واقعاً چقدر این کلمه عزیزتر از جانم، کلمه آرامش بخشیست برای من، کلمهای که قبلاً دوست نداشتم آن را به زبان بیاورم؛ حتی برای عزیزترین افراد زندگیام. اگر الان میگویم خانم سمیه عزیزتر از جانم، از عمق وجودم میگویم؛ چون شما تنها کسی هستید که من توانستم از مشکلاتم برایش بگویم و حوصلهاش سر نرود و مرا رها نکردید و هر جای زندگیم کم آوردم شما مثل یک کوه پشت و پناهم شدید و دستم را گرفتید و نگذاشتید زندگیم از هم بپاشد.
من الان در زندگیم هر چه دارم را مدیون شما هستم؛ چون راه و روش زندگی کردن را به من نشان دادید. اگر شما نبودید پنج سال پیش من و مسافرم از هم جدا شده بودیم و در تاریکی میماندیم و به راه خود ادامه میدادیم و معلوم نبود مسافرم در اثر اعتیاد در کنار کدام جوب یا خیابان و یا جای دیگری افتاده بود و در حال جان دادن بود و یا من در اثر فشار روحی در کدام تیمارستان بودم تا اینکه نور امید کنگره در دلمان روشن شد و راه نمایان شد و به کنگره آمدیم و الان چهار و سال و نیم است که از آن روزهای تلخ میگذرد و من اصلاً نفهمیدم چهطوری این مدت گذشت؛ چون همیشه تحت تعلیم بودم و از شما آموزش میگرفتم.
شما از جان برای من سارا وقت گذاشتید تا امروز و این لحظه اینجا باشم تا بتوانم خودم، خانوادهام و اطرافیانم را دوست داشته باشم. خانم سمیه عزیزم شما به من جرأت دادید که بتوانم در کنگره خدمت کنم، وگرنه من سارایی بودم که همیشه از جمع فراری بودم و حتی حوصله خودم را هم نداشتم. وقتی مرزبان شدم، همیشه انتظار میکشیدم لژیون دوم جلوی مرزبانی تشکیل بشود تا من بتوانم صدای شما را بشنوم و از دور آموزش بگیرم. اگر در کنگره جایگاههای خدمتی را تجربه میکنم، همه آنها را مدیون شما هستم، مدیونم، چون شما عشق را به من یاد دادید که بتوانم همنوع خودم را دوست داشته باشم. من هرچه تلاش و کوشش کنم نمیتوانم زحمات شما را جبران کنم؛ حتی نمیتوانم ثانیهای از وقتی که برایم گذاشتید و به خاطر من سارا از خانواده خود دور بودید را جبران کنم. زبانم قاصر است از گفتن و قلمم قاصر است از نوشتن.
شما به تمام معنا عشق و محبت را در حقم تمام کردید و تماماً لحظات شیرینی برایم در کنار خودتان ساختید. ممنون از شما که به من گذشت و مهربانی آموختید و ممنون که بودید و هستید وخواهید بود. از عمق وجودم برایتان سلامتی، سلامتی، شادی و نشاط در کنار خانوادهتان را خواستارم و دستان پر از عشق و محبت شما را بوسه میزنم و خاک پایتان را سرمه چشمانم میکنم و تمام سعیم را میکنم تا ادامه دهنده راه شما باشم و دست همدردهایی مثل خودم را بگیرم.
نویسنده: همسفر سارا رهجوی راهنما همسفر سمیه(لژیون دوم)
رابطه خبری: همسفر طاهره رهجوی راهنما همسفر سمیه(لژیون دوم)
عکاس: همسفر مکرمه رهجوی راهنما همسفر سیما(لژیون چهارم)
ارسال: همسفر سمیه رهجوی راهنما همسفر زهره(لژیون پنجم) دبیر دوم سایت
نمایندگی همسفران کریمان
- تعداد بازدید از این مطلب :
115