دهمین جلسه از دوره نود و یکم کارگاههای آموزشی عمومی کنگره ۶۰ نمایندگی آکادمی با استادی دیدهبان محترم آقای بابک لطفی، نگهبانی مسافر ویلیام و دبیری مسافر حسین، با دستور جلسه "وادی یازدهم: چشمههای جوشان و رودهای خروشان همه به بحر و اقیانوس میرسند" در ادامه تولد پنجمین سال رهایی راهنمای محترم مسافر بهمن، شنبه ۲۹ آذر ۱۴۰۴ ساعت ۱۶:۳۰ آغاز به کار کرد.

خلاصه سخنان استاد:
سلام دوستان، بابک هستم مسافر؛ بسیار خوشحال و سپاسگزار خداوند هستم که بار دیگر توفیق خدمت در این جایگاه نصیبم شد تا در کنار مسافران و همسفران خوب نمایندگی آکادمی باشم. دستور جلسه امروز دو بخش دارد، قسمت اول دستور جلسه هفتگی و بخش دوم تولد بهمن عزیز میباشد. معمولاً زمانی که در جایگاه استاد قرار میگیرم، درباره دستور جلسه سعی میکنم تجربههایی را که در این سالها کسب کردهام بیان کنم. قطعاً من به اندازه آقای مهندس نمیتوانم وادی را بشکافم، اما هر یک از شما میتوانید بهترین برداشتها را از وادی داشته باشید. در کنگره ما با ابزارهای آموزشی متعددی روبهرو هستیم که با استفاده از آنها از تاریکیها به سمت نور حرکت میکنیم تا زندگی بهتری داشته باشیم. یکی از این ابزارها، وادیهای کنگره است. اگر بتوانم به اندازه توان خود در مسیر وادیها حرکت کنم، گرههای زیادی از من باز میشود؛ زیرا وادیها بسیار هوشمندانه و با تفکر عمیق کنار هم قرار گرفتهاند. زمانی که وارد کنگره شدم، یاد گرفتم چگونه فکر کنم، سپس ساختارهای تفکر را شناختم و پس از آن مسئولیتهای خود را به دیگران واگذار نکردم.

اگر بخواهیم وادی یازدهم را به زبان ساده معنا کنیم، همانطور که آقای مهندس میفرمایند، باید طوری بیان شود که همه انسانها با هر میزان درک و دانایی بتوانند برداشت کنند. برای هر فرد، بحر و اقیانوس متفاوت است؛ اقیانوس همان جایی است که به آرامش میرسیم. خواسته درونی هر شخصی که وارد کنگره میشود، این است که از سیاهی اعتیاد بیرون بیاید و به سمت روشنایی حرکت کند. زمانی که وارد کنگره شدم، تنها هدفم درمان بود و اصلاً فکر نمیکردم که در کنگره باقی بمانم. اما وقتی وارد شدم، تازه مقصد مشخص شد؛ یعنی همان بحر و اقیانوس. برای من، بحر و اقیانوس این بود که دیگر مواد مصرف نکنم، اما در ادامه متوجه شدم میتوانم در کنگره بمانم و چیزهای بیشتری بیاموزم. اگر دقت کرده باشید، در سیدیهای آقای مهندس کمتر درباره مواد مخدر صحبت میشود؛ زیرا پرونده مواد مخدر بیش از بیست سال پیش در کنگره ۶۰ بسته شد. وادی یازدهم نشاندهنده جاری بودن انسان است؛ برای اینکه چشمهای جوشان یا رودی خروشان باشیم، باید سیدیهای آقای مهندس را در اختیار داشته باشیم، به آموزشهای کنگره عمل کنیم و با خدمت کردن و تغییر جایگاه، همچنان جوشان و خروشان باقی بمانیم.

و اما تولد بهمن عزیز، انسانها وقتی هدف خود را پیدا میکنند و در مسیر آن حرکت میکنند، در نهایت به آن هدف میرسند؛ این یک قانون کائنات است. چیزی که در بهمن دیدم، این بود که طی سه چهار سال گذشته تغییر و هدف او را لحظهبهلحظه مشاهده کردم. آنچه باعث رشد بهمن شد، ادب، منش و متشخص بودن او بود؛ همچنین احترامی که برای دیگران قائل بود و احساس مسئولیت بالایی که داشت. بهمن نسبت به وادی یازدهم در حد توان و ظرف خود بهخوبی عمل کرد. برخی افراد هستند که وقتی کاری به آنها سپرده میشود، کافی است فقط بگویی چه میخواهی؛ در نهایت همان کار را کامل و بینقص تحویل میدهند. بهمن از آن دسته افراد است؛ هر وقت کاری از او خواستیم، در حد توانش آن را پیش برد و انجام داد. در سالهای گذشته، تغییرات بهمن را بهعنوان یک خدمتگزار از نزدیک دیدم. او همیشه با نهایت احترام حرف خود را میزد؛ در حالی که بسیاری از ما گاهی به دلایل مختلف نمیتوانیم حرفمان را بیان کنیم. اما بهمن اینگونه نبود؛ همیشه با احترام نظرش را میگفت و طرف مقابل ناراحت نمیشد، که این خود یک هنر است. یکی از نقاط قوت بزرگ بهمن، روابط عمومی اوست. او با اکثر افراد بسیار گرم و صمیمی میشد و رابطهای خوب برقرار میکرد. همین ویژگی باعث میشد همه در بخش روابط عمومی او را دوست داشته باشند و به سخنانش توجه کنند. در پایان، این روز عزیز را به بهمن و خانواده محترمش تبریک میگویم. همچنین به راهنمای سفر اول او، علی آقای عزیز، تبریک میگویم؛ زیرا کار خود را بهخوبی انجام داده و آموزشهای کنگره را بهدرستی منتقل کرده است، که نتیجه آن حضور بهمن در این جایگاه است. از اینکه به سخنان من توجه کردید، از همه سپاسگزارم.
سخنان راهنمای محترم مسافر بهمن و خواسته ایشان: 
خواسته من این است که تا روزی که در کنگره مثمرثمر هستم باشم و انشالله این راه همیشه ادامه داشته باشد. سلام دوستان بهمن هستم یک مسافر، اول از علی آقای عزیز بگویم؛ من در سفر اولم یک خاطرهای با ایشان دارم. زمانی که سفر اول بودم اصلاً خوب سفر نمیکردم؛ هر وقت که میشد دارو مصرف میکردم و هر زمان هم کم و زیاد میکردم. تصورم این بود که آمدهام مواد را کنار بگذارم اما به مصرف مشروبات الکلی ادامه بدهم. بعد از هشت ماه سفر، به یک مهمانی دعوت شدم و در آنجا مشروب خوردم. در مسیر بازگشت به منزل، با حجم مشروبی که مصرف کرده بودم و مقدار اوتی که خورده بودم، در حین رانندگی خوابم برد و تصادف بدی کردم. در عرض نیم ساعت اتفاقات عجیب و غریبی افتاد؛ ماشینی که با آن تصادف کرده بودم دوگانهسوز بود و کپسول گاز آن منفجر شد. همهچیز از حالت سرخوشی به ناخوشی رسید و بعد از حدود نیم ساعت خود را در بازداشتگاه دیدم. در بازداشتگاه به این فکر میکردم که چه شد؟همهچیز خوب پیش میرفت، چرا ناگهان همهچیز خراب شد؟ در آن لحظه واقعاً چهار ستون بدنم لرزید. جالب بود که در همان حال خرابی تست الکل داده بودم و ماشینم هم خوابیده بود. تنها کسی که به کلانتری آمد، علی آقا بود. اگر ایشان نمیآمدند واقعاً نمیدانم چه اتفاقی برایم میافتاد و مشخص نبود که سفرم ادامه پیدا میکند یا نه. اما پیام بسیار خوبی که این اتفاق داشت، این بود که به خودم آمدم؛ مخصوصاً با حضور گرم علی آقا که باعث شد سفرم را بهخوبی تمام کنم. از حضور ایشان بسیار ممنونم. در کنگره ۶۰، داشتن همسفر بسیار مهم است. اگر به گذشته برمیگشتم، حتماً همه اعضای خانوادهام را به کنگره میآوردم؛ زیرا سفر کردن با حضور همسفر راحتتر است. پیشنهاد من به مسافرانی که همسفر ندارند این است که ترجیحاً همسفر خود را نیز به کنگره بیاورند. از آقا بابک تشکر میکنم؛ من چیزهای زیادی از ایشان یاد گرفتم. از ایشان آموختم که با نهایت احترام حرف خود را بزنم. ایشان با لطفی که به من داشتند، چه در قسمت اوتی و چه در بخش روابط عمومی، باعث شدند پیوندی از مهر و محبت بین بچهها برقرار شود. بزرگترین و شاخصترین چیزی که از آقای لطفی یاد گرفتم این بود که در لحظه زندگی کنم؛ زیرا ذهن من همیشه یا درگیر گذشته بود یا درگیر آینده. چیزی که از ایشان آموختم این بود که در لحظه زندگی کنم و از زندگی لذت ببرم. جملهای از ایشان همیشه در ذهن من است: «چه کسی تضمین کرده که من و شما یک ساعت دیگر زنده باشیم؟» همانجا تصمیم گرفتم که در لحظه زندگی کنم. بابت تکتک زحماتی که به ایشان دادم، از ایشان تشکر میکنم. از همه کسانی که از شعبههای دیگر تشریف آوردند سپاسگزارم و در رأس، از آقای مهندس تشکر میکنم که در تاریکی زمان، باعث روشنایی راه شدند. ممنون از اینکه به صحبتهای من توجه کردید.
سخنان راهنمای محترم مسافر علی:

سلام دوستان، علی هستم یک مسافر. قبل از هر چیز خدا را شاکرم که امروز این فرصت را به من داد تا در خدمت شما عزیزان باشم. در حقیقت من خودم را راهنمای بهمن نمیدانم؛ زیرا از همان ابتدای ورود بهمن به کنگره، او بسیار مهربان، با محبت و فرمانبردار بود. از همان ابتدا شخصیت والایی داشت و از بدو ورود مشخص بود که راه گمکرده خود را پیدا خواهد کرد، و این بسیار ارزشمند است. خداوند این فرصت را به من داد که در کنار او باشم و لیاقت آن را داشته باشم که در تمام مسیر بتوانم به بهمن خدمت کنم. بسیار مفتخرم که بهمن عزیز شاگرد آقا بابک است. آقا بابک همیشه الگوی من بوده و هست، و با تمام وجود ایشان را دوست دارم. خدا را شکر میکنم که کنگره را داریم؛ این پناهگاه امن که همیشه در اختیار ماست و در اوج بیپناهیِ قبل از ورود به کنگره، به ما داده شد تا از تاریکی به سمت روشنایی حرکت کنیم. خدا را شکر میکنم که آقای مهندس را داریم، خدا را شکر که کنگره ۶۰ را داریم. ممنون از اینکه به صحبتهای من توجه کردید.
تایپ: مسافر جلال لژیون هجدهم، مسافر امیرعلی لژیون چهارم
عکس، تنظیم و بارگزاری خبر: مسافر محمدحسین
- تعداد بازدید از این مطلب :
358