سلام دوستان احسان هستم یک مسافر، با بیش از ۱۴ سال تخریب وارد کنگره شدم، آخرین آنتیایکس مصرفی متادون، مدت سفر ۴ماه و ۴روز، روش درمان DST، داروی درمان شربت OT، راهنما مسافر محسن، لژیون ۱۸ نمایندگی شفا، ورزش در کنگره بدمینتون، تیدیاس در حال مصرف هر وعده ۳/۵ سیسی
.jpg)
استاد بزرگوار، پدر مهربانم، جناب مهندس دژاکام؛
قلم در دست میگیرم، اما دستانم میلرزد؛ نه از ترس، که از هیبت کلماتی که باید در وصف بزرگی شما کنار هم بنشینند. چگونه میتوانم از نور بنویسم، وقتی سالها در تاریکی مطلق اسیر بودم؟ چگونه از امید بگویم، وقتی ناامیدی تمام سلولهای وجودم را پر کرده بود؟
من یک مسافرم؛ کسی که در طوفان اعتیاد، بیپناه و سرگردان، تنها نظارهگر ویرانی کاشانهی آرمانهایش بود. من همان کسی هستم که بغضهایش را فرو میخورد و پشت لبخندهای تلخ پنهان میکرد تا شاید ستون لرزان درونم فرو نریزد. اما در آن سرمای شصت درجه زیر صفر، هیچ آتشی گرمم نمیکرد. تا اینکه شما آمدید...
نه با وعدههای توخالی و نه با معجزههای دور از ذهن. شما با «کلید» آمدید؛ با چراغی در دست که نامش «دانایی» بود.
شما به من آموختید که «مسافر» بودن، تنها تحمل کردن نیست؛ بلکه بالِ پرواز شدن است. شما به من یاد دادید که برای نجات خودم، ابتدا باید نفسِ وجودم را پیدا کنم. صدای گرم شما در سیدیهای هفتگی، لالاییِ بیداریِ من شد. هر وادی که با کلام شما شکافته شد، بندی از پاهای خستهی من باز شد.
جناب مهندس؛
شما فقط اعتیاد را درمان نکردید؛ شما «انسانیت» را احیا کردید. شما با متد DST، نهتنها جسم مسافران را، بلکه روح زخمی همسفران را نیز بازسازی کردید. شما به ما یاد دادید که پایان شب سیه، سفید است و هیچ مخلوقی، جهت بیهودگی قدم به حیات نمینهد.
امروز که به زانوان هر فصل از زندگی بیرمقم مینگرم، دیگر آن بیزاویگیِ بودن در هر کنجی را نمیبینم؛ اینجا، در نیمهی این راهِ پر از شور و عمقِ بودن، نسیمی از جنس رهایی را حس میکنم که مدیون تفکر ژرف شماست. صدای شما، طوفانِ صلح با خودمان، صلح با جهان و صلح با خداوند است.
سایهتان مستدام، ای عقاب تیزپروازِ قلههای دانایی.
مرزبان خبری: مسافر علیاصغر
تنظیم و ارسال: خدمتگزاران سایت
- تعداد بازدید از این مطلب :
39