جلسه یازدهم از دوره سی و نهم سری کارگاههای آموزشی، عمومی کنگره۶۰ نمایندگی شیخبهایی اصفهان با استادی دیدهبان محترم مسافر مجید، نگهبانی مسافر مسعود و دبیری مسافر مجید با دستور جلسه «بنیان کنگره۶۰» در روز پنجشنبه ۲۰ آذر ماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۶:۰۰ آغاز به کار نمود.
خلاصه سخنان استاد:
سلام دوستان، مجید هستم یک مسافر
خوشحالم امروز در خدمت شما هستم. امیدوارم حال همه شما خوب باشد. خداوند را شاکرم برای نعمت الهی بارش باران که یکی دو روز است شاهد آن هستیم؛ مردم خوشحال هستند و من نیز سپاسگزارم که خداوند دوباره فرصتی عطا نمود تا در این مکان حضور داشته باشم، خدمت کنم و از شما عزیزان آموزش بگیرم.
در آغاز، روز زن را به همه همسفران عزیز و مادران محترم حاضر در جلسه تبریک عرض میکنم. گفتهاند اگر انسان بخواهد کارهای خارقالعاده انجام دهد، باید اسماءالله را بیاموزد. منظور از یاد گرفتن اسماءالله این نیست که فقط هزار و یک نام خداوند را بدانیم، بلکه باید بتوانیم از این اسامی و صفات الهی در زندگی استفاده عملی و کاربردی کنیم.
از میان صفات خداوند دو صفت برجسته رحمان و رحیم در وجود مادران متجلی است؛ تمام مادران به صورت عملی بر اساس این صفات زندگی میکنند. اگر گفته میشود دعای مادر مستجاب است به این دلیل است که مادر از صفات رحمانیت و رأفت الهی استفاده میکند، مادران بخشنده و سراسر مهر هستند.
همه شما میدانید که مادر از تمام زندگی و خواستههای خود میگذرد تا آن را به فرزندش ببخشد. همسران ما نیز چنین بودهاند؛ سختیهای بسیاری را تحمل کردند. ما اعتیاد داشتیم و به سفر آمدیم؛ اما آنان با رحم و بخشایش در کنارمان ایستادند. به همین دلیل گفته میشود بهشت زیر پای مادران است، زیرا توانستهاند دو صفت از اسماالله، یعنی رحمان و رحیم را در عمل متجلی سازند. برخی حتی فراتر از این رفتهاند و صفات بیشتری را در خود پروردهاند.
خانمها ویژگی بارز دیگری نیز دارند و آن ستارالعیوب بودن است؛ یعنی پوشاننده عیبها بودن. مادر بدترین رفتار فرزند را هم میپوشاند و درباره آن سخن نمیگوید. همسر نیز زمانی که شوهر گرفتار اعتیاد است، ضعفهای او را پنهان میکند تا زمینه اصلاحش فراهم شود. من خودم هفده سال گرفتار اعتیاد بودم و هیچکس جز همسرم از آن آگاه نبود؛ او همیشه ضعفهای مرا پوشش میداد. از همینجا این روز عزیز را به همه همسفران گرامی تبریک میگویم و امیدوارم آقایان امشب با هدیهای شایسته از زحمات این بانوان فداکار قدردانی کنند.
همچنین بیست و هشتمین سالگرد رهایی بنیان کنگره۶۰ را گرامی میدارم. البته آقای مهندس همیشه میفرمایند: «نگویید رهایی»؛ اما من میگویم؛ زیرا این بیست و هشتمین سالگرد رهایی آقای مهندس نیز است که فقط رهایی یک مسافر در بند اعتیاد نبود، بلکه آغاز تولد یک تفکر و یک حرکت بزرگ بود؛ جهانبینی تازه و متفاوت از تمام جهانبینیهایی که پیش از ورود به کنگره۶۰ درباره آن بحث میشد.
این رهایی، نقطه تولد راهی علمی، انسانی و آگاهانه برای نجات انسانها از جهل و ناآگاهی بود. از صمیم قلب این مناسبت را به تمام اعضاء کنگره۶۰، به ویژه دوستان نمایندگی شیخ بهایی، جناب آقای مهندس دژاکام و خانواده محترم ایشان که نقش مهمی در شکلگیری و گسترش این حرکت عظیم داشتند، تبریک عرض میکنم.
من از ابتدای شکلگیری کنگره۶۰ افتخار شاگردی ایشان را داشتهام و از نزدیک دیدهام که این خانواده چه فداکاریهایی انجام دادهاند تا آقای مهندس چنین حرکت ارزشمندی را پایهگذاری کنند. دکتر امین، خانم شانی، خانم آنی کماندار و خانم آنی بزرگ که خداوند به ایشان سلامتی عطا کند از حق پدری خود، از حق همسری خود گذشتند؛ نه به معنای کنار نشستن، بلکه پابهپای آقای مهندس در مسیر خدمت و رشد گام برداشتند.
دکتر امین به شیوه خود، خانم شانی در بخش هنری و خانم آنی کماندار با همراهی خانم آنی بزرگ در بخش ورزش و همسفران فعالیت داشتند. آنان هم آقای مهندس را حمایت کردند و هم به این چرخه بزرگ یاری رساندند. اگر خانم آنی بزرگ نبود، تشکیل بخش همسفران به این قدرت و انسجام شکل نمیگرفت.
در آن سالها نمایندگی انقلاب در تهران داشتیم. محل فعلی آکادمی نیز پیشتر سهروردی نام داشت. آن زمان همسفران در حیاطی بزرگ برای جلسه میایستادند؛ اما جا نمیشد و برخی مجبور بودند بیرون بایستند؛ گاهی باران میبارید، هوا سرد بود یا گردوغبار میآمد.
در همان ایام که تازه سفرم را آغاز کرده بودم و زمستان بود، خانم آنی بزرگ روزی با آقای مهندس صحبت کردند و پیشنهاد دادند همسفران را ساماندهی کنند. اتاقی حدود پانزده متری در همان ساختمان میدان انقلاب وجود داشت و تصمیم گرفته شد کلاسهای آموزشی برای همسفران تشکیل شود. به این ترتیب، آغاز بخش همسفران در اواسط سال ۱۳۷۹ رقم خورد.
خانم آنی بزرگ در بخش مسافران خانم نیز فعالیت داشتند؛ اما چون کار همسفران رشد سریعی داشت و قویتر پیش رفت، تمام تمرکز خود را بر آن بخش گذاشتند. خانواده آقای مهندس به شکلهای مختلف به این حرکت عظیم یاری رساندند؛ بنابراین همانطور که از آقای مهندس سپاسگزاری میکنیم، جا دارد از خانواده ایشان نیز قدردانی کنیم که با حمایت خود باعث شدند کنگره۶۰ به شکلی که امروز میبینیم برسد.
اما به باور من آقای مهندس، نه صرفاً با سخن، بلکه با عمل خود به ما درس دادند. در این بیست و پنج سال شاگردی، هرگز ندیدم چیزی را مطرح کنند که پیش از آن، دستکم یک بار به آن عمل نکرده باشند. اگر گفتند درمان اعتیاد ممکن است، نخست خودشان آن را انجام دادند. درمان اعتیاد خودشان را آغاز کردند. سیدیهایی که میشنوید، صحبتهای اساتید ایشان مربوط به سالهای حدود ۱۳۷۲ تا ۱۳۷۴ است. در این مدت، خودشان آموزش میدیدند و بعد از این آموزشها، در سال ۱۳۷۸ کنگره۶۰ را تأسیس کردند.
کنگره۶۰ به جایی رسید که تثبیت شده و خودشان به ارائه مباحث پرداختند. در بحث درمان سیگار، تغذیه سالم و در هر زمینهای که آقای مهندس اعلام کردند به طور قطعی خودشان قبل از آن عمل کردند. مواردی که در قالب حرمتهای کنگره۶۰ بیان گردیده، همگی از اهمیت خاص و بالایی برخوردار هستند. پیامهای سفر اول و سفر دوم هر کدام یک بار خوانده میشوند؛ اما اهمیت حرمت کنگره۶۰ به حدی است که در تمامی جلسات هر مرتبه دوباره خوانده میشود. تمامی مواردی که آقای مهندس دژاکام در قالب حرمت کنگره۶۰ مطرح کردند، توسط خودشان تک به تک و با دقت رعایت میشوند. بنده شخصاً شاید هنوز نتوانم همه آنها را رعایت کنم. ممکن است برخی کارها برای عدهای امکانپذیر نباشد.
امکان ندارد فردی نزد آقای مهندس از دیگری اطلاعاتی بخواهد بدهد و ایشان اجازه به او بدهند. ایشان در این مواقع به آن فرد میگویند: «اگر مشکلی دارید، بهتر است مستقیماً به خودشان بگویید یا آن فرد هم بیاید و حضور داشته باشند، سپس با من صحبت کنید». آقای مهندس تجسس نمیکنند و از کسی نمیپرسند که شغلش چیست یا خانهاش کجاست؟ شاید از پهلوانها تازگیها سوالاتی میپرسند که آن هم به خاطر این است که خیالشان راحت شود که پولی که میدهند با آسودگی خاطر باشد و اصلاً تجسس نمیکنند. تمامی مسائلی که ما در کنگره۶۰ داریم و قوانینی که وضع میشود، آقای مهندس خودشان اول تمام آنها را رعایت کرده و با رعایت آنها به ما آموزش دادهاند .
آقای مهندس میفرمایند: «آبروی علم به عمل است». اگر چیزی را میخواهند به ما آموزش بدهند و یا ما به آن عمل کنیم، نخست خودشان آموزش دیدهاند و به آن عمل کردهاند. آقای مهندس خودشان به درمان اعتیاد رسیدند و سپس به ما آموزش دادند که اعتیاد درمان دارد. تا آن زمان ما اصلاً نمیفهمیدیم که درمانی وجود دارد.
دو، سه سال اول در کنگره۶۰ و زمانی که من به عنوان یک سقوط آزادی وارد شدم به گونه دیگر بود و به من نگفتند که سفر کنم و برای افرادی مانند من در آن زمان سفر ممنوع بود؛ البته یک بار سفر کردم و ما از اولین کسانی بودیم که سفر ایکس کردیم.
همانطور که اکنون گفته شده که در بحث تغذیه سالم نخست از دیدبانها شروع شود و من هم جزء آنها هستم. آن روز گفتند اگر میخواهم درباره روش «D.S.T» صحبت کنم، باید از دیدهبانها آغاز کنم. من و آقای خان، که اکنون در کنگره۶۰ نیستند با هم شروع کردیم. ما هر دو سقوط آزادی بودیم و از ما شروع کردند و سفر را آغاز کردیم؛ اما اوایل کنگره۶۰ هیچ چیز مانند اکنون نبود.
اگر شما اکنون با خیال راحت اینجا نشستهاید، حاصل تلاش آقای مهندس است که نگاه جامعه را به این موضوع تغییر دادهاند. در سالهای مابین ۱۳۷۶ تا ۱۳۷۸ اگر کسی یک گرم تریاک داشت، جرم محسوب میشد و ممکن بود به زندان بیفتد و جریمه سنگینی بپردازد. جامعه به مصرفکنندگان به چشم مجرم نگاه میکرد.
امروز میبینیم برخی از بچهها را با شربت میگیرند و یک نامه میدهیم که ایشان تحت درمان میباشند و آزادشان میکنند. آنها با ۱۰۰cc شربت که معادل ۱۰ گرم تریاک است فرد را گرفتهاند؛ اما هیچ کاری با او ندارند! این تغییرات به سادگی به دست نیامده و آقای مهندس خون دلها خوردهاند تا توانستند یک سری مسائل را جا بیندازند.
آقای مهندس میگفتند: «هر کسی که کار مثبتی انجام میدهد باید از ایشان یاد کنید». تعدادی از بچهها فعالیتهایی انجام دادند؛ اما از کنگره۶۰ رفتند و برگشت کردند و در ادامه هم برخی از آنها هم به طرز غمانگیزی فوت کردند. با این وجود آقای مهندس همیشه از آنها یاد میکنند.
آقای فلاح که رئیس ستاد مواد مخدر بود و از بچههای مصرفکننده نبود، به آقای مهندس مراجعه کرد. ایشان از او خواهش کردند که در جلسه ما شرکت کند و با لطف خاصی او را به نشستن در کنار خود دعوت کردند. آقای مهندس با ذکاوت خاصش تا پایان جلسه او را سرگرم کردند و گفتند که بچهها اعلام سفر کنند.
یکی از شرکتکنندگان دستش را بلند کرد و گفت که روزانه ۵ گرم تریاک مصرف میکرد و حالا به ۴ گرم کاهش یافته است. شرکتکننده دیگری نیز گفت که مقدار مشخصی هروئین مصرف میکرد و الآن کمتر شده است. آن آقا در پشت میز مدام تکان میخورد و جلسه ادامه پیدا کرد. وقتی جلسه به پایان رسید، با آقای مهندس و آقای فلاح بالا رفتیم. او به آقای مهندس گفت: آقای مهندس، این چه کار عجیبی بود که انجام دادید؟ بنده رئیس مبارزه با مواد مخدر هستم و در همین جلسه نشستهام در حالی که همه به من اعلام میکردند که چقدر مصرف میکردند. من چه چیزی باید بگویم؟
آقای مهندس اشاره کردند که این افراد در حال درمان هستند. گرچه صحبتهای ایشان درباره این موضوع بسیار کوتاه بود؛ اما به نظر من این یک شروع برای درمان اعتیاد محسوب میشود. در واقع، دیگر به کسانی که در کنگره۶۰ و فرآیند درمان بودند، به چشم مجرم نگاه نمیکنند. آقای فلاح نیز در جلسات شورا و جلسات اداری ستاد، این موضوع را مطرح کردند. جایی وجود دارد که افراد با این موضوع درمان میشوند.
ذکاوت و ریزبینی خاصی که آقای مهندس دارند شگفتانگیز است. تمام وقت و تلاش خود را گذاشتند تا امروز این سرپناهها بالای سر ما باشد. شما همگی از این موضوع باخبر هستید؛ اما من از زمانی صحبت میکنم که مشهدیها و اصفهانیها هنوز حضور نداشتند و تعداد شعبات بسیار محدود بود. در آن زمان تنها دو شعبه داشتیم و یک شعبه هم در پارک لاله بود؛ جایی که افرادی که خوابشان تنظیم نشده بود صبحها به آنجا میرفتند. این پارک هنوز هم وجود دارد و یادآور روزهایی است که ما در این حرکت عظیم با چه سختیهایی مواجه بودیم.
با بچهها درباره یک مسئله صحبت میکردیم. باید حس ناسیونالیستی و تعصبی که نسبت به شهرهایمان مثل اصفهان یا مشهد داریم را کنار بگذاریم. ما همه یک گروه مشترک هستیم و هدف واحدی داریم و در راستای آن حرکت میکنیم. اگر میبینید رشد ما تصاعدی است به خاطر همین هدف مشترک است.
از آقای مهندس تا تمام خدمتگزارن کنگره۶۰، حتی نفر جدیدی که امروز به شعبه وارد شد، همه هدفمان رهایی انسانهاست و او هم به دنبال رهایی خودش میآید. نباید به این موضوع با تعصب نگاه کنیم، زیرا اگر آقای مهندس هم میخواست این قضیه را به این شکل ببیند در سال ۱۳۷۶ که به رهایی رسیدند سپس به دنبال زندگیشان میرفتند. ایشان مدیر توانمندی هستند که میتوانند کویر را به باغ ارم تبدیل کنند. من از نزدیک دیدهام که کارهایی که انجام میدهند، به چه شکلی است. آقای مهندس با گذشت خود، تهران را راهاندازی کردند و اگر تهرانیها به این قضیه تعصبی نگاه میکردند، هیچ شعبهای در ایران تأسیس نمیشد.
اوایل که گلریزان را شروع کردیم، بالاترین مبلغ از شعبه تهران بود.امروزه بچههای تهران حتی یک میخ هم در دیوار ندارند. ساختمان سیمرغ به عنوان دفتر مرکزی به همراه ساختمان ققنوس متعلق به کل کشور میباشد. نمایندگیها در تهران هیچ مکان مشخصی ندارند.
این موضوع چه تفکری را نشان میدهد؟ اگر آقای مهندس دژاکام میگفتند: دیگر من درمان شدم و به دیگران توجهی نمیکردند، هیچکدام از ما در اینجا نمیبودیم. من با وضعیت اعتیاد آن زمان، اکنون زنده نبودم. ایشان نگفتند به من ربطی ندارد، بلکه گذشت کردند و به ما آموختند که باید حرکت کنیم و تغییر کنیم. زیرا وقتی تغییر کنیم به آرامش میرسیم و به دانایی دست پیدا میکنیم.
از سال ۱۳۷۲، استادان مهندس به ما کمک کردند و احتمالاً پیش از آن نیز آموزشهای آقای مهندس دژاکام آغاز شده بود. هر یک از وادیهایی که اکنون اینجا مشاهده میکنید، کلیدهای کاربردی در زندگی ما هستند. ما معتقدیم که «صفات گذشته در انسان صدق نمیکند، زیرا انسان همواره در حال حرکت و تغییر است». اگر نتوانیم وادی نهم را درک کنیم، به وادی دهم نخواهیم رسید؛ مانند پلهای که باید مرحله به مرحله بالا برویم.
آقای مهندس دژاکام به ما یاد دادند و آموزشهای ارزشمندی ارائه کردند. ایشان کتابها و منابع آموزشی را نگارش کردند و سیدیها را تولید کردند. قدر این سیدیها را بدانید. در سال ۱۳۷۹، آقای مهندس دژاکام اولین جلسه جهانبینی را در روزهای چهارشنبه آغاز کردند؛ اما در ابتدا فقط سفر دومیها را به کار گرفتند. در آن زمان ما تنها هفت نفر بودیم که با آقای مهندس دژاکام جلسه داشتیم.
اگر کسی دیر میرسید دیگر نمیتوانست متوجه صحبتهای آقای مهندس شود، زیرا در آن زمان حتی نوار کاست هم وجود نداشت. ما در وهلهای از زمان حتی برای خوردن نان هم مشکل داشتیم و از خرید یک قالب پنیر نیز عاجز بودیم. در یک مورد میخواستیم یک تکه پنیر را با چاقو تقسیم کنیم، خورد میشد. آقای مهندس دژاکام گفتند: برو یک نخ پیدا کن، تا با نخ تقسیم کنیم. ما به همین ترتیب با نخ قرقره پنیر را تقسیم کردیم به این نیت که به جای بیست نفر به بیستودو نفر پنیر برسانیم.
ما این مراحل سخت را پشت سر گذاشتیم. آقای مهندس دژاکام به ما درس گذشت آموختند و فرمودند: «بگذرید تا مورد بخشش خداوند قرار بگیرید». در اینجا نمیخواهم به بحث مالی بپردازم، بلکه میخواهم بگویم افرادی که از بخشی از مال و توان خود گذشتند، چگونه خداوند آنان را مورد بخشش قرار داد. این آموزهها از گذشته به ما منتقل شده و در سیدیها نیز به ما یاد داده شده است.
اگر سیدیها وجود نداشت، شاید به این جلسات نمیرسیدیم. اکنون روز شنبه ساعت ۸ صبح، همه یک سیدی روشن میکنند و به آن گوش میدهند. در یک زمان مشخص، همه میتوانند استفاده کنند. در گذشته این امکانات را نداشتیم؛ ما فقط سه برگه داشتیم: وادی یک، دو و سه. هر روز بین ده تا بیست کپی میگرفتیم و به تازهواردها میدادیم. با همان امکانات محدود آقای مهندس دژاکام به ما میگفتند: ایمان داشته باشید و صبر کنید. به ما صبر و ایمان را آموختند.
.jpg)
در ادامه، جناب آقای مهندس دژاکام که روحیهبخش و رهبر ما بودند روزی فرمودند: باید نام سهروردی برای شعبه کنار گذاشته شود. ایشان فرمودند: از فردا به بعد نگویید سهروردی. ما پرسیدیم: پس چه نامی را بر زبان بیاوریم؟ پاسخ دادند: بگویید شعبه آکادمی.
بنده در آن زمان نگرانیهایی در ذهنم داشتم و گفتم: آقا، این نام بار حقوقی دارد؛ اگر بگوییم آکادمی، ممکن است بپرسند این آکادمی چیست؟ چه چیزی در آن آموزش میدهید؟ لطفاً مدارک خود را ارائه دهید. مهندس بزرگوار فرمودند: فعلا این حرفها را کنار بگذارید. هر موقع هم اگر کسی ایرادی گرفت و سؤالی شد، ما اسمش را عوض میکنیم. فعلاً آکادمی بگذارید.
باور کنید، نزدیک به بیستوچهار یا بیستوپنچ سال است که نام شعبه آکادمی باقی مانده، حتی یک نفر برای پرسوجو یا طرح مسئلهای حقوقی در خصوص این نام به ما مراجعه نکرده است. این نشان میدهد مهندس دژاکام چقدر در منظرشان آینده را میدیدند و کجا را نشانه گرفته بودند! ایشان فرمودند: «بگذارید آکادمی». ما اصرار کردیم که چرا باید آکادمی باشد، در حالی که نامهای دیگری نیز بود. ایشان پاسخ دادند: «میخواهیم یک روزی دانشگاه بزنیم».
در آن مقطع، من که به ایشان بسیار نزدیک بودم و واقعاً به ایشان ایمان داشتم و هنوز نیز دارم در دلم لبخندی زدم و با خود فکر کردم و گفتم: آقای مهندس! ما از درس و مدرسه فراری بودیم، حالا دانشگاه دیگر به چه کارمان میآید؟ ما حتی نان شبمان را با زحمت فراهم میکنیم، یک پنیر را با نخ میبریم و میخوریم؛ حالا نوبت دانشگاه زدن است!
من در آن زمان این افکار را در ذهن زمزمه میکردم و در دل میخندیدم؛ زیرا شناخت کافی از عمق دیدگاه ایشان نداشتم. البته اکنون، اگر ایشان به من بگویند که ده سال دیگر کرهی زمین زیر و رو خواهد شد، بدون هیچ تردیدی آن را میپذیرم. زیرا تعاملاتی که در این سالها با ایشان داشتهام، عمق نگاه ایشان را به من اثبات کرده است.
آن روز که ایشان از دانشگاه سخن گفتند، به این قضیه خندیدیم؛ اما اکنون پس از گذشت سالها، ما آن دانشگاهی را میبینیم که در استان هرمزگان تأسیس شده و به عنوان برترین دانشگاه آن استان شناخته میشود. در استان هرمزگان، دانشگاهی به این کیفیت، زیبایی و شیکی نداریم. هرگاه مسئولین شهر یا مقامات خارج از استان به قشم میآیند، از افراد محلی میخواهند که این دانشگاه را ببینند و میگویند: بیایید نگاه کنید، ما در قشم یک چنین دانشگاهی داریم. روزی به این قضیه میخندیدیم؛ اما اکنون نه از روی ناباوری، بلکه از روی شادی و باور کامل میخندیم. حق این است که امروز باور داریم.
آقای مهندس برای چاپ کتابش زمینی که در اختیار داشتند را فروختند تا چرخ کنگره۶۰ در آن زمان به حرکت درآید. ایشان ملکی را فروختند و هزینه کردند تا کنگره۶۰ مستقر شود. حاصل تمام آن سختیها و فداکاریها چه بود؟ این بود که به ما الفبای درس زندگی را آموختند. منظورم از الفبا در اینجا، تمثیل و شبیهسازی است. ما میدانیم زندگی خوب است و باید فلان کار را انجام دهیم؛ اما بلد نبودیم چگونه این حروف را کنار هم بچینیم. ما حروف را بلد بودیم، اما چیدمان آن را نمیدانستیم. آقای مهندس، چیدمان زندگی درست را به ما یاد دادند. ایشان به ما آموختند که چگونه میتوانیم زندگی کنیم و چگونه میتوانیم به دیگران کمک کنیم.
امروز که از بنیان کنگره۶۰ و بیستوهشتمین سالگرد رهایی آقای مهندس سخن میگوییم، در واقع از همان تولدی سخن میگوییم که در ابتدای کلام به آن اشاره کردم. حرکتی که با سختیهای بسیار زیاد امروز به یک بحر و اقیانوس تبدیل شده است. اکنون حرکت ما بسیار آرام و مستحکم پیش میرود.
اخیراً در شعبه امام قلیخان بودم که گفتند: فردی از بیرون که عضو کنگره۶۰ نبود، آمده و اظهار داشته است که این مکان را میشناسد و میخواهد مبلغ بیست میلیارد تومان کمک مالی کند. من گفتم: احتیاجی نیست. گفتند: بیست میلیارد تومان مبلغ کمی نیست. گفتم: حتی اگر دویست میلیارد تومان هم بدهد، قبول نمیکنیم و احتیاجی نیست.
چرا قبول نمیکنیم؟ به دلیل اینکه ما خودمان نیروهای قدرتمند داریم؛ بچههای کنگره۶۰ کاری کردهاند که همه در بیرون از کنگره۶۰ انگشت به دهان ماندهاند. چه اتفاقی افتاده در این جامعهای که همیشه به عنوان پایینترین سطح جامعه به آنها نگاه میکردند و الان در بالاترین سطح قرار گرفتهاند؟ من میگویم آن اتفاق این بوده که ما در کنگره۶۰ آموزش دیدیم و الفبا زندگی کردن را یاد گرفتیم. قدیم اصلاً خودم معنی گذشت را نمیدانستم؛ الان هم زیاد بلد نیستم، ولی دارم آموزش میگیرم. همه این مطالبی که گفتم و سختیهایی که راجع به کار کنگره۶۰ گفتم، همه حاصل پانزدهم آذرماه سال ۱۳۷۸ بوده است. استارت کار ما از آنجا خورده است.
اگر میگوییم بنیانکنگره۶۰، این سختیها هم باید گفته شود. لذتهایش را هم که الان میبریم باید گفته شود. الان کلی از نمایندگیها، سقف بالا سرشان مال خودمان است و احساس بسیار خوبی دارد. قبلاً گفتهام و همیشه میگویم و خواهم گفت: در نمایندگیهایی که میروم و زمین و سقف بالایسرش مال خودمان است، یک احساس بسیار خوبی دارم. چون آن سختیها را هم دیدم و احساس میکنم عین خانهپدری است.
هر کسی در هر سنی که باشد، ۶۰ سال، ۷۰ سال، ۸۰ سال وقتی وارد خانه پدری میشود، احساس امنیت میکند. نمایندگیهای زیادی در کنگره۶۰ داریم که ملک مال خودشان است. امیدوارم تمام نمایندگیها بتوانند این کار را انجام بدهند؛ قطعا با درایتی که آقای مهندس دژاکام دارند این اتفاق خواهد افتاد. هدف جهانی شدن کنگره ۶۰ در همین چند سال گذشته آغاز شده است. قطعا یک روزی خواهد شد که ما در سراسر دنیا این آموزشهایی که اینجا میبینیم، بتوانیم ارائه بدهیم.
در کنگره ۶۰ فقط بحث اعتیاد جسم نیست؛ اعتیاد جسم ده درصد مثلث درمان است. قضیه مهم، جهانبینی یا همان اصلاح نگاه ما به جهان پیرامون خودمان است. اگر امروز به موفقیت دست یافتهایم به خاطر این است که آن جهانبینی را آموزش دیدهایم. خیلیها هستند سی سال هم ترک اعتیاد کردهاند؛ ولی همان آدم قبلیاند، زیرا ترک کردهاند، درمان نشدهاند. در محلهمان من با خیلی از این خانوادهها در تماس بودهام که به گروههای مختلف رفتند و راههای بسیاری را برای ترک اعتیاد تجربه کردند و در نهایت میگویند: ای کاش به مصرفش ادامه میداد، زیرا آن موقع یک مشکل داشتند که فرد فقط مصرف میکرد، الان هزار تا مشکل داریم که مصرف نمیکند!
چه اتفاقی افتاد؟ من خودم سقوط آزادی بودم مثل گروههای دیگر، ولی نه سال و نیم در کنگره۶۰ ماندم بدون هیچ اتفاقی. از سال بعد تولد یک سالگیام، من دیدهبان شدم. درمان هم در من اتفاق نیفتاده بود. چه اتفاقی افتاد که آقای مهندس دژاکام قبول کردند؟ غیر از بخشی که امکانات نبود و ما چندتا بودیم، دیدهبان شدیم. مسئله این بود که من از نزدیک با آقای مهندس دژاکام کار میکردم و خیلی روی ما، روی بحث جهانبینی کار میکرد. ایشان در دفترچهای سفر ایکس بنده که هنوز هم آن را به عنوان یادگاری نگاه داشتم نوشتهاند : «مجید عزیز، میدانم هیچ تمایلی به مواد ندارید، ولی فقط برای سلامتی خودتان باید سفر کنید».
من نیز همانند شما که اکنون بر روی این صندلیها نشستهاید، سیدی خود را بهروز مینویسم. با وجود مشغلهی فراوان و شرایط شغلیام که آزاد است و پیوسته در رفتوآمد بین قشم، تهران، اصفهان و شهرکرد هستم و هر جا که کنگره۶۰ قصد خرید زمین دارد باید برای انجام امور اداری حضور پیدا کنم با این حال نوشتن سیدی را انجام میدهم.
برخی میگویند: ما سیدی را گوش میکنیم. در حالی که گوشدادن، جای نوشتن را نمیگیرد؛ زیرا آموزش، مجموعهای از حس، نور و صوت است. اگر این آموزشها را از کنگره۶۰ دریافت نکرده بودم، شاید خود من نیز میگفتم نوشتن سیدی یعنی چه؛ اما هنگامی که مینویسم، صوت آن را میشنوم، نور را با چشم میبینم و حس را در همان لحظه درک و در ذهنم ثبت میکنم. علت نوشتن سیدی همین است.
افرادی که حرکت میکنند و به نتیجه میرسند، هیچگاه نسبت به نوشتن سیدی اعتراض ندارند؛ اما برخی دیگر چنین میکنند. اگر ما امروز به این جایگاه رسیدیم به واسطه همین آموزشهاست و این تنها آموزش صرف نبوده است. اعضاء کنگره۶۰ همانگونه که جناب آقای مهندس دژاکام عمل میکنند، بر اساس آنچه به ما اعلام میکنند، عمل میکنند. بسیاری از بچهها نیز همین مسیر را میروند و اگر عدهای موفق نشدهاند، بیشک به دستورات ایشان عمل نکردهاند و جهانبینی را از قوه به فعل نرساندهاند.
دروغ نگو، سرزنش نکن، تجسس نکن؛ اینها مطالبی است که هر روز دربارهشان صحبت میشود. ده بار حرمت را حفظ کردن چه سود دارد اگر در عمل رعایت نشود؟ سیدی است؛ میشنوید و مینویسید؛ اما مهم این است که به یک بند آن عمل شود، وگرنه حفظ بودن تنها فایدهای ندارد. بسیاری بودند که سالها پیش تمام جزوهها را از حفظ بودند؛ اما امروز دیگر در این مسیر نیستند؛ چون فقط حفظ کرده بودند و به آن عمل نکردند. اگر تنها به یک پاراگراف عمل میکردند، قطعاً امروز در کنار ما بودند.
در آغاز خداوند را شاکریم که فرصت بودن در کنار یکدیگر و کمک کردن به هم را فراهم کرد؛ شما به من کمک میکنید و من به شما. جناب آقای مهندس نیز همینگونهاند. ما یک گروه، یک ید واحده هستیم؛ یعنی همه با هم در یک مسیر هستیم. هیچگاه نشنیدهاید که جناب آقای مهندس درباره مقالهای، پروژهای یا موفقیتی صحبت کنند و در پایان نفرمایند: «با کمک شما»، زیرا به ید واحده اعتقاد دارند.
خداوند را شاکریم که این مجموعه شکل گرفت تا آموزش ببینیم و خدمت کنیم. خدمتکردن موضوع بسیار مهمی است؛ خداوند توفیق خدمت را به هر کسی نمیدهد؛ اما امروز همه ما در حال خدمت هستیم. یکی صندلی میچیند، یکی جارو میکند، یکی دم درب میایستد، یکی استاد جلسه و دیگری دبیر میشود. هر کس در چرخه خدمت قرار میگیرد. جمعه در پارک حضور پیدا میکنند. روز درختکاری است و هفتصد نفر شرکت میکنند؛
این یعنی خدمت. ما به جامعه آسیب زدهایم و اکنون در حال جبران هستیم؛ این یعنی آموزشها به فعل رساندن. اگر میگویند درختکاری، این یک آموزش جهانبینی است. من زمانی به طبیعت آسیب رساندهام؛ امروز باید جبران کنم. در تهران، اصفهان یا هر جا که باشد، صدها هکتار درختکاری انجام میدهیم؛ این نیز خدمت است؛ هم خدمت به انسانها و هم خدمت در بیرون از کنگره۶۰ است.
تمام اینها حاصل زحمات و تلاشهای جناب آقای مهندس دژاکام و خانواده محترم ایشان است. امیدواریم خداوند به ایشان سلامتی کامل عطا کند و سایه ایشان بر سر ما مستدام باشد و همه خواستههای ایشان و شما عزیزان که همان جهانیشدن کنگره۶۰ است، محقق شود.
تایپ: مسافر خشایار (لژیون۲۱)، مسافر مهدی (لژیون۲۰)، مسافر احمدرضا (لژیون۱۲)، مسافر محمد (لژیون۸)، مسافر سینا (لژیون۵)، مسافر مهدی (لژیون۱۶)، مسافر علی (لژیون۱۰)، مسافر مهدی (لژیون۲۵)
ویراستار: مسافر مهدی (لژیون۱۶)، مسافر حسین (لژیون۲۳)
سیستم صوتی: مسافر دانیال (لژیون۱۴)
دیتاشو: مسافر محمدحسین (لژیون۱۹)
تنظیم: مسافر رضا (لژیون۱۶) دبیر سایت
مرزبان کشیک: مسافر میلاد
مرزبان خبری: مسافر محسن
تهیه و ارسال: مسافر حمزه
- تعداد بازدید از این مطلب :
392