بنام قدرت مطلق الله
چون پای نهادی به ره مکتب استاد
از بند غرور و منیت کن دلت آزاد
آن علم بدون عملت را که از آن سودنجستی
از محضر استاد فراگیر تو از نو به درستی
عمری به ره میکده رفتی نشدی مست
هر در که زدی را عملت روی خودت بست
آن حال خرابُ تن رنجورُ غمُ گوشه ی عزلت
هرگز مبر از یاد ز امروز توتا آخر عمرت
.
.
.
درس راه زندگی را گر نیاموزی تو از آموزگار
سخت درس ات می دهد دنیا به دست روزگار
می دهد درس ات به زور ترکه ی درد و بلا
تا در آخر مفرق جان تو را سازد طلا
(سروده ای از مسافر ساسان لژیون ۴)
- تعداد بازدید از این مطلب :
76