر هفته همسفر بنویسم، غزلی میسرودم پر از سوز که خواننده را تاب خواندن نباشد. در زندگی مسافران یافتم که در گذشته، تن همسفر خود را در قمار به هم پیالگی خود باختند و مسافرانی یافتم که روح همسفران خود را در قمار زندگی به عیش و نوش و هوسهای خود فروختند. همسفرانی که با هزار امید، سر بر بالین آنان گذارده بودند، آنها امید و آرزوی پدران و مادرانی بودند و چشم و چراغ برادرانی؛ اگر تا قبل از این مینوشتم؛ مینوشتم که گناهکاران، راه برگشتی ندارند و حتی جایی برای بخشش نگذاشتهاند و یک انسان گناهکار که در جوار من قرار گرفته، مجازاتی بس بزرگ لایق اوست و هر چه میگذشت به این امر بیش از پیش ایمان داشتم. آسمان همان آسمان و زمین همین زمین است، هم فروشنده پا برجا هم خریدار دست به نقد موجود است؛ اما حال میفهمم گناهکارترین آدمی که کنارم قرار میگیرد، درسی بزرگ برای من به همراه دارد، هر کس ضربهای به من زد، شکافی در قلبم ایجاد میکند که نور از آنجا بیرون میزند و هر چه بیشتر پیش میروم به این زندگی میبالم و درس میگیرم؛ چرا که میدانم ما برای اصل مهمّی زاده شدهایم. هفته همسفر مبارکِ همسفرانی است که شکافهایی از نور دارند.
نویسنده: همسفر نجمه رهجوی راهنما همسفر زهرا (لژیون ششم)
ارسال مطلب: همسفر زهرا دبیر سایت
همسفران نمایندگی شعبه فردوسی
- تعداد بازدید از این مطلب :
114