ششمین جلسه از دور سیودوم کارگاههای آموزشی خصوصی کنگره ۶۰، ویژهی مسافران آقا در نمایندگی لوئی پاستور، با استادی مسافر میلاد، نگهبانی مسافر حسن و دبیری مسافر مهدی، با دستور جلسهی «هفتهی بنیان» روز دوشنبه مورخ ۱۷ آذر ۱۴۰۴ رأس ساعت ۱۷ آغاز به کار نمود.
(1).jpeg)
خلاصه سخنان استاد
سلام دوستان، میلاد هستم یک مسافر.
در ابتدا از آقا علیرضا تشکر میکنم که این فرصت را در اختیار من قرار داد تا بتوانم در این جایگاه، آموزش بگیرم و خدمت کنم. همچنین از راهنمای خودم، آقا فرشید که جای ایشان در شعبه لویی پاستور بسیار خالی است، قدردانی میکنم و بابت تمام زحماتی که کشیدهاند از ایشان ممنونم.
دستور جلسه، «هفتهی بنیان کنگره» است. در ابتدا این هفته را به آقای مهندس، خانوادهی محترم ایشان و بهویژه خانم آنی بزرگ تبریک میگوییم؛ کسی که از ابتدا در کنار آقای مهندس بودند و کمک کردند بستری فراهم شود تا انسانها بتوانند تاریکیهای درون خود را کنار بگذارند و به سمت حال خوش حرکت کنند.
قبل از شروع جلسه میخواستم مطالبی آماده کنم، اما تصمیم گرفتم بدون نوشتار و کاملاً دلی صحبت کنم؛ هرچه به ذهنم رسید و برداشتی که داشتم را بیان کنم.
امروز به این فکر میکردم که تولد یک نوزاد در یک خانواده، یا حتی در کل کره زمین، بهقدری تکرار شده و روتین است که به یک امر عادی تبدیل شده است. شاید منِ میلاد خیلی به این فکر نکنم که پشت پردهی آن ماههای بارداری چه اتفاقات عظیمی رخ میدهد. اما این، یکی از معجزات خلقت است که بدون توقف در حال وقوع است.
وقتی با دقت به آن نگاه کنیم، برای من بسیار جالب بود که میتوان این رخداد را به رهاییهایی که در کنگره اتفاق میافتد تشبیه کرد. مسافری که وارد کنگره میشود، سرویس میگیرد، در ابتدا با محبت با او برخورد میشود، قضاوتش نمیکنند، لبخند تحویلش میدهند، آموزگار در اختیارش قرار میدهند و شرایطی فراهم میشود تا در یک بازه زمانی ۱۰ تا ۱۲ ماه، حال خوب را تجربه کند و در نهایت در حضور آقای مهندس به رهایی برسد.
این رهاییها آنقدر برای ما تکرار شده که گاهی عظمت پشت پردهی این مسیر را نمیبینیم.
یادم هست زمانی که مبصر کلینیک بودم، خانمی که آنجا داروها را چک میکرد، یکبار گفت: «همهی آدمها باید یک قرص آرامبخش بخورند.» این نگاهِ بسیاری از افراد خارج از کنگره است؛ اینکه برای آرام شدن ذهن و رسیدن به تعادل باید قرص مصرف کرد.
اما با تجربهی شخصیِ بستری شدنهایم در بیمارستان، سقوط آزادهای مکرر و آن تاریکیهای بیرون از کنگره، میبینم که یک نفر در میان همه این ناامیدیها قد علم کرد؛ آن هم ۳۰ سال پیش، زمانی که اوضاع برای مصرفکنندگان به مراتب بدتر بود و برخوردهای نامناسب فراوان بود. آقای مهندس با ایمان قوی خود و با تمام سختیها ایستادند و اولین لژیون را از کوچه مهدیزاده در خیابان انقلاب، با حدود ۵ یا ۶ نفر آغاز کردند؛ همانطور که خودشان میگویند، افرادی که گاهی حتی چُرت میزدند! اما ایشان استوار ماندند، راه را پیدا کردند و کلیدی ساختند که امروز ما به وسیلهی آن در این جایگاه هستیم.
(1).jpeg)
این لطف و بزرگواری آقای مهندس است. در جلسهی چهارشنبه هم فرمودند: «راجع به من صحبت نکنید، راجع به گذشتهی کنگره صحبت کنید.» این اوج تواضع ایشان است؛ کسی که بسیاری از مسائل، حتی آبرو و آسایش خود و خانوادهاش را در این مسیر گذاشت تا کنگره به این نقطه برسد؛ نقطهای که منِ میلاد بتوانم پشت این میکروفون بنشینم، آموزش بگیرم، خدمت کنم و حالم خوب شود.
امروز در کتاب ۶۰ درجه میخواندم: در تصویر غسل در صحرا، آنقدر آلودگیها زیاد است که حتی شنهای صحرا هم توان پاک کردن آنها را ندارد. اما سیستم کنگره ۶۰، آنقدر قدرتمند و عظیم است که تاریکیهای یک مسافر را میگیرد و نور، امید و محبت را جایگزین آن میکند.
برای منِ میلاد، درس این هفته این است که چقدر از آموزشهایی که گرفتهام را به «آموزش مؤثر» تبدیل کردهام و چقدر آنها را در عمل اجرا میکنم؛ زیرا بهترین قدردانی از بنیان کنگره، اجرای آموزشها در رفتار و زندگی است. هر چند وقت باید از خودم بپرسم که چقدر نسبت به میلادِ سال گذشته یا حتی هفتهی قبل تغییر کردهام و اکنون در چه مسیری قرار دارم.
بار دیگر، این هفته را به آقای مهندس، خانوادهی محترم ایشان و تمام اعضای کنگره ۶۰، بهویژه شعبهی خودمان لویی پاستور تبریک میگویم.
از اینکه به صحبتهای من گوش کردید، سپاسگزارم.
ضبط و تایپ: مسافر نوید
عکس، ویرایش و ارسال: مسافر حمید(گروه سایت نمایندگی لوئی پاستور)
- تعداد بازدید از این مطلب :
99