سلام دوستان علی هستم یک مسافر:
امشب چرا خوابم نمیبرد
چند صباحی است می خواهم بنویسم ،وجودم شده حکایت درون یغمای خشتمال آسمانی ،هروقت آتش درونش شعله ور می شد خلوت سیاهی شب در دل خرابات شهر آرامشش می داد.
میخواهم بنویسم ،تازه قد کشیده بودم اطرافم همه چیز زنده بود ،می دیدم و لذت می بردم و تحصیل می کردم ،دانشگاه را که تمام کردم ، برای خدمت برای آینده سازان این مرزوبوم انتخاب شدم ،نوجوان احساساتی بودم ،خیلی زود متوجه کمبودی در وجودم شدم ،رنج بردن از یک حس تنهایی ،خیلی دوست داشتم در جمع بزرگتری پذیرفته شوم و این هم شد ،شدم عضو یک محفل بزرگتر ،باید همرنگ می شدم چرا که آن محفل ،محفل سالمی نبود ،همرنگ شدم و پله های ضد ارزشی مصرف را بالاتر از دیگر دوستان می پیمودم ،واز این کار لذت میبردم ،دیگر به هیچ چیز فکر نمیکردم ،فقط مواد و نشئگی و سرخوشی کاذب ،چندین سال گذشت ،فشار دردهایم اذیتم می کرد ،درد گلو و مری سرامد همه دردهایم بود ،نمیتوانستم حتی غذا بخورم ،دعا میکردم سرطان نباشد حاضر بودم همه داراییم را بدهم فقط سرطان نباشد ،آخرین جملات دکتر را که شنیدم بارقه ای از امید در وجودم نقش بست ،سرطان نیست ،زنده شدم از دکتر جویای دردم شدم ،گفت خودت می دانی ،خودم را به گمراهی زدم ،ولی دکتر راست می گفت ،برگشتم دستانم را به سوی آسمان بلند کردم خدایا شکرت که یک بار دیگر به من فرصت دادی خدایا شکرت.

چطور خودم را به دیار عشق رساندم نمی دانم ،درب ها بسته بود انگار خداوند می خواست دوباره امتحانم کند چند ماهی گذشت در بهترین محفل مقدس دنیا قبول شدم ذوق و شوق عجیبی داشتم و پله های ترقی را خوب و بدون نقص در سفر اول پیمودم ،کرونا بیداد می کرد ،اما زندگی و آموزش در جریان بود ،من دیگر علی قبلی نبودم دنیای زیبا وپرهیجانی برایم تعریف و تداعی شده بود ،وجودم سرشار از عشق و محبت شده بود در محیط کارم خیلی زود ارتقاء گرفتم .
.jpg)
چه دانشگاهی چه محفلی چه انسانهای پاک سرشتی که بدون منت و اجر خدمت می کنند
راستی این محفل عاشقی حاصل تفکر چه کسی بوده ،چه کسی بنیان را بنا نهاده بود که به این زیبایی بر مدار عشق ،راستی و محبت می چرخید وچه استادانه این کار انجام شده بود ،صدا و تصویرش را شنیده ودیده بودم ،اما دلم دیدن حضور معشوق را طلب می کرد ،توفیق حضور پیدا کردم ،معشوق رخ برنمود ،چه شکوهی چه جلالی و چه هیبتی وچه تواضعی ،به راستی که آنچه می گفتند و شنیده بودیم و می دیدم زیبنده اش می نمود ،عاشق شدم و چه زیبا این مسیر عاشقی را پیمودم اشک ریختم و بالا و پایین شدم با بغضش بغض کردیم ولی بغض او از جنس دیگری بود ،انروز که عید نوروز را می خواستی تبریک بگویی بغض کردی سکوت کردی ودر آخر گفتی چه بگویم علی ؟!!!
هفته بنیان را در جلسه زنده به خاطرمظلومیت خانم های مسافر بغض کردی و من فقط اشک ریختم چه هفته زیبایی بود و هست هفته بنیان ،و چه جشن قشنگی بود ،گریه کردیم ،خندیدیم و اشک شوق ریختیم ،چرا که گفتی در مسیر عشق از میان سنگ و لاخ های زیادی عبور کرده ای این را کم وبیش شنیده بودیم اما روایت خودت معنای دیگری بخشید.
.jpg)
شما کالای خالص شده بودی که به درد تجارت عشق و عاشقی خوردی و به ما یاد دادی که در این مسیر قدم برداریم ،چقدر زیبا ارابه ها را در بیکران به حرکت در آوردی برایمان، از روز الست گفتی ،چقدر برایمان درکش سنگین بود که نگهبانان ماوراء به انچه در زمین می گذرد نیاز دارند وزیبا برایمان تفسیر کردی ،باورمان شد که وقتی در دل سنگ رفتی تا ترکیب اعتیاد را جدا کنی ،سختی ها کشیدی ،چقدر اعتیاد را زیبا شکافتی تا موج عشق و محبت را برای بشریت به ارمغان بیاوری
.jpg)
راستی می خواستم بگویم هفته بنیان برای درخشش زیبائی هایت جزء کمی است ،چرا که حکم شما در حال حیات شما به واقعیت بزرگ جلوه نموده است و دنیا در سکوت نظاره گر عاشقی شماست واین روایت عاشقی را چه زیبا به دنیا نشان دادی ،بغضم دوباره ترکید که گفتی نمیخواهم در محافل وقتی از بنیان صحبت می شود فقط نام من بدرخشد،راستی تو از دیار کدامین ستاره آمده ای که در وجودت این همه عشق و مهربانی موج می زند وچقدر آنچه که می گویند و می شنویم و میبینیم زیبنده فرشته مهربانی چون شماست
ارباب حاجتیم و زبان سوال نیست اما در مسیر باد بمان تا بوی انسانیت و مهربانیت تسخیر کند این جهان پر از بیهودگی را ،بنیان مهربانی و عشق زیبنده ات باد ،به راستی که شما خودت اخر بنیان مهربانی هستی.
مهندس عزیز ،هفته بنیان بر شما و خانواده پر مهرتان مبارک
.jpg)
نگارش و تایپ ازراهنما مسافر علی ، راهنمای تازه واردین نمایندگی خیام نیشابوری
بارگذاری : گروه خبری و سایت شعبه خیام نیشابوری
- تعداد بازدید از این مطلب :
222