گاهی آدمی سالها در یک بندرِ دروغین پهلو گرفته؛
جایی که اسمش «آرامش» است،
اما بوی ماندگی میدهد…
سیدی لنگر کشتی را بکشید
آمد تا بگوید:
اگر کشتیِ زندگیات حرکت نمیکند،
مشکل از دریا نیست،
از لنگریست که خودت رهایش نکردهای.
لنگر، همان ترسهای کهنه است،
همان عادتهایی که اسمشان را تجربه گذاشتهای،
همان توجیههایی که سالها با آنها خودت را آرام کردهای
و در واقع، خودت را زندانی…
کنگره ۶۰ به من یاد داد
رهایی با دعا و آرزو شروع نمیشود،
با تصمیم شروع میشود؛
تصمیم به کندن،
تصمیم به حرکت،
حتی اگر دریا طوفانی باشد.
این سیدی فریاد نمیزند،
آرام و محکم حرف میزند؛
میگوید:
«اگر میخواهی به مقصد برسی،
باید جرأت کنی لنگر را بالا بکشی…
درد دارد،
سخت است،
اما ماندن، مرگِ تدریجیست.»

و چه زیباست وقتی میفهمی
لنگر را که بکشی،
خدا، راه را باز میکند،
باد موافق میوزد
و کشتی، دوباره زندگی را تجربه میکند…
سپاسگزار کنگره ۶۰
که به ما یاد داد
رهایی، سهمِ کسیست
که حرکت را انتخاب میکند،
نه بهانه را…

به قلم: راهنما مسافر اسماعیل ( راهنمای لژیون پنجم )
تنظیم و ارسال: مسافر سعید مرزبان خبری
- تعداد بازدید از این مطلب :
194