سلام دوستان محسن هستم یک مسافر؛ آخرین آنتی ایکس مصرفی من تریاک و شیره کشیدنی بود، مدت سفرم ده ماه و بیست روز، راهنما آقا رضا توکلیان از لژیون سوم شعبه بنیان، ورزش شنا،
داروی در حال مصرف یک سیسی در دو وعده.
گاهی نوشتن درباره بعضی موضوعات سخت است و این هفته، هفتهٔ بنیان کنگره ۶۰ یکی از همان موضوعات است. شاید منِ مسافر محسن وقتی اولینبار پا در کنگره گذاشتم، اصلاً متوجه این پشتصحنهٔ بزرگ و ساختار عظیم نبودم. نمیدانستم برای اینکه من با این آرامش وارد شوم، پذیرش شوم، لژیون انتخاب کنم و در نهایت شربت اوتی بگیرم، چه زحمات و چه انسانهایی در سکوت و بیادعا فعالیت کردهاند. بعدها فهمیدم از نگهبان نظم و مرزبان گرفته تا اعضای اوتی و سایر خدمتگزاران بیش از شصت نفر فقط برای ورود یک تازهوارد زحمت میکشند. و تازه این، فقط آغاز راه است. مثل بارانی که از آسمان فرومیریزد و بر بلندای کوه مینشیند. در مسیر فروآمدن، تبدیل میشود به جویبارها و همین جویبارها، جوانههایی را رشد میدهد که بعدها تبدیل میشوند به درختانی پربار؛ درختانی که هرکدام آغاز زندگی تازهای برای هزاران نفر هستند. ایدهٔ کنگره ۶۰ هم چنین بود؛ از رنج، از درد، از برخوردهای اشتباه جامعه با یک بیمار. از نگاهی که اعتیاد را پایان میدانست، نه بیماری. نگاهی که به یک معتاد، مثل آدمی بیارزش و بیلیاقت نگاه میکرد. اما یک نفر یک انسان آسیبدیده، یک پدر، یک پژوهشگر تصمیم گرفت این نگاه را عوض کند. تصمیم گرفت امید را از صفر بسازد. تصمیم گرفت راهی پیدا کند برای آنها که هیچکس به رهاییشان باور نداشت. باپشتکار، بااراده، با حمایت خانوادهاش، و با عشقی که ریشهدار بود. توانست سیستمی بنیان بگذارد که امروز نهتنها اعتیاد را درمان میکند، بلکه هزاران انسان را از نیکوتین و حتی از بیماریهای دیگر رها میسازد. هر روز، هر هفته، هر ماه هزاران نفر در این مسیر جان دوباره میگیرند. این هفته را به همهٔ اعضای کنگره ۶۰ و در رأس همه، به جناب مهندس دژاکام و خانوادهٔ عزیزشان تبریک میگویم. امیدوارم این بنیان پرقدرت روزی جهانی بشود و درمان هر نوع بیماری در آن ممکن شود. از اینکه وقت گذاشتید و دلنوشتهٔ من را خواندید متشکرم.
مرزبان خبری: مسافر نوید
ویرایش و ارسال: مسافر نوید نگهبان سایت
- تعداد بازدید از این مطلب :
34