English Version
This Site Is Available In English

بنیان؛ ریشه حیات دوباره انسان است

بنیان؛ ریشه حیات دوباره انسان است

در میان روزهایی که تاریکی گاهی بر جان، سایه می‌انداخت و انسان از خودش دور می‌شد، واژه‌ای درخشید؛ واژه‌ای که تنها یک روش و یا یک ساختار نبود؛ بلکه چیزی بود از جنس نور، عشق و آگاهی. بنیان؛ در نگاه من، نه عنوانی رسمی است و نه یک روش یا سیستمی درمانی. بنیان؛ ریشه حیات دوباره انسان است. جایی که انسان از میان ویرانه‌های گذشته برخاسته، دوباره قد می‌کشد، می‌درخشد و دوباره زندگی می‌کند.

وقتی از بنیان سخن می‌گویم، از احیای تمام ارزش‌ها سخن می‌گویم؛ ارزش‌هایی که شاید در غبار روزهای تاریک گم شده بودند، ارزش‌هایی چون عشق، محبت، صداقت، عدالت، دانایی، تفکر و مسئولیت. ارزش‌هایی که بنیان، دوباره به انسان هدیه می‌دهد. در کتاب۶۰ درجه زیر صفر، این پیام به‌زیبایی تصویر شده است؛ انسان هرچقدر در عمق تاریکی فرو رفته باشد، باز هم می‌تواند حرکت کند، گرم شود، زنده شود و به نقطه‌ جوشش برسد. این کتاب روایت بازگشت انسان به خودش است.

بنیان، فقط راه خروج از اعتیاد را نشان نمی‌دهد؛ بلکه راه ورود به زندگی را آموزش می‌دهد: ورود به دانایی، ورود به محبت، ورود به انسانیت. آنجایی که جان انسان دوباره به حرکت می‌افتد و می‌آموزد که چگونه بودن را زندگی کند. در وادی‌ها هم همین روند جاری است؛ هر وادی چراغی است که مسیر را روشن می‌کند. وادی‌ها به ما می‌آموزند که درمان، تنها کنار گذاشتن مواد نیست. درمان؛ یعنی ساختن جهان‌بینی، ساختن انسان، ساختن خویشتنِ راستین. وادی‌ها پیام‌هایی کوتاه‌اند؛ اما عمق آن‌ها به اندازه‌ یک زندگی است.

تلنگری برای بیداری، ندایی برای حرکت، دعوتی برای انسان شدن و چه زیباست که صدای حافظ نیز این بیداری را همراهی می‌کند:
بیا تا گل برافشانیم و مِی در ساغر اندازیم
فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو دراندازیم

این بیت دعوتی است به شکفتن، به دوباره ساختن، به طرحی نو انداختن در زندگی؛ همان طرحی که بنیان کنگره شصت در قلب انسان‌ها ایجاد کرد. بنیان؛ یعنی گشودن درهای امید؛ یعنی دستی که بلند می‌شود تا انسان را از خاک بلند کند و در آغوش نور قرار دهد؛ یعنی آستینی که از عشق بالا زده شده است تا زخم‌های انسان را مرهم باشد. بنیان؛ یعنی ساختن انسان، نه در ظاهر؛ بلکه در عمق جان؛ یعنی آموزش دادن راهی، که انسان یاد بگیرد چگونه فکر کند، چگونه محبت بورزد و چگونه ارزشمند باشد.

در نهایت بنیان؛ یعنی خدمت عاشقانه؛ خدمتی که نه برای دیده شدن، نه برای ستایش شدن؛ بلکه برای یک هدف انجام می‌شود، رهایی انسان. برای من، بنیان تجسم عشق است؛ عشقی که در سکوت جاری می‌شود. در آموزش، در بخشش، در صبر، در نور و انسان‌ها را از تاریکی تا روشنایی همراهی می‌کند. من در برابر این بنیان عظیم، در برابر این علم، این عشق و این جهان‌بینی، هر روز و هر لحظه سر تعظیم فرود می‌آورم.

نویسنده: همسفر افسانه رهجوی راهنما همسفر زهرا (لژیون‌ ششم)
رابط خبری: همسفر فاطمه.م رهجوی راهنما همسفر زهرا (لژیون‌ ششم)
ارسال: همسفر فائزه رهجوی راهنما همسفر فهیمه (لژیون اول) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی یحیی زارع میبد یزد

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .