English Version
This Site Is Available In English

چیزی که باعث موفقیت ما است، هوش نیست استقامت است

چیزی که باعث موفقیت ما است، هوش نیست استقامت است

در مسیر زندگی، هر شکست و دشواری فرصتی برای رشد و تغییر است. ایمان به خدا و قدم‌های استوار ما را از تاریکی‌ها عبور داده و به سوی نور و آرامش هدایت می‌کند. مهم نیست چقدر زمین خورده‌ایم؛ بلکه مهم این است که چطور با امید، باز ایستاده و به سوی هدف حرکت می‌کنیم. این راه، راه انسان‌های بزرگ و رادمردان است که با عشق و صداقت، گام‌به‌گام، پیروزی را به دست می‌آورند. «استاد سردار»

همسفر فاطمه به همراه مسافرشان مسافر جهانگیر با آنتی‌ایکس مصرفی کراک و شیشه، سال ۸۹ وارد کنگره۶۰ شدند. به روش DST و با داروی OT به راهنمایی راهنما همسفر زهرا حاج محمدی و راهنما مسافر وحید جاسبی به مدت ۱۲ماه و ۱۰روز سفر کردند. در حال حاضر ۱۳سال و ۳ماه است که با دستان پرتوان آقای مهندس آزاد و رها هستند. رشته ورزشی مسافر دارت و رشته ورزشی همسفر فاطمه شنا می‌باشد. ایشان در حال حاضر دستیار اسیسانت تغذیه هستند و در ساختمان ققنوس خدمت می‌کنند.

با کسب اجازه از دستیار اسیسانت تغذیه همسفر فاطمه به مناسبت دهمین سال تولد رهجوی ایشان، (اسیسانت محترم ویلیام همسفر مینا) فرصتی یافتیم تا با ایشان گفتگویی داشته باشیم و از شما مخاطبان همیشگی که طالب نور هستید می‌خواهیم که تا پایان مصاحبه همراهمان باشید.


نمایندگی با شکوه زیبا و خوش انرژی حر قطعاً در گذشته مسیرهای خیلی سختی را توسط خدمتگزاران عاشقی چون شما طی کرده تا به این جا رسیده است کمی برایمان از گذشته از چالش‌هایی که در مسیر راه بوده تا این چراغ، امروز برای اعضای این نمایندگی روشن بماند بگوئید؟

مردادماه سال هشتادونه من و مسافرم وارد نمایندگی حر شدیم که سومین نمایندگی کنگره۶۰ و نمایندگی تازه تأسیس بود و دو راهنما بیشتر در بخش همسفران نبود. عزیزان زیادی برای برپایی این نمایندگی تلاش کردند از جمله خانم زهرا حاج‌محمدی راهنمای خودم و آقای سعید سبزه‌ای و عزیزان دیگر. ما آنجا شروع به سفر کردیم؛ ولیکن آن زمان این دانشگاه، دارای باشگاه بدنسازی بود و گاهی در سرویس‌های بهداشتی سرنگ‌هایی پیدا می‌شد؛ چون در باشگاه بدنسازی برای این که حجم داشته باشند و برای این که زودتر بدن ورزیده‌ای پیدا کنند از یکسری آمپول‌هایی استفاده می‌کردند، پوکه آن سرنگ‌ها را در سرویس‌های بهداشتی می‌انداختند و از آنجایی که دیواری کوتاه‌تر از مصرف‌کننده و اعتیاد نیست، به گردن عزیزان مسافری که آن‌جا بود می‌انداختند و این‌ها به مرور بهانه‌ای شده که عذر ما را از آن نمایندگی خواستند و ما مجبور شدیم به پارک طالقانی برویم و لژیون‌ها و جلساتمان را آن‌جا برگذار کنیم. آنجا هم سختی‌های خودش را داشت مثل الان نبود که باران و برفی نباشد. تابستان‌های گرم و زمستان‌های سردی داشتیم باد و باران، ولی از آنجایی که بچه‌ها خواسته داشتند همیشه حضور داشتند.

یادم است خود من بعد از رها شدن، آن‌جا اعلام رهایی کردیم یعنی جلسه آن‌جا برگذار شد و ما مثل عزیزانی که رها می‌شوند، رفتیم ایستادیم و رهایی‌مان را اعلام کردیم؛ ولی به لطف خداوند توانستیم دوباره جای دیگری را تهیه کنیم که آن هم در محله زهتابی و برای شهرداری در خیابان زمزم بود؛ ولی از آن‌جایی که مال شهرداری بود، یک روز در را برایمان باز می‌کردند و یک وقت‌های هم با در بسته مواجه می‌شدیم و در پارک می‌ایستادیم. اگر می‌آمدند و در را باز می‌کردند وارد می‌شدیم اگر نه که یا در پارک لژیون برگذار می‌شد یا این‌که همه به خانه‌هایشان بر می‌گشتند، جا به‌جا شدیم و در محله خانی‌آباد یک‌جایی را اجاره کردیم که توسط خود بچه‌ها بازسازی شد و خیلی زحمت کشیدند و هر کس هر کار فنی که بلد بود همان‌جا اجرا می‌کرد و با مشارکت همدیگر آن سالن زده شد و فکر کنم یک سال خورده‌ای هم آن‌جا بودیم که مجدد آن جا از ما گرفته شد و بعد از آن هم به نعمت آباد آمدیم که قبلش کنار الماس شهر بودیم و الان هم در میدان مادر هستیم و بچه‌ها در حال سفر هستند؛ ولی هنوز متأسفانه نتوانستیم یک جایی از خودمان داشته باشیم. امیدوارم که به لطف خدا و خود اعضا بتوانیم انشاالله به زودی زود یک مکانی را از خودمان داشته باشیم تا با این جا‌به‌جایی‌ها و عظیمت‌هایی که دارد، از این مسائل نجات پیدا کنیم. امیدوارم که به زودی این اتفاق بیفتد.

بارزترین ویژگی و‌ صفت همسفر مینا در سفر اول چه بود که توانستند در دهمین سال تولد رهایی، موفق به کسب جایگاه اسیسانت ویلیام باشند؟

می‌گویند: «رنگ رخساره خبر می‌دهد از سر درون» همسفر مینا خودشان بیانگر آنچه که برایشان گذشته هستند؛ فقط این را می‌خواهم به سفر اولی‌های عزیز بگویم که اگر ایشان امروز در این‌جا حضور دارند، در ابتدا چیزی که الان می‌بینیم نبودند، مسیر ناهمواری را در کنار خانواده طی کردند که الان در این‌جا نشسته‌اند و در جایگاه بالا و در خدمت عزیزان هستند. این را فراموش نکنید که شما سفر اولی‌ها گذشته خانم مینا هستید و خانم مینا هم می‌تواند آینده شما باشد. چرا می‌گویم می‌تواند؟ چون باید یک شرایطی را فراهم کنید و یک تغییراتی را در خودتان ایجاد کنید تا بتوانید این جایگاه‌ها را تجربه کنید. جایگاه فعلی ما می‌تواند جایگاه بعدی ما را تعیین کند؛ بنابر این‌که تلاش و استقامت کنیم، با هر چیزی از کوره در نرویم، کم نیاوریم و ادامه بدهیم. آقای مهندس همیشه می‌فرمایند: «چیزی که باعث موفقیت ما است، هوش نیست! استقامت است» و این استقامت را خانم مینا داشتند و این شالی که الان گردنشان است، در مراتب جایگاه‌ها، بالاترین جایگاه خدمتی را دارند که برای من باعث افتخار است. مادر‌ان از پیشرفت فرزندانشان خیلی خوش‌حال می‌شوند و این را من امروز احساس کردم. در ساختمان ققنوس یک تولد برای آقای مهندس گرفته بودند. وقتی همسفر مینا را در کنار آقای مهندس دیدم که ایستاده‌اند؛ واقعاً لذت بردم. خداوند را شاکر هستم به خاطر این اتفاق و این‌ها همه مستلزم چشم گفتن‌ و فرمان‌برداری‌هایی بود که در کنگره۶۰ داشته‌اند.

ولیکن این شال همان‌قدر که قشنگ است می‌تواند خطر‌ناک باشد اگر حواسمان جمع نباشد این شال می‌تواند ما را برگرداند؛ باید حواسمان را جمع کنیم که اشتباه در مسیر قرار نگیریم یعنی جایی که من فکر می‌کنم به جایگاهی رسیده‌ام، حالا من کسی شده‌ام و من مهم هستم، همان‌جا نقطه سقوط است، همان‌جا نقطه‌ای است که فرو می‌ریزد؛ پس باید حواسمان را جمع کنیم. اگر در این جایگاه هستیم خیلی بیشتر از سایر افراد باید حواسمان را به خودمان بدهیم و این را به خودمان بگوییم که من اگر در هر جایگاهی هستم اول آمده‌ام یاد بگیرم تا این که بخواهم یاد بدهم؛ چون هر جایگاهی آموزش‌های خودش را دارد. اولین چیزی که برای من فاطمه جا افتاد این بود که اگر تو به جایگاهی رسیدی فکر نکن که ظرفیت داری؛ بلکه ظرفیت تو در آن بستر مشخص می‌شود و اگر می‌خواهی بدانی که چه هستی؟ وارد که شدی با نوع خدماتت می‌توانی بفهمی که در درونت چه اتفاق‌هایی می‌افتد و کجای این هستی قرار گرفته‌ای. خداوند را شکر خانم مینا تا به امروز به خوبی این عرصه را پشت سر گذاشته است برایش آرزوی موفقیت می‌کنم و به ایشان تبریک عرض می‌کنم و امیدوار هستم که همیشه همه‌جا خوش بدرخشند و آرزوی موفقیت دارم برای تک‌تک شما عزیزان و انشاالله شما هم این جایگاه را تجربه کنید.

دلیل اشتیاق خود به خدمت را برایمان بگوئید؟

دلیل اشتیاق در من، مثل کودکی می‌ماند که علاقه و خواسته‌هایش با توجه به رشد تغییر می‌کند و جنسش عوض می‌شود که در من هم اشتیاق به خدمت به همین شکل بوده؛ ولی الان بزرگ‌ترین بهانه و دلیل در من برای خدمت، تبدیل به انسان بهتر شدن است و امیدوار هستم که بتوانم و برسم.

در صحبت‌هایتان شنیده‌ایم که در اوج چالش‌های سفر اول مسافرتان با امید بسیار و تصویر سازی قوی او را در جایگاه استادی با شال خدمتی تصور می‌کردید. این قوت قلب از کجا نشئت می‌گرفت؟

دقیقاً همین‌طور است، من روز اول با مسافرم آمدیم، مشاوره شدند؛ ولی ایشان حضور نداشتند و گاه گداری ساعت‌های آخر جلسه می‌آمدند برای این که فقط دچار جدال و جنگ از نبودن و نیامدنش نشویم. من و دخترم به تنهایی می‌آمدیم و روز اولی که من و دخترم در جلسه عمومی حاضر شدیم، آقای خاور استاد جلسه بودند نگهبان و دبیر در خاطرم نیست؛ ولی با دیدن ایشان همان لحظه همسرم را در آن بالا دیدم و به دخترم آرام گفتم: که یک روز بابا را در آن بالا می‌بینیم و دخترم آهسته و آرام شروع به گریه کردن کرد و حالا این قوت قلب از کجا بود نمیدانم ولی یک ایمانی به آن آدم‌ها و آن اتفاقی که آن‌جا پیش می‌آمد در وجودم شکل گرفت و باور داشتم که ما هم به آن‌جا خواهیم رسید و خداوند را شکر که این اتفاق افتاد، مسافرم رها شد، نه سال و اندی راهنما بودند و رهجویان خوبی را خدا را شکر پرورش دادند که در حال حاضر هم خدمتگزاران خوب نمایندگی حر هستند.

برای آرامش همسفری که مسافرش با چالش‌های بسیاری دست و پنجه نرم می‌کند و خود را از سفر درست و درمان دریغ می‌کند چه توصیه‌ای دارید؟

یک همسفر وقتی که وارد کنگره می‌شود با کلی حس‌های منفی می‌آید. وجودش پر از کینه، نفرت و خشم نسبت به مسافر و اعتیاد است و وقتی که این‌ها در وجود یک انسان است نمی‌تواند خوب ببیند، نمی‌تواند خوب بشنود؛ ولی وقتی که این‌ها را کم کم کنار می‌گذارد در مسیر درست قرار می‌گیرد و کمکی که به او می‌شود و قرار است بشود را از خودش دریغ نمی‌کند؛ پس لازمه آن فکر می‌کنم صبوری باشد. باید صبور باشند و در مکانی که به او یاد می‌دهند که چکار بکند و چکار نکند حضور داشته باشند. این‌ها دقیقاً چیزهایی است که تک‌تک همسفران با آموختن آن توانستند که در مسیر درست قرار بگیرند و به خودشان و زندگیشان کمک کنند.

رها کردن مسافر که در کنگره به همسفران تأکید می‌کنند تا چه اندازه باید باشد؟

به نظر من که اگر تعریف درست رها کردن را متوجه شده باشیم اندازه‌اش هم دستمان خواهد بود. یک وقت‌هایی است که به کسی می‌گویی: برو کلاه بیاور می‌رود سر می‌آورد! می‌گویی رها کن می‌رود کلاً قیدش را می‌زند، دیگر نه محبتی، نه آن مسئولیتی که در قبال آن مسافر و زندگی دارد، کلاً بی‌خیال همه چیز می‌شود؛ ولی رها کردن یعنی این‌که ما در ذهن‌مان درگیر آن شخص نباشیم به پر و پایش نپیچیم و گیر ندهیم که چکار کرد؟ کجا رفت؟ چه شد؟ دارویش را خورد، نخورد؟ با چه کسی رفت، با چه کسی آمد؟ چون همان‌جور که ما یاد می‌گیریم آن‌ها هم باید یاد بگیرند تا بتوانند به خودشان کمک کنند؛ ولی وقتی که ما رها می‌کنیم می‌توانیم ذهنمان را برای دریافت آموزش‌ها و کمک به مسافر آرام کنیم.

چرا وقتی فردی تصمیم می‌گیرد در کنگره خدمت کند و یا قدم‌های خود را محکم‌ و استوارتر بردارد نیروهای منفی بیش از هر وقت دیگری او را احاطه می‌کنند؟

این مسئله که ما قبل از کنگره هم با آن برخورد داشتیم؛ ولی نمی‌دانستیم که دلیل و علتش چه هست و بر روی بد شانسی و بد اقبالیمان می‌گذاشتیم؛ ولی وقتی متوجه شدیم اضدادی وجود دارند تا ما وقتی که قرار است بیایم و در صراط مستقیم حرکت کنیم آن‌ها می‌آیند و مانع حرکت و مسیر ما می‌شوند و موانعی را سر راهمان قرار می‌دهند تا نتوانیم از آن‌ها عبور کنیم‌. این هم فکر می‌کنم یک امتحان است برای آن که ثابت کنیم ما در این مسیر هستیم، این استقامت ما است و سنجیده می‌شود که چقدر ما مقاوم هستیم و چند مرده حلاجیم و آیا با هر مانعی پا پس می‌کشیم یا نه. به قول آقای مهندس:  «صراط مستقیم اسمش مستقیم است وگرنه پیچ و خم‌های زیادی دارد» و برای آن‌که مطمئن بشوند که ما در مسیر هستیم، اضداد به سراغمان می‌آیند برای آن‌که ما را با خودشان ببرند و از مسیر خارج کند؛ چون هیچ نیروی منفی دوست ندارد که از نیروهایش کم بشود؛ ولی وقتی که ما در مسیر قرار می‌گیریم آن‌ها تلاششان را می‌کنند که ما را از این مسیر خارج کنند پس فکر می‌کنم این‌ها برای آن است که ما به خودمان ثابت کنیم که چقدر در این مسیر درست مصمم هستیم و چقدر تمایل داریم که به هدف و نتیجه برسیم.

صحبت پایانی:

در آخر هم سپاسگزار هستم از آقای مهندس و خانواده محترم‌شان بابت این بستری که فراهم کردند امیدوار هستم که بتوانم از فهرست‌هایی که در اختیارم قرار دارد به نحو احسنت استفاده کنم از این نعمتی که به ما داده شده بتوانم بهره‌مند شوم. از خداوند می‌خواهم من را هم جزء خدمتگزاران نیک خودش و کنگره قرار بدهد تا شرمنده الطاف بیکران خودش و زحمات جناب مهندس نشوم. برای تک‌تک شما عزیزان آرزوی موفقیت می‌کنم. از شما و زحماتتان بسیار تا بسیار سپاسگزارم. امیدوارم هر قدمی که در کنگره برمی‌دارید لحظه به‌لحظه آن، پر از خیر و برکت باشد و همواره در هر کجا که هستید خوش بدرخشید.

از دستیار اسیسانت تغذیه همسفر فاطمه بسیار تا بسیار سپاسگزاریم که وقت گران‌بهای خود را در اختیار ما گذاشتند، آموختیم. ان‌شاء‌الله همیشه در مسیر سبز کنگره مستدام و با آموزش‌های نابشان الهام‌بخش دیگران باشند.

مصاحبه کننده: همسفر مریم رهجوی راهنما همسفر معصومه (لژیون پانزدهم)
عکاس: همسفر معصومه رهجوی راهنما همسفر مریم (لژیون هجدهم)
ارسال: همسفر‌ فاطمه رهجوی راهنما همسفر لیلا (لژیون هفدهم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی حر

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .