جلسه ششم از دوره سوم لژیون سردار نمایندگی پرند با استادی راهنمای محترم مسافر هادی و نگهبانی مسافر مصطفی و دبیری مسافر حسن با دستور جلسه "هفته بنیان "چهارشنبه 17آذرماه 1404 ساعت 15:45 آغاز به کار کرد.
خلاصه سخنان استاد:
خدا را شاکرم که امروز در جمع شما عزیزان حضور دارم؛ جمعی که هر بار بودن در کنارشان برای من درسی نو و توشهای تازه است. از نگهبان لژیون سردار با تمام وجود سپاسگزارم که به من اعتماد کردند و مرا لایق خدمت در این جایگاه دانستند. به تمام خدمتگزاران کنگره، که بیهیچ چشمداشتی از وقت، زندگی و حتی خانوادهشان میگذرند تا چراغ این مکان روشن بماند، خدا قوت میگویم؛ چراغی که در پرتو آرامش و امنیت آن، من و امثال من بتوانیم قدم در مسیر درمان بگذاریم
کنگره ۶۰ بستری است که روزی آقای مهندس همچون بذری ارزشمند در جهان کاشت؛ بذری که محدود به زمان و مکان خاصی نیست. ایشان این بذر را با تفکری ساده اما عمیق، پروراندند و بیمنت در اختیار ما قرار دادند. بهراستی در جلسه بنیان میتوان ۱۴ وادی را در کنار هم دید؛ تفکری که آغاز شد، جان گرفت، بال گشود و در نهایت با عشق به ما سپرده شد.
منِ هادی، سالها در مصرفم هیچ لذتی نبردم؛ همواره ناراضی بودم و در پی راه گریزی میگشتم، اما رهایی در دسترس نبود… تا اینکه با کنگره ۶۰ آشنا شدم این نقطه آغاز روشنایی من بود. خدا قوت میگویم به تمام راهنماها؛ و آرزو دارم که من نیز بتوانم ذرهای از آنچه آموختهام، در خدمت دیگران بهکار بگیرم
هفته بنیان را تبریک میگویم؛ هفتهای زیبا، چرا که سرنوشت مرا تغییر داد. سرنوشتی که رو به تاریکی میرفت، با یک تفکر نو، با یک فرصت، دوباره ساخته شد. من همیشه قدردان بودهام؛ چه در کلام، چه در عمل و چه در دل. در روز رهایی قدردان بودم، در آموزشها قدرشناسی کردم، و امروز میدانم که مسیر صراط مستقیم گاه همچون بزرگراهی صاف و گاه دشوار است؛ اما میانبری نیز دارد، و آن لژیون سردار است؛ لژیونی که بخشش را میآموزد. بخشش، فهم را میآورد؛ و فهم، شعور را؛ و شعور، راه را روشن میکند.
در دنیای بیرون، هیچکس رایگان کمک نمیکند؛ اما در کنگره ۶۰، عشق و معرفت رایگان بخشیده میشود. به یاد دارم که برای تهیه مواد مخدر، بارها وسایل شخصیام را فروختم اما روزی که به لژیون سردار آمدم، بیکار و بدون پول بودم. با خود گفتم: اگر برای تاریکی چنین هزینه دادم، چرا برای روشنایی هزینه نکنم؟ پس یک میلیون تومان از خانوادهام قرض گرفتم و وارد لژیون شدم. سال بعد، به لطف خدا و کنگره، توانستم تعهدم را از درآمد خودم پرداخت کنم این یعنی تولدی دوباره؛ یعنی قدرت تصمیمگیری، که پیشتر از من گرفته شده بود.
پدرم مصرفکننده تریاک بود روزی با اشتیاق تعریف میکرد که جایی پیدا کرده که حالش را خوب کرده است؛ بعدها فهمیدیم آنجا کنگره ۶۰ بوده هرچند سفرش کامل نشد، اما همان مدت کوتاه نیز اثرات خودش را گذاشت؛ همانگونه که میدانیم هیچ عادت بدی از بین نمیرود و حتی در جهان دیگر نیز همراه آدمی است همین باعث شد او را نیز عضو لژیون سردار کنم. امروز پس از سالها تاریکی، به لطف خدا و راهنماییهای راهنمای عزیز توانستم دنور بشوم؛ کسی که روزی از پرداخت یک میلیون ناتوان بود امروز میتواند ۶ میلیون تومان از طرف خودش و پدرش پرداخت کند. این معجزه کنگره ۶۰ است.
کنگره برای من تنها درمان نبود؛ پالایشی بود که مرا از درون تغییر داد. اگر این مکان نبود، حال خوش امروز را تجربه نمیکردم؛ نه میتوانستم درست تصمیم بگیرم و نه معنای آزادی را بفهمم. هر چه دارم از لطف خدا، زحمات آقای مهندس و خدمتگزارانی است که با عشق، این مسیر را برای ما هموار کردهاند
از اینکه شنونده صحبتهایم بودید، از دل و جان سپاسگزارم
.jpg)
.jpg)
تایپ و بارگذاری: مسافر نیما لژیون چهارم
- تعداد بازدید از این مطلب :
157