English Version
This Site Is Available In English

قدردانی، آغاز ترمیم انسان

قدردانی، آغاز ترمیم انسان

نهمین جلسه از دوره چهل و دوم کارگاه‌های آموزشی عمومی کنگره ۶۰، نمایندگی صالحی تهرانپارس به استادی راهنمای محترم آقا مسعود و نگهبانی مسافر هادی و دبیری مسافر جواد با دستور جلسه " چگونه در کنگره 60 قدردانی کنیم؟" در روز شنبه  بیست و دوم آذر ماه ۱۴۰۴ ساعت 30/16 آغاز به کار نمود.

خلاصه سخنان استاد:
خدا را شکر می‌کنم که در این جایگاه قرار گرفتم. دستور جلسهٔ امروز، راجع به موضوع شکرگزاری است: شکر نعمت، نعمتت افزون کند؛ کفر نعمت، از کفت بیرون کند.
اگر ما این فرمول ساده را رعایت کنیم، می‌فهمیم که هر چیزی که قدرش را داشته باشیم را می‌توانیم برای همیشه داشته باشیم و هم به آن اضافه بشود.
اگر بخواهیم بخش‌بخش به کلمهٔ «قدردانی» بپردازیم، «قدر» به معنی اندازه است. قدردانی یعنی اینکه من بدانم قدر این چیز چقدر است. قدر کنگره60 چقدر است؟ اندازهٔ کنگره60 چقدر است؟ به عنوان مثال، من یک دوستی دارم، چقدر بین ما محبت وجود دارد؟ مثلاً به من زنگ می‌زند که: «فلان قدر پول داری به من قرض بدهی؟» آیا او آن‌قدر پیش من ارزش دارد که من فلان مبلغ را به او قرض بدهم؟
وقتی که صحبت از قدردانی از کنگره60 می‌شود، من باید ببینم که قدر و اندازهٔ کنگره60 نزد من به چه میزان می‌باشد. اندازه‌اش چقدر است؟ آیا به اندازهٔ رهایی از مواد است؟ یا به اندازهٔ رهایی از بند سیگار است؟ در حد رهایی از اضافه‌وزن هم است؟ یک «حال خوب» هم می‌شود به آن اضافه کرد. یک «آرامش نسبی» هم می‌شود به آن اضافه کرد. ولی آیا به همین معطوف می‌شود؟ آیا قدر کنگره60 همین اندازه است؟

و یا نه، من این‌قدرش را درک کردم . یک شعبه داریم به اندازهٔ دویست نفر. آیا فقط به اندازهٔ دویست نفر «حال خوب» است؟ کنگره 60 حدود دویست‌ هزار نفر عضو دارد. آیا اندازهٔ کنگره60 به اندازهٔ دویست‌ هزار نفر است؟ یا شاید به اندازهٔ دویست‌ هزار خانوار است که به آرامش رسیده‌اند. و یا نه، می‌تواند بیشتر از این مقدار باشد. دویست‌هزار نفری که هم روی اطرافیان‌شان تأثیر مثبت می‌گذارند و هم روی جامعه‌شان. چقدر تغییر می‌تواند شگفت باشد که جامعه‌ای که این دویست‌ هزار خانوار و حالشان را نگاه می‌کنند، سؤالشان این است که: «شما از کجا آموزش گرفتید و به کدام کلاس رفته‌اید؟»
آیا باز هم قدر کنگره60 به همین دویست‌ هزار نفر خانواده  که پنجاه، شصت سال عمر می‌کنند  معطوف می‌شود؟ و یا نه، قدر کنگره60 بیشتر از این میزان می‌باشد؟ یا اینکه قدر کنگره60 این است که منِ مسعود، از یک آدم بداخلاق به یک آدم متعادل تبدیل بشوم و هفتاد سال عمر کنم؟ و یا نه، مسعودی که علاوه بر این عمر زمینی‌اش، قرار است میلیون‌ها سال با همین صفاتی که دارد ادامه بدهد؟
دستور جلسهٔ هفتهٔ قبل راجع به «بنیان» بود. بنیان یعنی ریشه. آن چیست؟ آیا ریشهٔ درخت تنها آن چیزی است که در خاک قرار گرفته؟ و یا نه، ریشهٔ آن چیزی است که حتی در تنه و شاخه‌ها و حتی برگ‌ها تنیده شده است؟ بنیان تنها به معنی این نیست که کسی جایی را بنیان نهاده و من، مسعود، می‌آیم، سفر می‌کنم و رهایی می‌گیرم. نه؛ در تک‌تک نفس‌های من جریان دارد. در تمام وجود من ریشه دوانده است.
آیا من درک می‌کنم که کنگره60 چقدر برای من هزینه کرده و چقدر برای من ارزش دارد؟ این‌هایی که به شما گفتم، مطالبی بود که من درک کردم و شاید بیشتر از این‌ها باشد. کنگره 60 تا بی‌نهایت ادامه دارد و منی که تا بی‌نهایت با این صفاتی که در کنگره60 تغییر کرده، ادامه می‌دهم. پس اول باید بفهمم کنگره60 برای من چه کار کرده.
خداوند در قرآن گفته است که: «نعمت‌های من را حتی تنوع آن را نمی‌توانید بشمارید»؛ نه تعداد آن، چه برسد به اینکه شکرش کنید. این کنگره‌ای که گفتم تا میلیون‌ها سال ادامه دارد، یکی از این نعمت‌های خداوند است؛ فقط یکی از نعمت‌ها که این یک نعمت، خود به تنهایی یک دنیاست.
حالا من که به کنگره60 می‌آیم، چقدر می‌توانم شکرگزار و قدردان کنگره60 باشم؟ یک چیز هست به نام «کینتسوگی» (Kintsugi)؛ یک فلسفه و هم یک هنر ژاپنی. ظروف سفالی را که برایشان ارزش معنوی داشته، می‌شکستند و شکسته‌های آن را با پودر طلا یا آب‌طلا دوباره بند می‌زدند. نه تنها ارزش مادی آن بیشتر می‌شود، بلکه ارزش معنوی آن هم بیشتر می‌شود. در فلسفه‌اش که وارد می‌شوی، به معنای دوست داشتن و ارزشمند شدن نقص‌هاست؛ زیباتر شدن بعد از اینکه نقصی درمان می‌شود.
سال‌هایی درگیر نقص و درگیر اعتیاد می‌شویم، ولی بعد از آن، «کینتسوگی» در ما اتفاق می‌افتد. من هر چقدر بیشتر بفهمم، بیشتر قدردان می‌شوم. من باید لحظه به لحظه، نفس به نفس، زندگیم رنگ و بوی کنگره60 بگیرد تا قدردان کنگره60 باشم. تو هر جا که قدردان آن موضوع نباشی، از آن حذف می‌شوی.
جواد عزیز که امروز تولدش هم است، از این موضوع مستثنی نبود. جواد وقتی که وارد کنگره60 شد، با حال خرابی وارد شد و با یک ناامیدی عظیمی وارد کنگره۶۰ شد. من هر جلسه احوالش را آنالیز می‌کردم و جلسهٔ بعد، دستور جلسه راجع به آن صحبت می‌کردم. مخاطبم جواد بود. ولی جواد از یک مرحله‌ای به بعد تغییر کرد و رو به جلو حرکت کرد. امیدوارم که هر جا که هست، در کنار خانواده خوب و خوش و خرم باشد.

در ادامه تولد یک سال رهایی مسافر جواد برگزار شد که توجه شما را به صحبت‌های ایشان جلب می‌نمایم:
زمانی که سفر اول بودم، افرادی که برای تولد در این جایگاه قرار می‌گرفتند،  برایم جای سوال بود که چرا از همه شکر می‌کنند، مخصوصاً از استاد سردار، خود مهندس دژاکام. الان که خودم در اون جایگاه قرار گرفتم می‌بینم که اگر شکرگزار نباشم و قدردانی نکنم، بی‌معرفتی کردم، پس این عمل را با تمام وجود انجام می‌دهم یعنی قدردانی از تمام این بزرگواران.
از راهنمای عزیزم آقا مسعود بسیار متشکرم، چون مثل تمام افرادی که به من محبت داشتند، ایشان را نیز آزار دادم، ولی ناامید نشدند و بیشتر از آن چیزی که من فکرش را هم نمی‌کردم، به من کمک کردند.
من فکر می‌کردم اینجا هم مثل جاهای دیگر که رفته بودم، یک زمین بازی است، یکی دو سال می‌آیم بازی می‌کنم و بعد دوباره به آن بیراهه‌ای که سال‌ها در آن بودم برمی‌گردم. من در این راه خیلی چیزها از دست دادم، کار بسیار خوبی داشتم که آن را از دست دادم و در آستانه از زندگی مشترک و خانواده‌ام بودم؛ ولی به واسطه تخریبی که داشتم، قلبم یخ زده بود و چیزی را نمی‌فهمیدم و احساس نمی‌کردم.
آقا مسعود از همان ابتدای سفر به من گفتند که تو ترس بسیاری داری، درگیر منیت، جهل و ناامیدی هستی و من این‌ها را قبول نمی‌کردم. من فراموش کرده بودم، تقریباً همه راه‌ها را رفتم و به در بسته برخورد کردم؛ از سال ۱۳۹۰ به مدت ۴ سال با همسفرم به یکی از معروف‌ترین کلینیک‌های ترک اعتیاد می‌رفتیم که ادعای بسیار زیادی دارند، از همان ابتدا با آنها هماهنگ کردم که همسفر من نمی‌داند من مصرف کننده هروئین هستم، در تمام آن سال‌ها با هماهنگی آن کلینیک و پزشک به ایشان دروغ می‌گفتیم که مصرف من فقط گل است و هر بار که به آنجا می‌رفتیم برای من B2 تجویز می‌کردند و هر روز وضاع بدتر از قبل می‌شد.
یک شخصی کنگره ۶۰ را به من معرفی کرد و من وارد این مکان شدم، بعد از گذراندن سه جلسه تازه واردین، به دنبال راهنمایی می‌گشتم که خودش مصرف کننده هروئین بوده باشد و فکر می‌کردم این آخرین تیر زندگی من است و فقط اگر چنین شخصی به رهایی رسیده باشد می‌تواند به من کمک کند.
همسفرم وکیل گرفته بود و همه چیز آماده بود تا ما برای کارهای نهایی به دادگاه برویم، البته که قلب من از سنگ بود و هیچ حسی نداشتم، برای من همه چیز تمام شده بود. معجزه برای من اینجا اتفاق افتاد؛ به دوستان سفر اولی این را بگویم که سرعت تغییر در کنگره بسیار زیاد است. من صفت‌های منفی بسیار زیادی داشتم که خودم محال می‌دانستم که بتوانم از بند آنها آزاد شوم، صفت‌هایی که اعتیاد در مقابل آن هیچ است. بعد از گذشت یک مدت به آقا مسعود گفتم، شما روی اعتیاد من کار می‌کردید، اما من از صفات منفی دور شدم که حتی فکرش را هم نمی‌توانستم بکنم روزی این کارها را انجام ندهم.
اینجا من فهمیدم که در مقابل محبت چقدر گدا هستم، دوست دارم محبت را بگیرم اما حاضر نیستم ذره‌ای به کسی محبت بدهم. خداوندا هزاران مرتبه شکر که در این مکان قرار گرفتم.

تایپ: مسافر مسعود لژیون چهارم، مسافر هادی لژیون نهم
ویرایش: مسافر مسعود لژیون چهارم، مسافر هادی لژیون نهم
بارگذاری خبر: مسافر مسعود لژیون چهارم، مسافر هادی لژیون نهم
عکاس:مسافر محسن لژیون چهارم
مرزبان خبری: مسافر احمد
مرزبان کشیک: مسافر سعید
آذرماه ۱۴۰۴                       شعبه صالحی (تهرانپارس)

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .