یازدهمین جلسه از دوره پنجم سری کارگاههای آموزشی عمومی کنگره ۶۰ نمایندگی ارگ با دستور جلسه چگونه در کنگره ۶۰ قدردانی میکنیم و یک سال رهایی راهنمای تازه واردین مسافر محمد با استادی راهنمای محترم مسافر حمیدرضا و نگهبانی مسافر حسین و دبیری مسافر محمد روز پنجشنبه مورخ ۲۷ آذر ۱۴۰۴ ساعت ۱۶:۳۰ آغاز به کار نمود :

سلام، دوستان حمیدرضا هستم، یک مسافر.
خداوند بزرگ را شاکر و سپاسگزارم که امروز نیز به من توفیق داد در کنگره حضور داشته باشم.
دستور جلسه امروز از دو بخش تشکیل شده است:
بخش اول، دستور جلسه سالانه «کنگره ۶۰؛ چگونه در کنگره قدردانی میکنیم»
و بخش دوم، تولد یکسال رهایی راهنمای تازهواردین، آقای محمد مهدوی.
از آقا محمد خواهش میکنم بایستند و با یک تشویق جانانه از ایشان قدردانی بفرمایید.
همچنین همسفر گرامی آقا محمد که چند جلسهای افتخار حضور در کنگره را داشتهاند، لطفاً ایشان را نیز تشویق بفرمایید.
در کنگره ۶۰ چگونه قدردانی میکنیم؟
ابتدا ببینیم واژه «قَدْر» به چه معناست؛ «قَدْر» یعنی اندازه.
قدردانی یعنی اندازه و ارزش هر چیز را دانستن.
اهمیت این موضوع آنقدر زیاد است که خداوند در قرآن کریم به آن اشاره فرموده است؛ آنجا که میفرماید:
«الحمدلله ربّ العالمین»
یعنی یاد خداوند با حمد و سپاسگزاری آغاز میشود.
در کنگره ۶۰ نیز همینگونه است. بیش از ۲۸ سال از زمانی که جناب آقای مهندس کنگره ۶۰ را تأسیس کردند میگذرد و روزبهروز شاهد رشد و پیشرفت آن هستیم؛ چرا که فرهنگ قدردانی در کنگره نهادینه شده است.
جناب آقای مهندس تأکید ویژهای بر موضوع قدردانی دارند.
در قرآن کریم، آیه ۷ سوره ابراهیم میفرماید:
اگر شکرگزار باشید، نعمت شما را افزون میکنم و اگر کفران کنید، بیتردید عذاب من سخت خواهد بود.
وعده خداوند دروغ نیست؛ پس باید بدانیم قدر داشتههایمان را بشناسیم.
کسانی که برای ما زحمت میکشند، باید از آنان تشکر و قدردانی کنیم.
اگر قدردان نباشیم، بدون شک عواقب سختی در انتظار ما خواهد بود.
«شکر نعمت، نعمتت افزون کند
کفر نعمت، از کفت بیرون کند»
در سیدی «کفر»، استاد امین میفرمایند:
کفر یعنی پوشاندن، پنهان کردن و یا ندیدن.
یاد بگیریم نعمتهایی را که خداوند به ما داده ببینیم و همواره شکرگزار باشیم.
من در کنگره یاد گرفتم قدردان بندگان خدا و خدمتگزاران او باشم.
روزی منِ حمیدرضا بهعنوان یک تازهوارد، با حالی خراب وارد کنگره شدم. این مرزبانان، مهمانداران، ایجنت و خدمتگزاران بودند که با عشق و محبت دست مرا گرفتند، وارد لژیون کردند و به راهنما سپردند.
امروز که به این حال خوب رسیدهام، باید بدانم چه کسانی به من خدمت کردهاند.
من باید قدردان نعمتهای خداوند و قدردان خدمتگزاران کنگره ۶۰ باشم.
در وادی دهم آمده است:
«مانند نابینایان در روز، دنبال شب میگردند.»
یعنی داشتههایم را نمیبینم و قدر خدمت دیگران را نمیدانم.
همیشه از خودم میپرسم:
ای حمیدرضا، تو که میگویی آقای مهندس و کنگره را دوست داری، آیا واقعاً قدردان هستی یا نه؟
قدردانی در کنگره سه بُعد دارد:
به زبان، به دل و به عمل.
آیا آموزشها را گوش میکنم؟
آیا سیدی مینویسم؟
در کنگره چهار هفته بهعنوان هفتههای قدردانی داریم که توسط آقای مهندس مشخص شده است:
۱. هفته راهنما
منِ حمیدرضا با ۱۱ سال رهایی، هنوز عکسهای زمان مصرفم را دارم و گاهی برای رهجوها میفرستم تا فراموش نکنم با چه حالی وارد کنگره شدم.
فراموشی، یکی از خواستههای نفس است.
راهنما یک سال زحمت میکشد؛ نامه رهجو را مینویسد، شببیداری میکشد و پیگیر حال رهجو است.
آیا من از راهنمای خود به زبان، دل یا عمل قدردانی میکنم؟
۲. هفته دیدهبان
دیدهبان با وسیله شخصی خود، یک سال تمام شعب را سرکشی میکند تا از وضعیت و پیشرفت آنها آگاه شود.
آیا من قدردان این زحمات هستم؟
۳. هفته ایجنت و مرزبان
مرزبانان ماهها از ساعت ۲ بعدازظهر تا ۹ یا ۱۰ شب در شعبه حضور دارند تا همهچیز آماده و منظم باشد.
تمام امور شعبه بر عهده آنان است.
آیا من قدردانی میکنم؟
ایجنت نیز تمام دغدغهاش ارتقای شعبه و درمان رهجوهاست.
آیا قدردان هستم؟
۴. هفته همسفر
آیا منِ مصرفکننده، مثل یک بمب در خانه منفجر نشده بودم و اطرافیانم آسیب ندیده بودند؟
حالا که همسفرم کنار من ایستاده، آیا قدردان او هستم؟
قدردانی تأثیر عمیقی در زندگی ما دارد.
انشاءالله همیشه بتوانیم قدردان نعمتهای خداوند باشیم.
خداوند مستقیم دست ما را نمیگیرد؛ بلکه از طریق بندگانش ما را از منجلاب بیرون میکشد.
پس باید قدردان همه کسانی باشم که به من خدمت کردند؛ از جمله آقای مهندس، راهنمای بزرگوارم و همه خدمتگزاران کنگره.
من یاد گرفتم طلبکار نباشم، بلکه قدردان باشم؛ و اینها همه آموزشهای آقای مهندس است.
بخش دوم جلسه: تولد یکسال رهایی آقای محمد عزیز
هر تولدی پیامی در دل خود دارد.
10:14
یادم هست در تاریخ ۱۴۰۱/۹/۶ در شعبه گنجعلیخان بودم که آقای محمد عزیز از در وارد شدند و لژیون من را انتخاب کردند.
میگفتند از راه دور میآیند؛ از زرند.
گفتم ۱۰۰ کیلومتر که چیزی نیست؛ من زمانی ۱۱۰۰ کیلومتر تا تهران میرفتم برای درمان.
از روز اول به رهجوها میگویم اگر خواهان درمان هستید، باید سه جلسه در هفته بیایید، سیدی بنویسید، پارک و استخر بیایید؛ چون اینها مکمل یکدیگرند.
آقای محمد رهجوی بسیار خوبی بودند. تنها درخواستشان این بود که هفتهای یک جلسه نیایند، که گفتم امکانپذیر نیست؛ درمان با آموزش منظم کامل میشود.
ایشان پذیرفتند و تبدیل به رهجویی منظم و کوشا شدند؛ سه جلسه در هفته، سیدینویسی، پارک و استخر.
۱۰ ماه سفر کردند؛ با حالی بسیار خراب، اما امروز به لطف خدا به این جایگاه رسیدهاند.
پس از رهایی، برای راهنمایی اقدام کردند، یک سال خدمتگزار کلینیک بودند و به بهترین نحو خدمت کردند.
خداوند به آقای محمد این افتخار را داد که شال راهنمای تازهواردین را بر دوش بگیرند و اجازه خدمت پیدا کنند.
انشاءالله در شعبه جدید زرند که بهزودی راهاندازی میشود، خدمتگزاری شایسته و راهنمایی توانمند باشند.
به ایشان و خانواده محترمشان تبریک عرض میکنم و برایشان آرزوی موفقیت دارم.
خداوند دست ما را گرفت تا ما نیز دست دیگران را بگیریم؛
انشاءالله این آموزش را از ما نگیرد.
ممنونم که به صحبتهای من گوش دادید.

سلام دوستان محمد هستم مسافر :بسمالله الرحمن الرحیم
ای برادر، مکن ای زاهد پاکیزهسرشت
که گناه دگران بر تو نخواهند نوشت
من اگر نیکم و گر بد، تو برو خویش باش
هر کسی عاقبتِ کارِ خود او را کِشت
همهکس طالب یارند، چه مست و چه هوشیار
همهجا خانه عشق است، چه مسجد، چه کنشت
ناامیدم مکن از سابقه حکم ازل
تو چه دانی که در این پرده چه خوب است، چه زشت
پرده بدخواه مبادا که بیفتد ز میان
پدرم نیز ز بهشت ابدی دست بکِشت
---
از اینکه امروز در این جایگاه قرار گرفتهام، بسیار خوشحال و شاکر هستم.
در ابتدا سپاسگزار خداوند بزرگ هستم که این فرصت را به من عطا کرد تا این جایگاه را تجربه کنم.
جا دارد صمیمانه قدردان زحمات جناب آقای مهندس باشم.
ایشان به من آموختند که باید خوب باشی تا خوبی را تجربه کنی؛
باید محبت کنی تا محبت را ببینی،
باید ببخشی تا بخشیده شوی.
وقتی آقای مهندس میفرمایند: «من برای کنگره ۶۰ هیچ کاری انجام ندادهام»،
دیگر من چه میتوانم بگویم؟
من تا چه اندازه میتوانم کمک کنم؟
چقدر میتوانم حمایت مالی انجام دهم تا شاید اندکی قدر این سلامتی و حال خوبم را بدانم؟
این سلامتی که امروز به دست آوردهام، ارزشی فراتر از هر چیز دارد.
از صمیم قلب از آقای مهندس و خانواده محترمشان تشکر میکنم و خود را تا ابد مدیون زحمات ایشان میدانم؛
چراکه این بستر را فراهم کردند تا من با حالی خراب وارد شوم و امروز به حال خوب برسم و بتوانم با سربلندی بگویم:
من امروز انسانی سالم هستم.
تشکر میکنم از ایجنت محترم، مرزبانان گرامی، همسفران عزیز و تمام خدمتگزاران شعبه ارگ.
تشکر ویژه دارم از راهنمای بزرگوارم، آقای حمیدرضا.
اگر امروز حال خوبی دارم، بیتردید مدیون زحمات ایشان هستم.
به یاد دارم زمانی که برای اولین بار در شعبه ارگ استاد جلسه بودم، حتی متوجه صحبتهای خودم هم نمیشدم؛
بهدلیل نبود امکانات مناسب و مشکلات صوتی.
امروز اینجا ایستادهایم و بهخوبی آموزش میگیریم؛
و این یعنی باید قدردان زحمات ایجنت محترم باشیم که چنین شرایطی را فراهم کردهاند.
من و راهنمایم رابطه استاد و شاگردی داریم، اما در عین حال دوست هستیم؛
چراکه
«دوست آن است که گیرد دست دوست
در پریشانی و درماندگی»
همیشه احساس میکنم باید ایشان را ببینم؛
و این حس، نتیجه تمام زحماتی است که برای من کشیدهاند.
تشکر میکنم از تمام دوستان هملژیونیام.
گرچه اکنون در شعبه دیگری مشغول به خدمت هستم، اما همچنان آن حس و حال عمیق دوستی و هملژیونی را با خود دارم.
دیدار دوباره این عزیزان، انرژی مرا چند برابر میکند.
از همسفر عزیزم صمیمانه عذرخواهی میکنم و در عین حال سپاسگزارم؛
چراکه سالها زندگی را برای ایشان سخت و تلخ کرده بودم.
از خداوند میخواهم برای من، برای امثال من و برای تمام کسانی که در این کنگره به درمان میرسند،
دیگر هیچ راه بازگشتی به سمت مصرف مواد وجود نداشته باشد.
به اعتقاد من، کنگره ۶۰ مکانی مقدس است؛
چراکه در حرمت آن، تمام ضد ارزشها نفی میشود.
ما دروغ نمیگوییم، غیبت نمیکنیم، تهمت نمیزنیم،
حق یکدیگر را ضایع نمیکنیم و بدی برای هم نمیخواهیم.
پس این مکان، بیتردید مقدس است.
نمیخواهم از گذشتههای تاریک خود سخن بگویم؛
چراکه اگر مدام به آنها بپردازم، یعنی هنوز در آن تخریبها زندگی میکنم.
من امروز از خودم راضی و خوشحال هستم.
اما در عین حال، نمیخواهم دچار فراموشی شوم.
آیهای از قرآن کریم همواره در ذهنم هست:
«إِنَّ الْإِنْسَانَ لِرَبِّهِ لَكَنُودٌ»
برای همین، همیشه خاطرهای تلخ از زمان مصرف را در ذهنم زنده نگه میدارم.
روزی که در فرودگاه با مواد دستگیر شدم؛
لحظهای که آرزو میکردم زمین دهان باز کند و مرا ببلعد.
همسفری که یک عمر کنارم بود، شاهد آن صحنه بود
و من با خود میگفتم:
ای کاش مرده بودم تا او چنین لحظهای را نمیدید.
اما امروز، با افتخار میگویم:
من مصرفکننده نیستم.
از ابتدای سفرم تا امروز، تمام این اتفاقات را به فال نیک گرفتهام
و ایمان دارم که کنگره ۶۰ مکانی مقدس است.
روزی که برای اولین بار وارد شعبه گنجعلیخان شدم، جشن گلریزان بود.
آن روز، آن فضا و آن اتفاقها را نشانه دانستم.
و امروز نیز جشن گلریزان را همزمان با گرفتن شال رهایی و شال خدمت، نشانهای بزرگ میدانم.
انشاءالله بتوانم در این مسیر، خدمتگزاری شایسته برای همنوعانم باشم.
امروز بار دیگر با خود و با دوستانم عهد میبندم
که هر کاری از دستم برآید، برای کنگره انجام دهم.

افتخار خدمت در شعبه گنجعلیخان، شعبه ارگ و اکنون شعبه کریمان را داشتهام.
هر تازهواردی که وارد شعبه میشود، مرا به یاد حال خراب روزهای اول خودم میاندازد
و وقتی به او مشاوره میدهم، انگار تمام آن دردها دوباره در ذهنم زنده میشود.
در پایان، بار دیگر از راهنمای بزرگوارم، آقای حمیدرضا،
و از تمام دوستان، بهویژه هملژیونیهای عزیزم که به من انرژی و حال خوب میدهند، صمیمانه سپاسگزارم.
امیدوارم تا زمانی که زندهایم،
بتوانیم از بودن در کنار یکدیگر لذت ببریم.
ممنونم و سپاسگزارم که به صحبتهای من گوش دادید.

عکس : مسافر سهیل لژیون دوم
تایپ : مسافر امین لژیون چهارم
بارگزاری : مسافر احسان لژیون دوم
- تعداد بازدید از این مطلب :
251