English Version
This Site Is Available In English

مصاحبه با راهنمای محترم مسافر فرهاد

مصاحبه با راهنمای محترم مسافر فرهاد

در خدمت راهنمای محترم مسافر فرهاد هستیم و گفت‌و‌گویی با ایشان داشتیم. امیدواریم این گفت‌وگو مورد توجه شما مخاطبین عزیز قرار بگیرد.

لطفاً به رسم کنگره خودتان را معرفی کنید:
سلام دوستان، فرهاد هستم یک  مسافر.
آخرین آنتی‌ایکس مصرفی تریاک خوراکی ،روش درمانی DST ، داروی درمان شربت OT
ورزش من در کنگره والیبال و راهنمای عزیزم آقای اکبر سعادتی می‌باشند.
ده ماه و سیزده روز سفر کردم و اکنون شش سال و سه ماه است که وارد سفر دوم شده‌ام.
در ادامه، سفر نیکوتین را نیز با راهنمایی آقای اکبر سعادتی آغاز کردم و اکنون حدود پنج سال و دو ماه است که از نیکوتین آزاد و رها هستم.
چگونه با کنگره۶۰ آشنا شدید و چه چیز باعث شد درمان در کنگره را پیدا کنید؟
بنده تمام راه‌های ممکن را برای رهایی از اعتیاد امتحان کرده بودم. در ابتدا، به‌جای درمانِ درست، فقط دنبال ترک بودم؛ ترک‌های متعددی انجام دادم، اما هیچ‌وقت حالم خوب نشد و دوباره برگشتم. همیشه در تلاش بودم از این مسئله رها شوم و راه‌های مختلفی را در بیرون از کنگره امتحان کردم، اما نتیجه‌ای نگرفتم.
یکی از دوستانم که خودش از بچه‌های کنگره بود، حدود پنج سال قبل از ورود من، پیام کنگره را به من داده بود، اما آن زمان هنوز زندگی‌ام به هم نریخته بود. خانواده ام را داشتم ، زندگی ام را داشتم.
اما به‌تدریج به نقطه‌ای رسیدم که واقعاً زیرِ صفر بودم؛ جایی که دیگر هیچ‌کس کنارم نمانده بود. در آن نقطه بود که فهمیدم بیمار هستم و همه از من فاصله گرفته‌اند. درست همان‌جا تصمیم گرفتم برای درمان قدم بردارم تا بتوانم خودِ واقعی‌ام را پیدا کنم.
نقش همسفر در درمان یک مسافر  در کنگره ۶۰ چقدر است ؟
در کنگره ۶۰ واژهٔ همسفر به‌عنوان بال پرواز شناخته می‌شود؛ و من واقعاً این پرواز را تجربه کرده‌ام. شاید برای کسی که تازه وارد کنگره شده این مفهوم عجیب به نظر برسد، اما حقیقت این است که ما انسان‌ها با اینکه در قالب فیزیکی اینجا نشسته‌ایم، سقف ذهنی‌مان می‌تواند تا تبریز، تا خارج از کشور، تا آمریکا و اروپا سفر کند. چه در بیداری و چه در خواب، ذهن ما پرواز می‌کند.
من از این پرواز فهمیدم که معنای پرواز، پریدن از ارتفاعات نیست؛ بلکه پرواز یعنی ذهن و تفکراتت اوج می‌گیرد. یعنی با آگاهی‌هایی که به دست می‌آوری می‌توانی ساختارهای ذهنی‌ات را بسازی؛ همان بوم نقاشی سفیدی که به انسان داده شده تا با آن تفکرات زیبا خلق کند و آینده‌اش را بسازد.
همسفر دقیقاً در همین نقطه به پرواز کمک می‌کند. حضور همسفر مثل این است که شما را برای پرواز، به بهترین فرودگاه دنیا برده باشند: آرام، ایمن، استاندارد و بدون طوفان. اما وقتی همسفر نداری، انگار می‌خواهی وسط یک کوهستان صعب‌العبور، در هوای طوفانی، پرواز کنی؛ بسیار سخت و طاقت‌فرسا است.



 جناب مهندس فرمودند: این هفته، قدیمی های کنگره  در مورد دستور جلسه بنیان کنگره 60 برای سفر اولی ها و تازه واردین از گذشته کنگره بگویند،لطفا شما هم برای مخاطبین ما از تجربیات خودبگویید:
ابتدا لازم می‌دانم هفته بنیان را به آقای مهندس، خانواده محترم ایشان، دیده‌بان‌های کنگره ۶۰ و همه خدمت‌گزاران عزیز تبریک بگویم.
خداوند را شاکرم که به من اجازه داده شد در یکی از زیباترین دستورجلسات کنگره ۶۰، یعنی هفته بنیان، صحبت کنم. همین الان که می‌خواهم سخن بگویم، اشک در چشمانم حلقه می‌زند، زیرا واقعاً خودم را در جایگاهی نمی‌بینم که درباره بنیان کنگره صحبت کنم. ما در این هفته درباره ریشه صحبت می‌کنیم؛ درباره بزرگی، استواری، و کوهی که وجودش در زندگی انسان‌هایی مانند من معنای تازه‌ای ایجاد کرده است. انسان‌هایی که در زندگی تکیه‌گاه نداشتند، بزرگی نداشتند که وقتی از مشکلات خسته و درمانده می‌شوند، بتوانند به او تکیه کنند و خستگی‌شان را بفهمد.
بنیان کنگره در زندگی من دقیقاً همین نقش را داشته است؛ در این حیات، در این برهه، و در این سفر. اکنون که حدود هفت سال است در کنگره حضور دارم، نقش یک بزرگ‌تر، یک ریشه و یک کوه را در تمام فراز و نشیب‌های زندگی احساس می‌کنم. هر زمان مشکلی سراغم می‌آید، با آموزش‌های جهان‌بینی که دریافت کرده‌ام، خیالم راحت است که کسی مثل کوه پشتم ایستاده. هر هفته سی‌دی می‌گیرم، آموزش می‌گیرم و مطمئنم هر بحرانی که برای من بزرگ جلوه کند، برای ایشان قابل‌عبور است و این آرامش بی‌نظیری به من می‌دهد.
می‌خواهم تمثیلی درباره بنیان بزنم: درختی را تصور کنیم با ریشه‌ای بسیار قوی در دل خاک. وقتی طوفان می‌آید، برگ‌ها می‌ریزند، میوه‌ها می‌ریزد، حتی ممکن است شاخه‌ای شکسته شود، اما ریشه همچنان استوار است. این ریشه نه‌تنها درخت را نگه می‌دارد، بلکه تمام مواد غذایی، انرژی و حیات را به شاخه‌ها، برگ‌ها و میوه‌ها می‌رساند. این همان نقشی است که کنگره در جامعه دارد؛ حتی افرادی که عضو کنگره نیستند، گاهی مانند پرنده‌ای هستند که میان شاخه‌های همین درخت برای خود آشیانه می‌سازند تا از گزند بادها و طوفان‌ها در امان باشند.
برای من، کنگره و روش DST مرزی روشن بین دو دوره از زندگی‌ام ایجاد کرده است: زندگی قبل از DST و زندگی بعد از DST. قبل از آن، فقط رنج، بیماری، گمراهی و تاریکی بود؛ اما بعد از آن، درمان، آگاهی، افکار درست و حیات تازه‌ای شکل گرفت.
می‌دانم که ما قبل‌تر نیز بوده‌ایم، اکنون هستیم و در آینده نیز خواهیم بود؛ اما اگر بخواهم از منظر یک بچهٔ کنگره‌ای صحبت کنم، باید بگویم که زندگی من به‌طور کامل به دو بخش تقسیم شده:
زندگی قبل از روش DST و زندگی بعد از روش DST.
و باز هم از صمیم قلب هفته بنیان را تبریک می‌گویم.
برای دوستانی که در کنگره نیستند و قرار است مصاحبه شمارا مطالعه کنند، کلمه و لفظ "رهجو" را تعریف کنید؟
رهجو یعنی جوینده راه. کسی که وارد کنگره می‌شود، مثل خودِ قبلی من، دنبال راهی می‌گردد که پیش از این، با روش‌های مختلف موفق به پیدا کردن آن نشده بود. حالا آمده‌ایم تا راه واقعی را بجوییم و پیدا کنیم. مسلماً برای پیمودن این راه، باید به کسی گوش سپرد که خودش این مسیر را رفته و تمام خطرات و پیچ‌وخم‌هایش را می‌شناسد؛ یعنی راهنما و پیشکسوتان.
رهجو باید با جان و دل حرف راهنما را بشنود تا بتواند مسیر را به سلامت طی کند و به مقصد برسد؛ مقصدی که آغاز درمان اعتیاد و پایان وابستگی است؛ مسیری که حدود ده ماه و اندی زمان می‌برد.
خدمت کردن در کنگره را چگونه آغاز کردید و از نگاه شما خدمت در کنگره چگونه است؟
در مورد خدمت در کنگره، ابتدا همیشه از خودم می‌پرسیدم چطور باید خدمت کنم؟ وقتی به الگوها ،راهنما، مرزبان، دیده‌بان و دستیارها نگاه می کردم ،میدیدم بسیاری از آن‌ها سال‌هاست که از دام اعتیاد رها شده‌اند، اما همچنان مشغول خدمت‌اند. کمی که عمیق‌تر شدم و با راهنمایم صحبت کردم، فهمیدم آن‌ها قبل از هر چیز دارند به خودشان خدمت می‌کنند.چطور؟
با منظم‌بودن، رعایت‌کردن نظم، حضور به‌موقع، گوش‌دادن، و کنار گذاشتن دغدغه‌های روزمره.
ما در زندگی دائم بالا و پایین داریم؛ شلوغی، ترافیک، نگرانی و فشارهای مختلف. اما وقتی هفته‌ای سه روز وارد کنگره می‌شویم، انگار یک مراقبه واقعی انجام می‌دهیم؛ انگار فرصتی فراهم می‌شود که به خودمان بپردازیم و علاوه بر درمان اعتیاد، صفات اخلاقی جدیدی کسب کنیم.
حتی یک کار به ظاهر ساده مثل دست زدن برای کسی که تازه‌وارد است یا اعلام سفر می‌کندخودش یک نوع خدمت است. هم انرژی به او می‌دهد و هم حال خوب برای ما می‌آورد. من خدمت کردن را همان خدمت به خود دیدم و همین باعث شد دل‌بسته کنگره شوم.
چه رفتاری یا آموزشی از راهنمای خود دریافت کرده‌اید که بیش از سایر آموزش‌ها روی شما تأثیر گذاشته و همیشه در قلبتان حک شده است؟
بزرگ‌ترین آموزشی که من از راهنمای خود گرفتم این بود که هر بار که وارد لژیون می‌شد، با اشتیاق، انرژی و حالِ خوب می‌آمد. من می‌دانستم تمام کسانی که در این‌جا هستند، دقیقاً مثل من، در زندگی مشکلاتی دارند؛ اما راهنمای من همیشه با انرژی حضور پیدا می‌کرد. زیباترین جمله‌ای که او هر چند ماه یک‌بار برای تازه‌واردها تکرار می‌کردند این بود:
دوستان، من به خاطر شما نمی‌آیم؛ من فقط به خاطر خودم می‌آیم. من برای این می‌آیم که از شما یاد بگیرم و آن‌چه از کنگره می‌آموزم را در زندگی‌ام اجرا کنم.»
این جمله همیشه حجت را بر من تمام می‌کرد؛ زیرا می‌دیدم راهنمای من با این‌که سال‌ها قبل از من وارد کنگره شده، آموزش‌های فراوان دیده و تجربه‌های مختلفی دارد، باز هم می‌گوید که برای خودش می‌آید. همان‌جا در ذهن من جرقه‌ای زده شد: هر کسی که اینجا ۱۰ سال، ۱۵ سال یا ۲۰ سال مانده، اول از همه برای خودش آمده ومانده است، نه برای هیچ شخص دیگری.
این زیباترین جمله‌ای بود که از راهنمایم شنیدم، و همیشه می‌گفتند:
دوستان خیلی خوب مشارکت کنید؛ چون من صددرصد از مشارکت‌های شما استفاده می‌کنم و در زندگی‌ام به کار می‌بندم.
همین جمله‌ها باعث شد که من با انرژی بیشتر مطالعه کنم، سی‌دی گوش کنم و تلاش کنم مشارکتی داشته باشم که به دل راهنمایم بنشیند. این بهترین نوع تشویقی بود که می‌توانست یک رهجو را رشد بدهد.
به عنوان سؤال آخر، اگر صحبتی هست بفرمایید؟
در پایان، می‌خواهم به دوستان تازه‌وارد بگویم:
آن بهشت جاودانی که سال‌ها دنبالش بودیم می نابی که حالِ بد نیاورد، سردرد نیاورد، شخصیت بدهد، انسانیت بدهد،آن می ناب در واقع تمثیل بود.
من آن بهشت واقعی را در کنگره پیدا کردم: و آن چیزی نبود جزء حــالِ خــوش
آقای مهندس در کتاب حال شما چطور است؟  به زیبایی  در این مورد صحبت میکنند.و در یکی ازسی‌دی‌های پرمحتوا که من به همه دوستان پیشنهاد میکنم گوش دهند به نام :به دنبال چه هستیم؟آیا من در این مسیر لذت بردم؛ از لحظه‌لحظه‌اش درست استفاده کردم.لذت بردن در لحظه حال ،بزرگترین وبهترین چیزی بود که من از کنگره یاد گرفتم.
بهترین تصمیمی که در سفر اول و حتی سفر دوم گرفتم، این بود که از ساعت 17 تا 20 در کنگره، گوشی‌ام را درحالت پرواز می‌گذارم تا بتوانم در لحظه حال زندگی کنم. این بهترین زمان زندگی من است؛ زمانی که واقعاً به خودم می پردازم.
از اینکه به صحبت‌های من توجه کردید صمیمانه سپاسگزارم، و از خداوند برای آقای مهندس عزیز و خانواده محترم‌شان، تندرستی و شادی آرزو می‌کنم.
خدا قوت و ممنون از وقتی که در اختیار ما گذاشتید.

عکس:مرزبان خبری مسافر پیمان
مصاحبه:مسافر فخرالدین لژیون دوم

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .