بسم الله الرحمن الرحیم
در دل هر انسانی لحظهای وجود دارد که میان ماندن در تاریکی یا قدم گذاشتن بهسوی نور باید انتخاب کند. این لحظه، نقطه تولد دوباره است؛ جایی که روح زخمی تصمیم میگیرد تسلیم نشود و برای لمس زندگی بجنگد. داستان پیشرو روایت همین انتخاب بزرگ است؛ روایت انسانی که از دل شبهای سرد اعتیاد برخاست و با عشق، ایمان و همراهی خانواده و کنگره ۶۰، مسیر روشن رهایی را پیدا کرد.
این نوشته، تنها یک تجربه شخصی نیست؛ آینهای است برای هر قلبی که به دنبال امید است، برای هر انسانی که باور دارد «هیچ تاریکیای آنقدر عمیق نیست که نورِ خواستن نتواند آن را بشکافد».
این سرگذشت، قدمهای لرزان دیروز را به قامت استوار امروز رسانده و شهادت میدهد که عشق، صبر و آموزش میتواند انسان را از مرز خاموشی به اوج روشنایی برساند.
واحد وبسایت صالحی ۲
.jpeg)
---
متن دلنوشته مسافر داریوش
سالهای زیادی در تاریکی اعتیاد گم شده بودم؛ روزهایی که هر صبح با ناامیدی شروع میشد و هر شب با خستگی و بیپناهی به پایان میرسید.
زندگی برایم مثل زندانی بود که دیوارهایش بلند و بیرحم بودند و هیچ راهی برای فرار نمیدیدم.
اما یک روز فهمیدم که باید راهی تازه انتخاب کنم؛ راهی که من را به زندگی برگرداند.
قدم گذاشتن در کنگره ۶۰ برای من مثل باز شدن دری بود به سوی نور و امید.
در این مسیر، همسرم بزرگترین تکیهگاه من بود.
او با عشق و صبرش، با نگاه پر از امیدش، به من یاد داد که هنوز میتوان دوباره شروع کرد.
وقتی من ضعیف بودم، او قوی ماند؛ وقتی ناامید بودم، او امید را در دلم زنده کرد.
هر لبخندش برای من مثل پیامی بود که میگفت: «میتوانی، فقط ادامه بده.»

راهنمای عزیزم با دانایی و تجربهاش دستم را گرفت و مسیر درست را نشانم داد.
هر کلمهاش برای من مثل چراغی بود در دل تاریکی و هر توصیهاش مثل پلی بود که من را از ناامیدی به امید رساند.
و بچههای کنگره با محبت و همراهیشان به من فهماندند که تنها نیستم.
هر بار که در جمع آنها نشستم، احساس کردم خانوادهای تازه پیدا کردهام؛ خانوادهای که دردهای مشترک دارد اما با هم میجنگد و با هم به سوی آزادی قدم برمیدارد.
امروز هر قدمی که برمیدارم یعنی نزدیکتر شدن به آزادی و آرامش.
قول میدهم برای همسرم، برای دخترم، برای راهنمایم و برای بچههای کنگره تا آخر راه پاکی ادامه بدهم.
زندگی ارزش دوباره زیستن دارد و من میخواهم این بار درست زندگی کنم؛ با عشق، با آرامش و با قدردانی از کسانی که در کنارم ایستادند.
من باور دارم که آیندهای روشن در انتظارم است؛ آیندهای که در آن دیگر خبری از تاریکی نیست،
فقط نور، فقط امید و فقط عشق.
- تعداد بازدید از این مطلب :
86