English Version
This Site Is Available In English

تعادل در کنگره ۶۰ بر اساس مثلث است

تعادل در کنگره ۶۰ بر اساس مثلث است

پنجمین جلسه از دوره‌ی چهاردهم کارگاه‌های آموزشی عمومی کنگره ۶۰ نمایندگی دلیجان، با استادی راهنما مسافر احمد، نگهبانی مسافر مجتبی، و دبیری مسافر رضا، با دستور جلسه:"در کنگره ۶۰ چگونه قدردانی کنیم؟ و پنجمین سال رهایی ایجنت مسافر محمد"، شنبه ۲۲ آذر ماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۷ آغاز به کار کرد.

سخنان استاد:

خدا را شکر می‌کنم که امروز نیز زیر سقف یکی از نمایندگی‌های کنگره ۶۰، که نمایندگی دلیجان است، هستم و روی صندلی کنگره ۶۰ نشسته‌ام؛ هم برای آموزش و هم برای خدمت، از این بابت خدا را شکر می‌کنم. از آقای مهندس نیز به‌خاطر فراهم‌آوردن این بستر سپاسگزارم و همچنین از راهنمای عزیزم، آقای عباس کمال تشکر را دارم. از ایجنت و مرزبانان دوره قبل و همینطور دوره جدید تشکر می‌کنم. هفته بنیان را نیز، چون نبودم، به همه شما عزیزان، رهجویان و مسافران که همگی عضوی از این بنیان هستید، تبریک می‌گویم.

دستور جلسه در دو بخش ارائه شد که آقای دبیر آن را قرائت کردند. بخش اول این بود: «چگونه در کنگره ۶۰ قدردانی می‌کنیم؟» این دستور جلسه سوالی است، سوال از من می‌پرسد که چطور قدردانی می‌کنیم؟ آیا قدردانی در کنگره ۶۰ با جاهای دیگر متفاوت است؟ بله، بسیار متفاوت است. شاید بیرون از کنگره به روش‌های مختلفی قدردانی شود، اما در کنگره همه چیز بر اساس «مثلث» است. همان‌طور که مثلث درمان ما—اعم از جسمی و روانی—برای رسیدن به درمان نیاز دارد که هم جسم، هم جهان‌بینی و هم روان به تعادل برسند و اگر هرکدام به تعادل نرسند، به درمان نمی‌رسیم؛

برای قدردانی نیز باید هر سه ضلع مثلث به تعادل برسند تا آن صفت قدردانی و سپاسگزار بودن، در منِ احمد شکل بگیرد. اگر هر یک از این اضلاع ضعیف باشد، آن صفت قدردانی در من شکل نگرفته است و شکل نگرفتنش جز حالِ خراب، محرومیت و محدودیت، هیچ چیز دیگری برای انسان به ارمغان نمی‌آورد. پس باید سعی کنیم این مثلث را ترسیم کنیم تا درهای رحمت، حال خوب، آسایش و تعادل به روی انسان گشوده شود؛ وگرنه باید همچنان سختی و مشقت را تحمل کند.

نخستین ضلع، قدردانی، زبانی است: «الحمدلله»، «خدا را شکر»، به صورت زبانی. وقتی مادرت برایت غذا می‌آورد، بگو: «دستت درد نکند، چه غذای خوبی پختی». وقتی برایت چایی یا آب می‌آورند، یا خدمتی می‌کنند، باید بتوانی به صورت زبانی تشکر کنی. یعنی دخترت برایت آب می‌آورد؛ اگر این وظیفه‌ی اوست، اما وظیفه‌ی تو قدردانی است و باید از او تشکر کنی. آن فرزند می‌تواند پنج‌ساله باشد یا پنجاه‌ساله. می‌تواند کم‌سوادتر باشد یا با‌سوادتر؛ فرقی نمی‌کند. وظیفه‌ی من، به عنوان کسی که به او خدمت شده، این است که باید به صورت زبانی قدردانی کنم.

ضلع دوم، قدردانی عملی است که در رفتار و کردار من باید نمود پیدا کند. در کنگره، ما باید به کسی که به ما خدمت می‌کند، احترام بگذاریم؛ خواه راهنمایمان باشد، خواه ایجنت، مرزبانان، پیشکسوتان، یا کسانی که در اوتی، نشریات و دیگر بخش‌ها فعالیت می‌کنند. زیرا هیچ‌یک از آنان برای پول، درآمد یا حقوق کار نمی‌کنند. ایجنت و مرزبانان، راهنماها، اگرچه برای خودشان می‌آیند، اما در حال ارائه‌ی خدماتی به شما هستند. وظیفه‌ی تو این است که احترام بگذاری، ادب را رعایت کنی، جلوتر از آنان نروی، زودتر از آنان ننشینی و حتماً هنگام ورود، اجازه بگیری.

هفته‌ی راهنما، ما از راهنمایمان تشکر می‌کنیم. معمولاً در هر جایی که جلسه‌ی کنگره برگزار می‌شود، یک ربع قبل حاضر می‌شویم. به عنوان مثال، شما که برای هفته‌ی راهنما به قم می‌آیید (این صحبت را خطاب به رهجویانی از دلیجان که برای هفته‌ی راهنما به قم می‌آیند بیان می‌کنم) می‌بینم برخی ساعت پنج و نیم، شش یا حتی هفت می‌آیند. فکر می‌کردم شاید کار دارند، اما دیدم نه، برایشان مهم نیست. یک ربع به پنج باید اینجا باشند، قوانین شعبه‌ها هیچ فرقی با هم ندارد؛ وقتی مراسم جشن راهنما در روز راهنما است، نمی‌توانی شش و نیم یا هفت بیایی؛ باید زودتر با لباس مرتب بیایی تا هم مشارکت کنی و هم قدردانی، و سپس پاکت را تقدیم کنی.

رهجویان سیگار و رهجویان مواد، اگر می‌خواهید امسال بیایید، حتماً باید یک ربع به پنج در این جلسه حاضر باشید. آمدن بعد از ساعت پنج، اصلاً قابل قبول نیست؛ نه برای من، که برای کنگره. کنگره در همه جا کنگره است و جلسات آن در همه جا جلسات کنگره است. نمی‌توانیم شش یا هفت بیاییم و صرفاً با دادن یک پاکت بگوییم کارمان را انجام داده‌ایم. این هم بخشی از سپاسگزاری بود که در راه به ذهنم رسید و گفتم، اگرچه مثال پنج نفر را زدم، اما شامل حال همه می‌شود.

مسئله‌ی بعدی، قدردانی قلبی است که کاری بسیار سخت است. یعنی باید حتماً از مرحله‌ی زبانی و عملی عبور کنیم تا بتوانیم به‌صورت قلبی نیز سپاسگزار باشیم. قلبی بودن به این معناست که چه به من توجه کنند یا نه، چه سلامم را پاسخ دهند یا ندهند، چه پاکت بدهند یا ندهند، قدردان باشم. مثلاً امروز راهنمایم بُرجَکم را زد و من حالم بد شد و گفتم: «این چه راهنمایی است؟» این یعنی من هنوز از نظر قلبی سپاسگزار نیستم. در مقابل خداوند نیز همین‌گونه است. هرگاه اتفاق خوبی رخ داد و وضعیت بهبود یافت، می‌گویی: «خدایا شکرت».

اما اگر اتفاق ناگواری افتاد، بگویی: «این چه خدایی است؟» این نشان می‌دهد شکرگزاری هنوز به مرحله‌ی قلبی نفوذ نکرده است. رسیدن به مرحله‌ی قلبی، واقعاً می‌تواند لذت‌بخش باشد و انسان را از عذاب و آتش جهنم نجات دهد.

دستور جلسه دوم

پیام تولد: « در نظر زمین، حیات طولانی است، اما اگر زمان را حذف نمایید خواهید دید که بسیار کوتاه می‌باشد، پس به قدر زمان خود را بیابید.»

اعلام سفر: سلام دوستان، محمد هستم یک مسافر

آخرین آنتی ایکس مصرفی:تریاک،حشیش، ماریجوانا.روش درمان: DST. داروی درمان: شربت OT. مدت سفر: ۱۰ ماه و ۱۹ روز. ورزش در کنگره: فوتبال. رهایی از اعتیاد: ۵ سال و سه ماه. رهایی از سیگار: ۴ سال و ۱۱ ماه. رهایی هر دو سفر: احمد آقا. در ادامه سفر جونز: ۱۴ ماه به روش دژاکام.کاهش وزن: ۲۳ کیلو. راهنما: مهندس دژاکام.

تبریک می‌گویم این تولد را به محمد و همسفران محترمشان و همچنین راهنمای همسفرشان، خانم طیبه، از حضورشان سپاسگزارم. اصولاً تولد در کنگره، همانند هر کاری که در کنگره انجام می‌شود، خواص بسیاری برای انسان دارد. تولد نیز هم برای شخصی که تولدش گرفته، پیام‌ها و مفاهیم خاصی دارد، هم برای کسانی که در این تولد شرکت می‌کنند، و هم برای راهنما یا استادی که آن شخص را همراهی کرده، پیام‌ها و مفاهیم تازه‌ای می‌گشاید.

برای تمام مسافران نیز این پیام را دارد که «اعتیاد درمان دارد». شخصی که پنج سال از دام اعتیاد رها شده و تولد می‌گیرد، حتی می‌تواند در انبار مواد مخدر کار کند و هیچ مشکلی با مواد مخدر نداشته باشد؛ پس درمان اتفاق افتاده است. برای خود شخصی که به درمان رسیده، می‌تواند مروری بر گذشته داشته باشد: «من مصرف‌کننده‌ی مواد مخدر بودم، روزی با حالی خراب از مصرف مواد، قرص و الکل و...، آمدم و روی صندلی نشستم. فردی به عنوان راهنما کمک کرد و مرا راهنمایی کرد تا از این گذرگاه سخت و مشکل عبور کنم، به درمان و تعادل برسم و اکنون خودم راهنما شدم و می‌توانم به انسان‌های دیگر کمک کنم تا از این مشکلات خارج شوند.»

محمد نیز زمانی به کنگره آمد که سیگار و مواد مصرف می‌کرد. مصرف سیگار و موادش زیاد بود، اوضاع زندگی‌اش به‌هم‌ریخته و بسیار بی‌نظم و بی‌انضباط بود. این‌ها را می‌گویم تا بدانید، فکر نکنید از ابتدا این‌گونه بوده است. سی‌دی‌هایش را نیز در ابتدا، مانند بسیاری از رهجویان، ناقص می‌نوشت. اما از جایی به بعد، وقتی تصمیم گرفت سی‌دی‌هایش را کامل بنویسد، به‌موقع در جلسات حاضر شود و حرف راهنمایش را گوش کند، مسیر رشد، ترقی و پیشرفتش آغاز شد و با سرعت زیادی حرکت کرد و از همان ابتدا و در سفر اول به درمان رسید.

او به نمایندگی دلیجان آمد، هم سفر می‌کرد و هم خدمت می‌کرد و خدمات بسیاری نیز انجام داد. در این مسیر، هم سیگارش درمان شد، هم در آزمون راهنمایی قبول شد و همان‌طور که می‌دانید، حدود پنج سال است که در دفتر ساختمان آکادمی کنگره خدمت می‌کند. پنج سالی که مشغول خدمت است و هر هفته رفت‌وآمد به تهران در روز چهارشنبه، کار آسانی نیست.

 امیدوارم در جایگاه ایجنت نیز، همان‌گونه که در جایگاه‌های قبلی موفق بود، موفق باشد و رهجوهای خوبی را پرورش دهد که آن‌ها نیز همانند خودش، در کنگره و در نمایندگی‌های گوناگون، خدمتگزارانی قوی و مفید، هم برای خود و هم برای کنگره ۶۰ باشند. به خانم کوثر، آیه و امین نیز تبریک می‌گویم. ممنون که به صحبت‌هایم گوش دادید.

خواسته مسافر: "امیدوارم به زودی جایگاه پهلوانی را کسب کنم."

خواسته همسفر: "امیدوارم با همکاری مسافران و همسفران نمایندگی دلیجان زمین خودش را داشته باشد."

مشارکت مسافر محمد: سلام دوستان محمد هستم یک مسافر 

از همه شما صمیمانه سپاسگزارم که بار دیگر در کنار یکدیگر جمع شده‌ایم.زمانی با من تماس گرفتند، گفتم که گرفتارم. پرسیدند: گرفتاری چیست؟ و من پاسخ دادم: گرفتار مهندس هستم. در حقیقت،در کنگره اگر از ابتدا گرفتار نباشی، به گونه‌ای دیگر گرفتار خواهی شد؛ گرفتار مسائل بیرونی و دغدغه‌هایی می‌شوی که عامه مردم را درگیر خود کرده است؛ گرفتار این که قیمت روزمره زندگی بالا می‌رود و هزاران می‌شود و نمی‌شود دیگر. اما امروز، خدا را شکر می‌کنم که در کنگره هستم و از این گرفتاری‌های سطحی رها هستم.

از احمد آقای عزیز بسیار سپاسگزارم. هر جا احمد آقا بود، من بودم. هر کجا احمد آقا حضور داشتند، من نیز بودم، زیرا می‌دانستم راه دیگری ندارم. زمانی که به کنگره آمدم، همه‌چیز را پشت در گذاشتم. تا پیش از آن، یک دانشجوی دکترا بودم و فکر می‌کردم اعتبار و جایگاه اجتماعی مهمی دارم. اما حقیقت این بود که تنها تا پشت در شعبه امین توانسته بودم آن را با خود حمل کنم. احمد آقا به من گفتند: اگر انسان سالمی بودی، اصلاً به کنگره نمی‌آمدی. این استبداد فکری و غرور را کنار بگذار و بیا درمان شو. احمد آقا به راستی یک استاد بود و با بینش و لطف فراوان مرا راهنمایی کردند. از ایشان بی‌نهایت متشکرم. همچنین از جناب مهندس سپاسگزارم.

امروز صبح با دوستان صحبت می‌کردم و یاد بلایایی می‌افتادم که مهندس در مسیر آموزش بر سر من آوردند! اما اکنون می‌فهمم که همه آن‌ها برای آموزش من و رقم خوردن اتفاقات مهم و ضروری بود. سپس باید از دکتر امین تشکر کنم. آنچه که امروز در سفر اول و به ویژه در سفر دوم هستم، بی‌شک مدیون زحمات و آموزش‌های ایشان است. فکر می‌کنم هر آنچه لازم بود، برای من انجام دادند.

امروز من و خانواده‌ام در شرایط خوبی هستیم و از اینکه در این مسیر قرار داریم، خوشحال و شاکریم. این‌ها را گفتم تا باور کنید که شش سال پیش، زمانی که به کنگره آمدم، حال من به مراتب بدتر از این بود. شاید مانند یک مسافر تازه‌وارد، بتوانم بگویم که افسردگی حاد داشتم و عملاً قادر به برقراری ارتباط با کسی نبودم. اما در طول این پنج سال، با این شرایط جنگیدم.

اکنون در تک‌تک شهرهای ایران، در خانواده کنگره، دوستانی دارم. در سراسر کنگره، هم من احمد آقا را می‌شناسم و هم احمد آقا مرا می‌شناسد و این لطف و موهبت بزرگی است که کنگره به من ارزانی داشته است.

از تمامی عزیزانی که امروز تشریف آورده‌اند، صمیمانه سپاسگزارم. از خانواده خودم که همواره پشتیبانم بوده‌اند و از تک‌تک شما عزیزان، بسیار متشکرم. دوستتان دارم. ممنون که آمدید.

مشارکت راهنمای همسفر:

اگر بخواهم دربارهٔ همسفر عزیزم، خانم کوثر، سخن بگویم از همان روزهای آغازین، رفتار و تعهد ایشان نمایان بود. از همان خدمت‌های به ظاهر کوچک، مانند حضور مستمر در لژیون، مطالعهٔ نوشتارها و مشارکت فعال در امور جمع، با عشق و علاقه‌ای عمیق استقبال می‌کردند. کاری که شاید برای بسیاری کمرنگ به نظر آید، ولی برای کوثر جلوه‌ای از حیات و گرمای کنگره بود و آن را با جان و دل پذیرفته بودند.

در سفر اول، با وجود همهٔ دشواری‌های مسیر، همراهی و حمایت بی‌چشمداشت از مسافر خود داشتند و سرانجام به رهایی رسیدند. در سفر دوم نیز، هم در خدمت تهران و هم در لژیون، حضوری پیوسته و مسئولانه داشتند. برای کوثر فرصتی فراهم آمد تا در آزمون راهنمایان شرکت کنند و با موفقیت، به عنوان راهنمای تازه واردین انتخاب شوند.

این تصمیم ایشان برای ماندن در کنار مسافر و ادامهٔ مسیر خدمت، برای من و بسیاری از همسفران پیشین، الهام‌بخش و مایهٔ خوشحالی عمیق بود. ثابت کردند که می‌توان همسفری همراه بود و هم خدمتگزار صادق کنگره ماند. آموزه‌هایی که در این مسیر کسب می‌کنیم، آرامش و تحولی است که نخست در خود و خانواده‌مان پدیدار می‌شود و سپس توانایی انتقال آن به دیگران را پیدا می‌کنیم.

کوثر عزیز با اینکه در سفر اول، به دلیل تولد فرزند دوم، مدتی کوتاه از کنگره فاصله گرفتند، اما مجدداً و با اشتیاقی افزون‌تر به جمع بازگشتند و راه را ادامه دادند. و امروز که به عنوان راهنما انتخاب شده‌اند، جای بسی خرسندی است. امیدوارم شاگردی ایشان در کنگره، که با مشارکت و انرژی‌بخشی بسیاری از همسفران همراه بوده، تداوم یابد.

ان‌شاءالله که بدانید این عزیزان حاضر در لژیون، شایسته‌ترین‌ها هستند و همواره در جایگاه راهنمایی خواهند درخشید. تولد ایشان را نیز صمیمانه تبریک می‌گویم؛ تولدی که هم‌اکنون میزبان همسفرانی از قم و دلیجان است و همه با عشقی مثال‌زدنی این مسیر را می‌پیمایند. ان‌شاءالله برکت این خدمت‌های صادقانه در زندگی‌تان جاری باشد.

مشارکت همسفر:

از اینکه در این جایگاه حضور دارم و این فرصت را یافتم تا چند دقیقه‌ای با شما صحبت کنم، بسیار خوشحالم و این موقعیت را مرهون تمامی همسفرانی می‌دانم که پیش از این، این مکان پربرکت را پایه‌ریزی کردند. تک‌تک شما عزیزانی که اینجا حاضر شده‌اید و با اشتیاق به خدمت‌گزاری و بهره‌گیری از انرژی مثبت این جمع می‌اندیشید، عزیز و دوست‌داشتنی هستید. من این جایگاه را جایگاهی بسیار ارزشمند و پرانرژی می‌دانم.

حتی پیش از آنکه همسفر شوم، همواره آرزو داشتم زنی بتواند سخنانی تأثیرگذار و سازنده ارائه دهد. به‌راستی که پشت هر مرد موفقی، یک زن موفق ایستاده است و پشت هر مرد خدمت‌گزار، یک زن خدمت‌گزار حضور دارد. عکس این موضوع نیز صادق است: پشت هر زن خدمت‌گزاری که به نیکی ایفای نقش می‌کند، یک مرد خدمت‌گزار قرار دارد.

بیایید قدر این لحظات و فرصت خدمت را بدانیم. آمدن به اینجا در اختیار ماست، اما رفتن از این در و بازگشت دوباره‌مان به این جمع، نامعلوم است. کسی را به خاطر داریم که روزی در کنار ما بود و روز دیگر، دیگر نتوانست حضور یابد. پس اجازه ندهیم غبار غفلت بر صندلی‌های وجودمان بنشیند و فرصت‌های امروز را از دست بدهیم.از یکدیگر متشکر باشیم و قدر این با هم بودن را بدانیم.

تهیه و ارسال خبر: همسفر مسعود
نمایندگی دلیجان 

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .