English Version
This Site Is Available In English

چشمه‌هایی که در درون من وجود داشت، خشک شده بود

چشمه‌هایی که در درون من وجود داشت، خشک شده بود

جلسه پنجم از دوره چهاردهم سری کارگاه‌های آموزشی خصوصی کنگره ۶۰، در نمایندگی شهباز با استادی مسافر رضا، نگهبانی مسافر عباس و دبیری مسافر وجیه‌الله با دستور جلسه «وادی یازدهم وتاثیرآن روی من» در روز یکشنبه، تاریخ ۱۴۰۴/۹/30 ساعت ۱۷ آغاز به کار نمود

خلاصه سخنان استاد:

سلام دوستان رضاهستم مسافر

 سپاسگزارم از نگهبان و دبیر عزیز که استادی جلسه را به من واگذار کردند. خداوند را شکر می‌کنم که امروز توانستم در کنگره حضور پیدا کنم و خدمت کنم. از راهنمای خوبم، حسین آقا، ممنون و سپاسگزارم که اجازه داد امروز خدمت کنم. مردم قدردان زحمات ایشان هستند. از جناب مهندس نیز تشکر و قدردانی می‌کنم به خاطر اینکه بستری به وجود آوردند تا من بتوانم از تاریکی‌ها دوباره به روشنایی‌ها برگردم.

پیشاپیش شب یلدا را به همه شما تبریک می‌گویم؛ ان‌شاءالله شب خوبی داشته باشیم.

وادی یازدهم؛ چشمه‌های جوشان و رودهای خروشان، همه به بحر اقیانوس می‌ریزند. چشمه‌های جوشان که مهندس در اینجا مثال زده‌اند، یعنی جسم من، جسم انسان. وقتی من تازه سفرم را آغاز کردم و وارد کنگره شدم، در مسیر انسان دو راه وجود دارد؛ راه خوبی و راه بدی. من به سمت بعد منفی رفته بودم و کشش پیدا کرده بودم به سمت آن. کم‌کم چشمه‌هایی که در درون من وجود داشت، خشک شده بود یا اصلاً حرکت نداشت. اما لطف خدا بود که توانستم به کنگره بیایم.

از زحمات همه عزیزان، از آقا مسعود و آقای شد، تشکر می‌کنم. کم‌کم توانستم با آموزش‌هایی که در کنگره گرفتم و مسیر و آگاهی‌هایی که کسب کردم، تغییر را در خود ببینم. اولِ ورودم به کنگره، حالم خوب نبود، ترس زیادی داشتم، منیت بالایی داشتم. ترس بیشترم از این بود که بقیه بدانند من مصرف‌کننده‌ام. چون در خانواده‌ای بزرگ شده بودم که هیچ‌کس مصرف‌کننده نبود و برخورد سختی با این مسئله داشتند. خیلی می‌ترسیدم که بدانند من مصرف‌کننده‌ام.

اما خدا را شکر، توانستم به این ترسم غلبه کنم و وارد کنگره شوم. یواش‌یواش اعتماد به نفسم بالا رفت، ترسم کم شد، و به خودشناسی رسیدم. آموزش‌هایی که از راهنمای خوبم و از جناب مهندس گرفتم، کمکم کرد تا سفر خوبی داشته باشم.

در ابتدا، سه تا چهار ماه بعد از ورود، تازه توانستم مسیرم را پیدا کنم و انرژی لازم را در خود ایجاد کنم تا حرکت کنم و جهش داشته باشم. انسان در هر مسیری، در هر کاری یا رشته‌ای، باید مربی و راهنما داشته باشد تا آموزش و آگاهی بگیرد و یواش‌یواش در مسیر درست قرار گیرد. در بعد منفی نیز همین‌طور است؛ ضد ارزش‌هایی که ما به سمتشان رفته بودیم باعث شده بود از انسان بودن فاصله بگیریم.

در آن دوران من نه اعصاب داشتم، نه حوصله، نه محبت. نه بقیه برایم مهم بودند، نه خانواده‌ام را دوست داشتم، چون گرفتار ضد ارزش‌ها شده بودم. اما وقتی وارد کنگره شدم و با چشمه‌های جوشان، با راهنماها و انسان‌های ارزشمندی مثل آقا مسعود آشنا شدم، دیدم که محبت در میانشان جاری است.

زمانی که در سفر بودم، قرار بود راهنمایم را تغییر دهند، ولی در آن شرایط که حال من خوب نبود، لطف خدا بود که توانستم در خدمت کنگره باشم. همان خدمت‌هایی که انجام دادم، باعث شد حالم خوب شود. چون می‌دیدم آدم‌هایی هستند که مسئولیت‌پذیرند، آدم‌هایی که محبت دارند و به من محبت کردند.

من هم از محبتی که آنها رایگان در اختیار من گذاشتند، استفاده کردم. در آخر از راهنمای خوبم سپاسگزارم و ممنونم بابت تمام محبت‌هایی که به‌طور رایگان در اختیار من گذاشت. افتخار می‌کنم که در کنار چنین انسان‌هایی بودم

تایپ:مسافر ابولفضل

تهیه و تنظیم:کاربر سایت مسافر حسین

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .