سلام دوستان علیرضا هستم یک مسافر.
در وادی یازدهم جایی که چشمههای جوشان از دلسنگ میجوشند و رودهای خروشان بیپروا از خوف و تردید میگذرند، دل من نیز چگونگی جاریشدن را آموخت. ایستادن معنا ندارد یا باید جوشید یا کنار رفت. در میان سنگ و آب، میان درد و رهایی، دل اگر ساکن بماند، میگندد. جوشش چشمه به من آموخت: آغاز بایستی از درون باشد، حتی اگر سنگینترین صخرهها راهت را بستهاند. جوشیدن، انتخاب است؛ نه اجازهٔ زمین، نه فرمان آسمان. رود، با فریاد کفآلودش، به من یاد داد که مقصد، بهانهٔ حرکت است نه شرط آن. او میرود، میافتد، میپیچد، میشکند؛ اما هرگز بازنمیگردد به ترس نخستین. در این وادی فهمیدم ایمان، سکون نیست؛ حرکت است. حرکتی که گاهی آرام از دل خاک میجوشد و گاهی خروشان، همه چیز را با خود میبرد جز حقیقتِ جاری خویش.
و من کنار این چشمهها و رودها، دل را سپردم به راه؛ باشد که جوشیدن، مرا به دریا برساند.
نگارش: مسافر علیرضا لژیون یازدهم
ویراستار: مسافر ایمان لژیون پانزدهم
ارسال خبر: مسافر حسن لژیون دوازدهم
نمایندگی رضوی مشهد
- تعداد بازدید از این مطلب :
38